RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می جان...
می تونم بپرسم شما چندسالته؟
می می عزیز...به نظرم شما دیگه داری زیادی سخت می گیری و همه وقتتو صرف تجزیه و تحلیل رفتارهای اونا می کنی. حالا اونا هیچی هم نگفتن اما تو چون از قبل تو فکرت بوده هی اینجوری به همه رفتارهای اونا برچسب می زنی. اونا اگه انقدر بد بودن که نمی گفتن شام بیای خونشون...و اگرم شوهرت بهشون می گفت جواب سربالا می دادن...می می جان همیشه سعی کن از در محبت و دوستی با آدمها وارد بشی نه اینکه همش کینه به دل بگیری و آسمون ریسمون ببافی...به نظر من کلا قضیه رو پیش خودت تموم کن انقدر به همه چی پیله نکن به شوهرتم چیزی نگو...حدس می زنم شوهرت حتی فکرشم نمی کنه که تو اون شب از چیزی حتی ناراحت شده باشی.(بلند شدن از سر سفره هم وقتی همه نشستن و دارن غذا می خورن کار خوبی نیست...سعی کن رو رفتارهای جزئی ات بیشتر دقت کنی خانم گلی)
امیدوارم از حرفهای من ناراحت نشده باشی عزیزم
با سپاس
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام
چیزی به همسرت نگو دیگه اون روز گذشته و شما هم رفتین یه شمامی خوردین و اومدین هر رفتاری هم که کردن تموم شده دوباره مرور کردنش دردی رو دوا نمی کنه گله گذاری ممنوع اینجرو باید سکوت کنی و چیزی نگی چون از دست همسرت کاری بر نمی آد اونا خانوادشن و اخلاقشون همینه و چون همسرتون اونا رو دوست داره و نمی تونه عوضشون کنه وقتی شما میگش عصبانیش میکنی
می می جان شما چرا جاهایی که نباید بیایی رو کوتاه میآیی و خودت رو کوچیک میکنی بعد بخاطر چهارتا حرف خاله زنکی میخوای زندگیتو دوباره تلخ کنی
سیاست داشته باش دختر
خانواده ی همسرت رو همونجوری که هستن بپذیر
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
مي مي جان بزرگ كردن مشكلات به خاطر اينه كه ما به اين دنيا به ديد گذر نگاه نمي كنيم و اونو هميشگي مي دونيم
با نظر سرافراز جان كاملا موافقم چرا اينقد گير ميدي به هر چي؟
[b]اگر فكر ميكني بهت بي احترامي كردن خوب همون جا با احترام ازشون مي پرسيدي مثلا نيومدن من باعث ناراحتي شما شده؟در كل هميشه همون جا سعي كن موضوع رو خودت تموم كني نه اينكه به زندگيت منتقل كني
اين هم باعث رفع سوتفاهم هاي احتمالي ميشه و يا حداقل به آدم آرامش ميده كه حرفشم زده
موفق باشي
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سرافراز عزيز دستتون درد نکنه ديگه حالا ديگه من چند سالمه!:302:
شوخي کردم هر چقدر هم بخوايد منو با بدترين شکل ممکن هم دعوا کنيد من ناراحت نميشم حتي اگه تو اين تالار دارم بزنيد:163::43::46:
حرفاتون قبول ولي پس من کي ميتونم کوتاه نيام؟ اونها منو ناراحت کردن اون هم با منظور و از طرفي راجع به اين جور چيزها که من هيچي نگم ممکنه مامانش زنگ بزنه و گله کنه که ديروز عصر همه اومده بودن چرا مي مي نيومد؟ترسيد بهش بگيم کمک کنه؟وحال اينکه من مطمئنم خودشون هيچ کاري نکردن و فقط تلپ اونجا شدن البته من به جاريم حق ميدم بي چاره هيچي هم نميتونه بگه ،شوهر اون هم بدتر از شوهر من فقط داد و بيداد ميکرد و بهانه ميگرفت و متاسفانه بيشتر گوش به زنگ حرف مامانشون هستن و اگه مامانشون بگه بايد اين کار رو اينجا عروس بکنه قبول ميکنن و فکر ميکنن حق با اونه،مثلا من با اينکه يک سالي هست ازدواج کردم بارها و بارها خانوادش رو براي ناهار يا شام دعوت کردم البته بماند که شوهرم تو اين کارا حساب کتاب مبکنه و اگه يه بار اونها دعوت کردن حتما هفته بعدش ما بايد دعوت کنيم يا برعکس ولي از اين دلم ميسوزه که اول ازدواج چقدر راحت منو براي مهموني دادن زير فشار ميذاره اون هم بخاطر چي؟بخاطر نگاههاي سنگين دامادهاش يا خواهر هاش و حرف مامانش که بهش گفته بود خيلي بده که شما اونها رو دعوت نکنيد ولي بي چاره خانواده من بخصوص مامانم اينا که بدون اعا دعوتمون ميکنن و دلشون نمياد خونه ما براي وعده غذا بيان،مامانم يا بابام ميگه:از الان براي شما زوده مهموني بديد شما بايد اينور و اونور دعوت بشيد و مهموني بريد ما که نبايد از شما ها که اوايل زندگيتونه انتظار داشته باشيم؟اما در مورد خانواده اونها نه اينجوري نيستن،اصلا مامانش خيلي گداست،وقتي يکي دوباري من با همکارام سر اينجور چيزها صحبت ميکرديم و بهشون گفتم که تو عرض اين يه سال چند بار مهموني دادم و يا افطار ميخوام امسال مهمون دعوت کنم خيلي تعجب ميکردن و ميگفتن خيلي زوده که خودت رو براي اينجور چيزها تو دردسر بندازي،خودم هم خوشم نمياد ولي چيکار ميشه کرد؟فقط هم نميشه که خانواده اون رو دعوت کرد چون اجازه نميدم غرور و شخصيت خانواده ام از بين بره.:160:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می عزیز:72:
می می جان پیشاپیش از اینکه پستم صریح و شاید تلخ:163: باشه عذر میخوام.
