RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می عزیز
جریان زندگیت رو خوندم و خیلی ناراحتم که انقدر بهم ریخته ای
بجای اینکه بگی خدایا چرا من؟؟؟ چرا باید اینطوری بشه؟؟ چرای اله ؟؟؟ چرا بله؟؟؟ و....
بهتره بگی درسته که زندگیه من مشکل داره و من از رفتارهای همسرم ناراحت میشم ولی مشکل من بزرگترین مشکل دنیا نیست
بزار یه چیزی رو بهت بگم اونم اینه که فکر اینکه همسرت رو کاملا عوض کنی و اون مردی که تو رویاهات ساختی تبدیل کنی و معجزه بشه و اون عادت های اشتباهش رو یک شبه کنار بزاره از ذهنت بیرون کن رفتارها جزء شخصیت افراد هستند و خیلی دیر تغییر میکنن
ولی ممکنه با یه راهکارهایی بتونی بعضی از عادات اشتباه رو تعدیل کنی ولی اصل اون عادت ممکنه هیشه موندگار باشه
برای همسرت که به پس اندازه خیلی اهمیت میده باید پیش قدم باشی یعنی قبل از اینکه اون ازت بخواد که پس انمدازه کنی خودت طوری رفتار کنی که کم بیاره
ببین خانومی باید یه قسمتی از حقوقت رو ماهیانه برای خودت نگه داری امیدوارم موج اعتراضات آقایون برسر بنده خراب نشه ولی اینکه همهی پول رو وارد زندگی میکنی و بعدا برای خرج کردن و لذت بردن از حقوقت آزار میبینی درست نیست
من نمی گم به همسرت دورغ بگو ولی بهتره برای خودت یه مبلغی رو در نظر بگیری و بگی من ماهی فلان قدر رو میزارم برای خونه و مقدار اندکی رو برای خرج های خودم میزارم من کار میکنم که استقلال مالی داشته باشم و درکنارش به اقتصاد خانواده کمک کنم
اگه احساس میکنی خریدن یک بلوز روحیه تو عوض میکنه بخر تا خوشحال بشی و از این حالتی که فکر میکنی تحت فشاری در بیایی و بای اینکه همسرت حساس نشه میتونی بگی قیمتش مناسب بود خرید و در کنارش سعی کن گاهی برای همسرت هم خرید کنی
سعی کن توی خونه آراسته باشی تا مثلا لباسی که خریدی روحیه همسرت رو هم عوض کنه
در کنارش طوری که همسرت رو غافل گیر کنی پس انداز کن برای زمانی که بهت میگه تو به فکر زندگی نیستی بتونب بهش ثابت کنی تو هم به اندازه ی اون برای زندگی نگرانی
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می جان
به نظر من اگر بتوانی کتابهای اریک برن و توماس هریس و.....را بخوانی و به همسرت هم پیشنهاد خواندن کتاب بدهی و به یکدیگر کمک کنید مشگل شما تا حد زیادی با استفاده از روشها و راهکارها و مطالب کتاب به دست خودتان حل می شود .
اینطور که تو تعریف می کنی بخش های سازگار منفی تو و همسرت زیادی فعال و بزرگ است و وقتی همسرت حرفی می زند تو کاملا در حالت نفسانی کودک اقدام به لجبازی می کنی و .....
به نظر من همین کتابها را بخوانید و اگرمشگلی داشتی و مسئله ای را متوجه نشدی به شکل سئوال طرح کن تا بتوانیم مشگل را حل کنیم . اگر حالات نفسانی را در همسرت و خودت شناسایی کنی و بدانی در لحظه چگونه اقدام کنی این یک مرحله ی رشد واقعی است .
اگر نه اینکه ما به دلیل محدودیت مجازی و برای لحظه تو و بدون شناخت کافی از تو و همسرت نسخه بدهیم کار خیلی درستی نیست و در صد اشتباه بالا ست و ممکن است حتی گاهی اشتباهات ما که در نتیجه ی همان محدودیت شناختی است ایجاد دردسر جدی بکند .
چرا ؟!
مثلا من هنوز دقیقا نمی دانم از دید تو آدم خسیس چگونه تعریف می شود و....؟!