خانمی تا کی میخوای اینجوری فکر کنی ؟ زندگی اره بده تیشه بگیر نیست که گلم .
چرا فکر میکنی همه منظور دارند ؟
سرافراز عزیز یه سوال در مورد سنتون پرسید چرا این حرف رو با دار زدن مقایسه میکنید ؟ عزیزم لازمه که مشاور یا شنونده سن شما و همسرتون رو بدونه .
چرا تلافی ؟
چرا فکر میکنید اگه یه جا گذشت کنید باختید ؟ اگه محبت کنید تحقیر شدید ؟
چرا اینقدر تو روابطتتون دو دوتا چهار تا میکنید ؟
زندگی رو چی تعریف میکنید ؟ میدانی جهت معامله ؟ که هر کی تونست گوی سبقت رو تو مادیات ، تو مهمونی ندادن و تو کمتر محبت کردن و بیشتر عزیز شدن به دست بگیره خوشبخته ؟
چرا همیشه منت ؟
چرا اگه خانواده همسرت بیشتر بیان خونتون خانواده شما تحقیر میشن ؟
چه اشکالی داره تو سال اول زندگی مهمون دعوت کنی ؟ اونم چند بار (باور کن الان رو سرم شاخ در میاد)
چرتکه ای رو که دست گرفتی بگذار پایین زندگیت درست میشه .
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
باشه عزيزم،ببخشيد حق با شماست:316:،نميخواستم بهتون دروغ بگم و اون چيزهايي که واقعا تو دلم ميگذره رو بهتون بگم تا با هم به يه نتيجه برسيم اگه نادرست بود از ديدگاه چند نفر بشنوم که منو نمييشناسن و کمتر از روي احساسات پاسخم رو ميدن و يا اگه هم درست بوده باشه بهم بگن چيکار کنم و کمکم کنند،من اصلا از حرفهاي هيچ کدوم ناراحت نميشم،جوابي هم که به سرافراز عزيز هم دادم شوخي بود و محض خنده بود:311:،حق با شماست من بعضي وقتها دودوتا چهارتا ميکنم که اين درست نيست،من به همسرم در اين مورد بدبين ميشم در صورتي که خودم بعضي وقتها بدتر از اونم و درگير حساب و کتاب ميشم،ممنون:43::72:
در ضمن من 27 سالمه و شوهرم هم تقريبا 3 سال از من بزرگتره:46:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می جان:72: عذر خواهی لازم نیست
اتفاقا خوب کاری کردی اومدی اینجا گفتی .
ولی عزیزم بهت پیشنهاد میکنم یه تاپیک دیگه باز کنی و فقط و فقط رو خودت زوم کنی.
روی نگاهت به زندگی ، به اطرافیان و تاثیر پذیریت از حرف دیگران و سطح توقعاتت .
یه زمانی رو فقط و فقط به خودت اختصاص بده و سعی کن منصفانه به خودت نگاه کنی . خیلی موقع ها رفتار دیگران بازتابی از رفتار خود ماست . خیلی موقع ها هم دیگران آیینه ای هستند که ما خودمون رو در انها مبینیم و چون از تصویر خودمون راضی نیستیم سعی در شکستن آینه یا خدشه دار کردن اون داریم.