و یا علت ترس همسرت از بی پولی و پس انداز کردن به چه معناست و...؟!
و وقتی این مسائل را نمی دانم .چطور می توانم به همسرت بر مبنای برچسبی که تو به او می زنی و او را مردی خسیس معرفی می کنی . نظر بدهم ؟!!!
شاید این یک خطای دید باشد .
چون تو از زاویه ی دید و احساس و افکار و اعمال خودت ماجرا را تعریف می کنی ولی ما از زوایای دید همسرت و یک مشاور بی طرف که شما دو نفر را از نزدیک دیده باشد و...کاملا بی اطلاع هستیم .
اما به نظر من
همسر تو ،درست مثل خودت قابلیت رشد دارد و به نظر م هر دو انسانهای خوبی هستید اما همسرت بخش کودک آزرده اش کاملا فعال است و رفتارهای پرخاشگرانه و کودکانه و پسرانه از خود نشان می دهد ( کتک زدن - فحش دادن و..) و تو هم با وی وقتی می خواهد نقش والدی و..... ایفا کند مبارزه می کنی و.... و در نهایت دست به لجبازی و....میزنی .
اگر نظرت برای مطالعه کتاب و این روش پیشنهاد ی مثبت است اعلام کن تا کتابها را به ترتیب به تو معرفی کنم .
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
آني و بلوم عزيز ممنونم از نظرات و پيشنهادهاتون
راستش در خصوص نظر بلوم عزيز که گفتن کمي براي خودت پس انداز کن اين محاله چون که واقعا نميشه و همسرم هم قبول نخواهد کرد و به شدت مخالفه که من چيزي براي خودم بدون اطلاع اون بخرم يا پولي رو مستقلا براي خودم بردارم و اين واقعا مايه تاسفه ، آني عزيز خوشحال ميشم و با پيشنهادت موافقم و بي صبرانه منتظر حرفهات هستم ، البته يه چيزي رو بايد بهتون قبلش ميگفتم که دليل دير جواب دادنم اين بود که اين چند روز مسافرت بودم من و همسرم و البته به همراه برادرم و زنش چهار نفري با ماشين ما مسافرت رفته بوديم ، خيلي خوب نبود ميدونيد هر چيزي که من ميگفتم و از همسرم ميخواستم فقط بهش برميخورد و تو تنهايي کلي بد و بيراه ميگفت ولي تو جمع سعي ميکرد خودش رو خوب نشون بده ، خيلي غمگين بودم ميدونيد چرا؟ به نظرتون به همچين آدمي نميشه گفت خسيس؟ وقتي مسافرت با برادرم اينا پيش اومد رفتار اون با همسرش باعث ايجاد مقايسه و ناراحتي بيشتر هم براي من پيش مياورد ، بايد بگم برادرم کارمنده و همسرش دانشجو که البته موقع ازدواج پشت کنکوري بود باورتون نميشه از وقتي راه بيفتيم تا برگرديم تو خوردن و خريدن هر چي ميگفت برادرم "نه" نمياورد حتي براي دستشويي رفتن هم نظر نظر زن برادرم بود ولي من کافي بود تا چيزي بخوام مثلا بگم فلان چيز رو برا خوراکي بخريم ، که نيش و کنايه همسرم بود که ميخواي چيکار يا لازم نکرده و از اين جور حرفها که بعد تو جمع ميگفت فلان چيز که مي مي گفت ضروري نيست ولي بارها اتفاق افتاد که با فاصله چند ثانيه زن داداشم همون چيز رو ميخواست و بعد ميديد که همسرم و البته برادرم چه جور اونو تاييد ميکردند و قبول ميکردن و همه اينها باعث شد تا بريم و برگرديم همش برام ناراحت کننده باشه ، ميخواستيم بريم خريد باور نميکنيد با وجود اينکه منم تو اون پولهايي که همسرم برداشته بود شريکم چقدر بايد اين ور اون ور ميکردم تا چيزي بخرم که تقريبا هيچي هم نخريدم ولي زن برادرم هر چي ميگفت برادرم فقط چشم بود که ميگفت و بلافاصله خريد اون چيز براي زن دادشم ، قبل مسافرت همسرم به من گفت اينو بهت بگم سعي کن چيزي نخري و نکنه تو رودروايستي گير کني و بخري، يه بهونه بيار و نخر ، اونجا هم از يه چيزي اگه خوشم ميمومد تو جمع ميگفت باشه اگه دوست داري بخر ولي وقتي ميرسيد کنارم ميگفت مگه لازم داري ولش کن ، يکي دوبار يه چيز کوچيک گرفتم باور نميکنيد چقدر حرفها بهم گفت تا از خريدن اون چيز پشيمون بشم ، آخر سر هم يه مسافرت خيلي معمولي که برادرم اينا هم بخاطر ما از بعضي چيزها صرف نظر ميکردن وقتي رسيديم خونه نشست حساب و کتاب کرد گفت اگه خودمون رفته بوديم اينقدر خرجمون در نميومد يعني مثل گداها مسافرت ميرفتيم و توي خورد و خوراکمون هم خيلي چيزها رو نميخريديم در صورتي که ما واقعا کم هزينه مسافرت کرده بوديم و هيچ چيز نا بجايي نخريده بوديم ، حالا با همه اين توصيفها که خيلي بيشتر و بدتر از اينها هم بوده چطور ميشه گفت همسرم خسيس نيست ؟ چطور ميشه ناراحت نبود؟ چطور ميتونم خوشحال باشم وقتي ياد کاراش حرفاش ميفتم داغون ميشم ، باور ميکنيد داغون ، توي راه که يه جا توقف داشتيم و دره مانند بود و اونها رفته بودن دستشويي باور کنيد به سرم زد خودمو پرت کنم و از دست همسرم راحت بشم و تنها چيزي که مانع ام شد ترس از گناه خوکشي بود ، ديگه مرگ هم برام ترس نداشت ، امروز هر جور شده ميخوام برم مشاره واقعا خسته ام خسته ، از دست خودم از دست شوهرم ، شما ميگيد اينقدر آه و ناله نکنم درسته قبول دارم و ميدونم هم همه اينها نه تنها زندگيم رو بهتر بلکه بدتر هم ميکنه ، ميدونم اين حرفام شما رو هم آزار ميده ولي بهم حق بدين اين وضعيت خسته کننده است ، آزار دهنده است و مغزم رو براي هر چيز و هر کاري قفل ميکنه و ديگه هيچي به ذهنم نمياد فقط تو تنهاييم ميشينم و زار زار گريه ميکنم و ناله و نفرينش ميکنم و از خدا ميپرسم واقعا براي چي بايد اينجوري بشه و حکمت کارش چيه که بنده اش اينجوري اذيت بشه اون موقع کسي مثل زن برادم همه چيز آماده براش مهيا باشه من نميخوام مقايسه کنم و سعي ميکنم اونو از ذهنم پاک کنم ولي مگه ميشه ؟آخه من هر چقدر براي زندگيم تلاش ميکنم و گذشت ميکنم هيچي نيست ، نگيد خدا اجرش رو ميده که ميدونم ولي باور کنيد خسته ام و دلم ميخواست زندگيم خوب بود و اجر اين جور سختي کشيدن رو هم نميخواستم،:316::302::323:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
عزیزم سلام . صبح قشنگ و فوق العاده زیبایت بخیر
بهترین فکر که همان مشاور رفتن است کرده ای . همین کار را حتما بکن . تو نیاز به کمک جدی و از نزدیک داری .
اما به نظر من کاری که می کنی و خودت را اذیت می کنی مقایسه است . تو در چندین پست به مسئله برادر و همسرش اشاره کرده ای و همیشه هم خودت را با زن برادرت مقایسه می کنی !
به هر ترتیب دکتر و یا مشاور بهترین فکر است
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
ممنونم ، به نظرتون مشاورهايي که از طريق صداي مشاور (148) به صورت حضوري معرفي ميشن خوب هستن يا اينکه بيرون دنبال مشاور باشم راستش ميترسم درست راهنماييم نکنن و ميترسم اشتباه راهنماييم بکنن
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
من که کارشناس نیستم تا نظر بدهم که صدای مشاور خوب است یا بد . اما معتقدم که کاچی بعض هیچی .
در ضمن اینقدر نترس و زندگی را سخت نگیر .
بابا این دو روز عمر اینقدر ارزش ترسیدن و سخت گرفتن را ندارد .
بالاخره یک تجربه است امتحان کن و با توجه به عقل و احساسات خودت ببین خوب بوده یا نه .
می می باور کن که زندگی خیلی قشنگ است خیلی غرق در منفی های زندگی ات شده ای .
یک کم به نیمه ی پر لیوان توجه کن . چیزهای قشنگ و خوبی در آن پیدا می کنی .
فرض کن زندگی ات مثل یک شیشه است که آن را پر از مهره و تیله وخرت و پرت کرده ای .
شیشه ات را روی زمین خالی کن و خرت و پرت های آن را ولو کن و به مهره ها و تیله ها ی خوشگل آن خوب نگاه کن و لذت ببر .به مهره هاو چیزی زشت و بی ریخت آن هم یک مدتی توجه نکن
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می عزیز سلام
خانومی هر کسی تو زندگیش یه سری مشکلات داره شما هم مثل بقیه و من قبول دارم که یکم سخته با این شرایط کنار اومدن ولی من فکر میکنم
همسرتونم حساسیت پیدا کرده رو این قضیه برای همین داره انقدر سفت و سخت میگیره یه مدت اصلا سر این مساله اصلا بحث نکن تا یکم از این حالت تشدید کم بشه شاید رفتارش یکم تعدیل بشه
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
ببینید همسر من هم درست توی دوران نامزدی و البته من بعدها در همان دوران متوجه شدم که ایشون در دوران مجردیشون حتی قرانی برای خودشون هم خرج نمی کردند و تمام سعیشون پس انداز بوده! وقتی نامزد شدیم در همون برخوردهای اول توی فامیل و خانواده و رفت و آمدها چه از زبان خودشون و چه از زبان اشخاص دیگر می شنیدم که ایشان در فامیل به خساست معروف هستند!
حتی خودشون _ البته از سر بچگی _ در همان نخستین روزهایی که به خانه ی ما در دوران عقد می رفتند و می آمدند، به خانواده ام با خنده می گفتند که من یه کم خسیسم، دوست ندارم همین جوری پول خرج کنم و از این جور حرفها! باورتون نمیشه همین موضوع و بحث هایی که من در دوران نامزدی سر خرید و لباس و پول فلان چیز و حتی یکبار در دوران عقد من از همسرم بابت پول دانشگاهم قرض خواستم، ایشان نداد، بعدها به خانواده ام اجازه داد که مدام به من سرکوفت بزنن که شوهرت خسیسه و همین طور زمزمه هایی که من از اطراف می شنیدم!
من هم در دوران عقد مثل شما غصه می خوردم و گریه و زاری و از این جور حرفها! اما وقتی ازدواج کردیم دیدم واقعا این روش هیچ چیز رو عوض نمی کنم، پس من باید راه جدیدی رو امتحان کنم!
من بعد از ازدواج خودم رو به نشنیدن زدم، من حرفهای دیگران رو در مورد خساست همسرم نمی شنیدم، یعنی نمی خواستم که بشنوم! شروع کردم به مشاوره گرفتن در این مورد و راه هایی که رفتم این بود:
1. اصلا به هیچ عنوان در این مورد حساسیت نشان ندادم! برعکس از لحاظ عاطفی و محبتی سعی کردم خودم رو به همسرم نزدیک کنم.
2. یکبار اوایل ازدواج مان همسرم سر خرید لوازمی برای منزل که می گفت: گران شده، و مدام به من سرکوفت و سرزنش می زد، با تحریک غیرتش که به نظرت من باعث گرون شدن این وسیله شدم و یا نه اصلا اگر اون گرون تر شده، ما هم درآمدمون بیشتر شده؟ یا من همسرت هستم، دوست دارم کنارت باشم، نه در مقابلت! اگر این جوری رفتار کنی فکر می کنم به جای شریک زندگیت، دشمنت هستم! آخه! من هم شما رو دوست دارم، هم زندگی مون رو، فکر می کنی قلب و روح و فکرت اون قدر ارزش نداره که بخوای بخاطر گرون شدن یه مساله حرص بخوری؟
3. در مقابل خانواده هامون هر وقت به شوخی و خنده می گفتن که شوهرت خیلی خسیسه! حتی پیش شوهرم هم این حرف رو می زدن! خیلی قاطعانه دفاع می کردم و می گفتم که شوهر من حسابگره! اصلا هم خسیس نیست، و بعضی از حتی چیزهای کوچیکی رو که برام خریده بود رو مثال می زدم یا حتی فکری رو که بابت آینده داشتیم و براش پس انداز می کردیم رو می گفتم.