با خودت فکر ببین جزء کدوم دسته هستی ؟
چقدر خودت رو میشناسی ؟
آیا واقعا حقوقت نادیده گرفته میشه ؟ یا اینا فقط تصوراتت تو هست که این مسائل رو پیش میاره ؟
چرا این همه بی اعتمادی درونت وجود داره ؟
بدون همسرت و نقشش تو زندگیت این مسائل رو پیگیری کن. فکر کن اصلا ازدواج نکردی.
هر جا خسته شدی از خودت بیا بگو.
:72::72:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام به همه دوستان و همچنين صباي عزيز:72:
صبا جان نوشته بودي از خودم بگم،ميخواستم طبق پيشنهادتون يه تايپيک جدا باز کنم و در مورد دغدغه هاي خودم بنويسم ولي فکر کردم همين جا ادامه بدم بهتره.:46:
در مورد خودم بايد بگم آره من آدم حساسي هستم،تو دوران مجرديم تو روياهام هميشه با کسي دوست داشتم ازدواج کنم که علاوه بر داشتن اون ژست مردانگي همسرم،خيلي مهربون و آروم باشه منظورم اينه که سنگ صبور من باشه و اون باشه که هميشه بهم اميد بده،منو وقتي عصباني ام آروم کنه اصلا آدم عصبي نباشه و هميشه اون باشه که کوتاه مياد،ديدين بعضي ها رو که همسراشون ميگن يه بار نديديم همسرمون عصباني بشه و يا سرمون داد بزنه و يا کوچکترين بي احترامي به ما يا خانوادمون بکنه؟من دوست داشتم همسرم اينجوري باشه،راحت با زنش راه بياد نه اينکه براي هر چيزي که حقمه بايد از هزار ترفند و سياست استفاده کنم تا بالاخره آقا يه کمي به حقوق من توجه کنن،اميدوارم متوجه منظورم بشيد،مثلا راجع به حق و حقوق من از خرج کردن،دلم ميخواست اون نظر منو ميپرسيد و دست منو باز ميذاشت نه اينکه طوري بکنه که من مجبور به انتخاب نظرش باشم.
من کارمند شدم تا راحت تر از زنهاي خانه دار به خواسته هام برسم و يا بهتر بگم راحتتر خواسته هام رو مطرح کنم به علايقم بيشتر توجه بشه به نيازهام، به حق و حقوقم،نه اينکه وضعي بدتر از بعضي خانه دارها داشته باشم،چرا من نبايد بيرون که ميرم از يه چيزي خوشم بياد و راحت بخرم؟نگيد بايد به وسع ماليتون نگاه کنيد چون کاملا به اين امر واقفم،متاسفانه ديدگاه همسرم در اين مورد ناراحت کننده است مثلا يه مورد ميگم که همين اواخر اتفاق افتاد و متاسفانه همسرم در اين مورد شديدا افراط داره:من الان 5 ماهه به مانتو و مقنعه احتياج دارم و اکثر اونهايي که ميپوشم از مجرديم داشتم و تنها يه مانتو من براي اداره گرفتم با قيمت ناچيز(ميگم ناچيز براي اينکه از بين بقيه مانتوها ارزونتر بود)يکي دو باري بهش گفتم من مانتو احتياج دارم ولي گفت پول نداريم اونوقت وقتي به مهموني دادان(شام دعوت کردن)به خواهرو برادرش ميرسه اصلا به اين موضوع فکر نميکنه،به نظرتون کدوم مهمه؟سر و وضع من يا مهموني؟کافيه من حرفي بزنم که سريع موضع ميگيره و به چيزهاي ديگه ربط ميده و به ناچار بايد سکوت کنم،يا ميگه به نظرت بهتر نيست چراغ هال رو عوض کنيم و يه لوستر ديگه بخريم؟اين درحاليه که بيرون که ميريم بهش ميگم فلان ميوه رو بخريم ميگه"چرا به فکر پس انداز نيستي؟ولش کن ميخوايم چيکار اونو بخريم و يا يادتون باشه بابت دو تا تاپي که من براي خودم از تهران خريدم چقدر ناراحت شد که چرا پولها رو هدر ميدم.