4. تازه بارها از سر محبت بهش می گفتم: ای کاش! این حرف رو توی دهن دیگران نمی انداختی که فکر کنن که شما واقعا خسیسی! شما و من اهل حساب و کتاب هستیم و به اندازه خرج می کنیم، این جوری دیگران فکر می کنن شما هیچی واسه ی من نمی خری؟ (جوری که همسرم همیشه احساس می کرد من در جبهه ی اونم)
و مورد آخر اینکه یه بار با همسرم رفتیم مسافرت، برای اولین بار بعد از عروسی مون! همسر من هم خیلی دوست نداشت که خرج کنه! اما! چون رابطه مون بر مبنای محبت و مهرورزی شکل گرفته بود، چند تا چیز خیلی کوچولو برام خرید و من یادمه که بابت اونها هم ازش تشکر می کردم و حتی چند بار قبلش با مهربونی بهش گفته بودم، ببین حالا که خاله تون اینها با ما می یان بازار، بذار از پول خودم، اون چیزی رو که دوست دارم بخرم، قول می دم که ول خرجی نکنم، تازه! بعد از اومدن از بازار پیش خاله اش می گفتم که همسرم این وسیله رو که من همیشه دوسش داشتم رو برام خرید!
و بعد از برگشتن از مسافرت هم یادمه وقتی یکبار با آقای سنگ تراشان صحبت می کردم، بهم گفت: بهترین راه حل تایید کردن رفتارهای و خرید های کوچیک ایشون هست! این که : " ببین! خیلی خوشحال شدم که توی مسافرت خیلی خوب خرج می کردی؟ یا من همیشه طبق اون چیزی که می گفتی فکر می کردم، تو خسیسی اما توی مسافرت بهم ثابت کردی که اصلا این جوری نیست! " یا خیلی دوست دارم که باز هم با هم مسافرت بریم ،چون شما مثل بعضی مردهای دیگه توی مسافرت اصلا خسیس نیستی و به اندازه خرج میکنی؟
حالا بعد از گذشت تقریبا 2 سال از زندگیم، من هم خودم خیلی اهل ریخت و پاش نیستم، اما نه دیگه خانواده اش حرفی از خساستش می زنن، نه! خانواده ام! و نه خود همسرم، خیلی خیلی درگیر حساب و کتابه! و داریم با هم سعی می کنیم که به هدفی که داریم برسیم! من فکر می کنم همین که همسرم توی قلبش احساس میکنه که من هم در کنارش هستم، حتی اگر به شکل واقعی واقعی هم رعایت نکنم، باز هم فکر نمی کنه که من به فکر زندگی مون نیستم!
امیدوارم که تونسته باشم، کمکی بهت بکنم!
دوست خوبم! مطمئنم که شما هم می تونی سرشار از عشق باشی و با یه کم سیاست و درایت این زندگی رو مدیریت کنی! فقط باید صبور باشی و خوش بین به این زندگی! :43::46: :227:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
دوست خوبم دل عزيز ممنونم که از تجربيات زندگيت در اختيارم گذاشتي واقعا به دردم خواهد خورد از ساير دوستان هم ممنون باور کنيد کمک بسيار خوبي ميکنيد، دل عزيز اميدوارم منم بتونم يه روزي مثل شما از اين دغدغه هام کم بشه، خيلي ممنونم که تجربه مشابهتون رو در اختيار من گذاشتيد، راستش يکي از عاملهاي مهمي که فکر ميکنم تو زندگيمون باعث ميشه منم ناراحت بکنه حساس بودن بيش از حد خود منم هست مثل همسرم که اون هم حساسه و همه چيز بهش برميخوره و همين يکي از عاملهايي ميشه که نيمه خالي ليوان رو به قول دوستان ببينم حتي اگه ليوان پر پر هم باشه دنبال اين ميگردم که جاي خاليش کجاست درواقع انگار عدت کردم دنبال عيبها باشم تا اينکه خوبيها رو ببينم ولي فکر ميکنم بايد حتما پيش مشاور برم چون به قول دوستان تا من خودمو و عيبهامو نشناسم نميتونم به همسرم هم کمکي بکنم، بعضي وقتها که همسرم اوضاعش خوبه و به قولي مستعد شنيدن اين جور حرفهاست وقتي باهاش حرف ميزنم قبول ميکنه خيلي حساسه و داره زيادي برا خودش و من سخت ميگيره ولي ميگه دست خودم نيست و اون موقع واقعا حس خوبي دارم اما به قول دوست عزيزم آني جان مشکل زمانيه که کنتاکي پيش مياد و اون ناراحت و عصباني ميشه که اون موقع چون حال اون بد ميشه من حالم بدتر از اون ميشه و علاوه بر اون اتفاق همه اتفاقاتي که تا حالا افتاده مياد جلوي چشمم و شروع ميکنم به منفي بافي و احساس نا اميدي و.. دل عزيز چند تا سوال داشتم که اگه مايليد ميخواستم ازتون بپرسم اول اينکه شما هم شاغليد؟ و چطور با همسرتون تو دخل و مخارج خونه شرکت ميکنيد؟ آيا اين مشکلي که ميگفتيد براتون حل شده و ديگه در اين مورد آزرده خاطر نميشيد؟رفتار همسرتون تغيير کرده و يا اين شماييد که خودتون رو با اين شرايط وفق داديد؟
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام مدير همدردي عزيز
اميدوارم اينايي رو که مينويسم ببينيد، واقعا غافلگير شدم و بي نهايت خوشحال باور نميکنيد اولش که به تايپيک افراد خوشبخت سر زدم خبر دار نشدم ولي بعدا که داشتم حرفاي اعضا رو ميخوندم فکر ميکردم اشتباهي ديدم اين نوشته خطاب به من بود که مدير همدردي عزيز براي من نوشته بود، نميدونستم شوکه باشم يا خوشحال، نميتونستم باور کنم اين جوري مچم گرفته بشه و خيلي خيلي و باز بي نهايت ممنونم از حرفاتون ، حق با شماست من همينطوري بدون هدف به اين تايپيک سر زده بودم تا ببينم اعضايي که تو اينجا حرفاشون رو ميگن چه جورين و چطور احساس خوشبختي ميکنن و چي رو خوشبختي ميدونن، حق با شماست من خطا ميرم همين خطام باعث ميشه که خوشبختي رو حس نکنم، مشکلات زيادي هست تو زندگي ولي من خيلي خيلي سخت ميگيرم و متاسفانه و هزار متاسفانه قدر چيزهايي رو که دارم نميدونم و شديدا درگير افکار منفيم شدم طوري که با هر اتفاق خوب يا بد قسمت نا خوشايندش رو ميبينم ، ازتون ممنونم من خيلي در حق خودم دارم ظلم ميکنم خيلي ، طوري شده که از اون چيزهايي که دارم لذت نميبرم براي خودم متاسفم فقط متاسف ، خيلي به زندگي رويايي نگاه ميکنم و متاسفانه واقعيتهاي زندگي رو نميتونم قبول کنم و باهاشون کنار بيام و خودم رو عذاب ميدم همين، اميدوارم با کمک شما دوستان و مشاوره هايي که خواهم رفت و با اراده خودم که بايد شروع کنم کج فهمي ها و منفي بافي ها رو کنار بذارم تا منم بتونم با آغوشي باز به استقبال اين تايپيک برم و داد بزنم منم خوشبختم من احساس خوشبختي ميکنم ، منم اين زندگيم رو، اين همسرم رو با هيچ چيز عوض نميکنم، ممنونم جناب سنگ تراشان ، ممنونم.......