يا ميدونيد صبح بهم چي ميگه؟دوتا نون برداشتم و گذاشتم تو سفره و پنير ور هم برداشتم و گذاشتم تو کيفم تا بيارم اداره با همکارم صبحانه بخورم،بهم برگشته ميگه:دستت نندازه همش تو وسايل ببري براي صبحانه،يه بار هم اون بياره،گفتم:همچين حرفي ميزني که انگار من بچه ام؟گفت:تو از بچه هم بدتري،که ديگه من هيچي نگفتم و سکوت کردم.(اين در حالي بود که يکي دو بار هم اينو گفته بود و من بهش گفتم که اين منم که هيچي نميبرم و همکارم هميشه پر بار مياد و هيچ انتظاري نداره مثلا کيک و خرما و ميوه و آجيل مياره و به دو قسمت هم تقسيم ميکنه و اين در حاليه که من هيچ کدوم از اينها رو نميبرم و اونوقت براي يه نون که من يکي دو بار از سر راه خريدم ميگه:همش تو ميخري؟پول نونها رو هم باهاش حساب کن ها؟)
صباي عزيز اينها فقط چند نمونه است براي گفتن و اونوقت ميگيد چقدر شما بدبين هستيد؟
به نظر من هر کسي بود بدبين ميشد و شايد خيلي ها همون اول نامزدي تحمل نميکردن و جدايي رو انتخاب ميکردن،نميگم عوامل بيروني بي تاثير نبودن از جمله وضعي که براي خواهرم پيش اومد،يا دوران نامزدي که کاملا منو نسبت به همسرم بدبين و بي اعتماد کرده ولي اگه همسرم از اول باهام خوب تا ميکرد مطمئنا من اينجوري نميشدم و متاسفانه بارها و بارها بهم گفته که يکي از اولويتهاش شاغل بودن همسرش بوده و همينطور بهم گفته که:دختر کار پيدا ميکنه براي اينکه کيس مناسب تري نسبت به بقيه پيدا کنه و اين حرفهاش واقعا منو آزار ميده و بدي جوري اذيتم ميکنه.
بارها تصميم گرفتم که قهر کنم و از پيشش برم،از وقتي ازدواج کردم ذهنم مشوشه من از ازدواج اينو نميخواستم:302::316:.همش ازم توقع داره،از من ،از خانوادم،باور ميکنيد از وقتي ازدواج کردم خونه دادش بزرگم اينا نرفتيم،ميگه:وقتي اونها زنگ نميزنن يا تا حالا تنها خونمون نيومدن ما براي چي بريم؟(البته يه سه چهار باري اومدن ولي تنها نه با برادر يا مامانم اينا):324:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
می می جان
نه من نه هیچکس دیگه توی این تالار نگفت همه تقصیرها گردن شماست و شوهرت پاک پاکه... نه! منم که از اول شروع کردم به تاپیک تو جواب دادن دیدی که از ایرادای شوهرت شروع کردم نه از تو.
خسیس بودن خیلی عادت بدیه... من هم با یه آقاییی یه مدتی بودم که بسیار خسیس بودند. برای خودشون خیلی خرجها می کردند اما به من که می رسید مقتصد می شد. یه بار من یه کادو 50000 تومنی براش خریدم اما اگه اون برای شما کادو خرید برای منم خرید. البته من دیدم اینطوریه ادامه ندادم. آدم نباید از یه سوراخ دوبار گزیده بشه.
تو پستهای قبلیم بهت گفتم اگه نمی خوای ازش طلاق بگیری(که نمی خوای!) باید رو خودش کار کنی. هرچی از اخلاقش می تونی اصلاحش کنی...بقیه رو فاکتور بگیری و بگی شوهرم اینه! همینه که هست... هنوز هیچ کاری نکردی اما انتظار یک شوهر ایده آل داری. برای رسیدن به خواستت خیلی بیشتر از اینا باید صبر و تلاش کنی!
من نمی دونم یه آدم خسیس درمان می شه یا نه... اینو باید روانشناسای حرفه ای بگن.. اما به نظرم از راه نقطه ضعفاش وارد شو مثلا برای مانتو مقنعه بگو همکارام توی اداره می گن فلانی چته این مانتو و مقنعه رنگ و رو رفته رو هی می پوشی؟ بابا عوضش کن دلمون ترکید!بعدش بگو که خیلی خجالت کشیدی و از این حرفها...
شوهر تو به نظر خودم آدم عجیبیه! نفقه حق زنه و باید بپردازه...تازه از جیب خودش نه از جیب تو...این یه ظلمه ولی خوب چیکار می تونی بکنی؟ دوباره دعوا راه بندازی؟ چاره ای نیست می می جان! مجبوری از راهش وارد بشی.
موفق باشی خانم...:72:
RE: نامه اي به همسر(دوستان لطفا نظر بدهيد)
سلام می می جان
چه خبرا بوده تو این یه هفته که من نبودم؟
دختر گل چکار داری میکنی؟
می می
چرا به توصیه فرشته گوش نکردی؟
فرشته دقیقا بهت گفته بود با همسرت اون روز چطور رفتار کنی.گفته بود اگه کتکت زد چی بگی
بقیه دوستان هم پیشنهادهای خوبی داده بودن.اما تو با اینکه کمک خواستی به گفته هیچ کدوم عمل نکردی
چرا عزیزم؟
:46: