RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
سلام اقا مهیار عاشق
من به عنوان یه دختر بهت می خوام یه نصیحت بکنم دخترها از مردهایی که 24 ساعته ناز شون رو می کشه خوششون نمی اد
برادر خوبم هر چیزی حد واندازه ای داره مثلا اگه اون تماس می گیره می گه کاری نداری بار بعد شما خاتمه دهنده مکالمه تون باش
بذار دلش برات تنگ بشه یه خورده خودت رو بی خیال نشون بده
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
میدونید من رو خیلی کوچیک میکنه و خیلی ناراحت میشم اما در مقابل کاراش همیشه لالم.
به خدا بهم هرچی میگه بعد میگه شوخی بود
من رو نمیخواد . اما زمانی که بیخیال میشم باز زنگ میزنه. خدا نبخشتشون این دخترارو.
دخترا سرعت گیر مردهان . فقط مثل یه ویروسا که می افتن تو فکرت. و حالا من فکرم شده این. خسته شدم
کاشکی خدا واسه مغز هم یه kaspersky میزاشت
میاد زنگ میزنه میگه نگاه کن هنوزم اخلاقت مثل قبله. . . .
منو تاحقیر میکنه و میره. این چیزیه که مونده. بهش میگم چرا جایه اینکه حاله من رو بپرسی هی آمار میگیری و سوال میکنی میگه فکر کردی پسر رفسنجانیی انقدر باد به قب قب دادی اه مهیار تو هیچی نیستی. تو کی هستی که من بخوام آمارتون رو بگیرم
دوستان من تصمیم گرفتم که جواب ندم حالا حالا ها. این مایع درد شده واسم کاش نبود
به دوستام میگم از فکر دختر بیاین بیرون 305 میگم که اینا خدارو بنده نیستن و میان پسرایی مثل ما وعده های تو خالی میدن و بس
نفرین نمی کنم اما اشکام چی ؟ روحیم چی ؟
امیدی که داشتم چی؟
من باختم. هه اون آخرشم یه پسره توپ گیرش میاد ازدواج میکنه و حتی یه بارم بهم فکر نمیکنه
دوستان برای همیشه خداحافظ. از مدیرم بخواهید این تاپیک مسخره من رو پام کنه
302203خدایا منم کن.
byeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
اي بابا!!!دوست عزي بد نيست يه دور ديگه مطالبي كه دوستان مطرح كردن بخوني.....اين رابطه مشكل داره....جدي بگير لطفا!!
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
برادر من همه دخترها که مثل هم نیستند همونطوری که همه پسرها مثل هم نیستند .یکی میاد اینجا از عشقش تعریف و تمجید میکنه و یکی میاد میگه از دستش ناراحت و خسته ست . همه رو نمیشه با هم یکی دونست .
من قبلتر بهتون گفتم که این خانم شما رو برای اوقات فراغتش میخواد و وقتی پای ازدواج و صحبتهای جدی به میان میاد ، میگه هرچی قسمت شد. این وسط با احساسات و عواطف شما بازی میشه .با این پست آخرتون هم که تایید کردید نظرش راجع به شما چیه ؟ آخه دختری که قصد ازدو.اج با کسی رو داشته باشه هنوز هیچی نشده انقد تحقیرش میکنه و میگه تو هیچی نیستی ؟
بهتره تا دیر نشده قبل از اینکه اون بطور جدی ردتون کنه، شما برید دنبال زندگی خودتون و کم کم رابطه تونو باهاش قطع کنید و به اینکه یه بارهم به خواهرتون بگه « مهیار شخصیت جالبی داره » یا اینکه با مادرتون روبوسی کنه دلخوش نکنید که این به معنی ازدواج با شماست .
موفق باشید
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
مهيار جان،متاسفانه شما از همون اول نتونستي احساسات پاكت رو مديريت كني.
تو خيلي بالاتر از اين حرفها هستي كه بخواي اينطوري كسي رو دوست داشته باشي،
ديگران بايد بيان تو رو دوست داشته باشن.
هميشه احساسات بايد در قالب عقل و منطق باشه.
در غير اينصورت ميشه يه چيزي تو همين مايه ها.
بنابر اين بهتره بشيني با خودت فكر كني كه بدون اين خانم باز دنيا دنياست و همه چيز روي روال خودش،
شما دلت نميخواد از قافله ي دنيا عقب بموني كه؟
من كاري ندارم شما قسمت هم ميشيد يا نه،فقط بدون اگر روزي هم قسمت هم نشديد يه روزي ميرسه كه ميبين وضعيتت خيلي بهتر از اوني شده كه فكرش رو هم ميكردي.:43::46::72:
اميدوارم بياي و اين مطالب رو بخوني:46::43::72:
RE: حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
مهیار عزیز مطالبت رو از ابتدا خوندم :303:
علت اینکه این خانوم داره حد و حدود می ذاره دو مورده: :305:
1) شما شدیدا احساسی دارید جلو می رید ،ایشون داره ترمز احساسات شما رو می کشه تا مهارتون کنه ،ابراز علاقه های شدید می کنید و مدام می خواهید از عشق مطمئن بشید و اوکی بگیرید در حالی که هنوز شرایطتون فراهم نیست و ایشون اینو دوست نداره و در واقع نمی خواد با احساسات شما محدود بشه و نتونه درست برای زندگیش تصمیم بگیره و در عین اینکه ممکنه به شما علاقه داشته باشه اما نمی خواد به شما قول بی دلیل داده باشه .
ازش فاصله بگیر ، بذار فضا برای نفس کشیدن داشته باشه و دلش تنگ بشه . یه کم مردانه تر برخورد کن ، اون احساس تو رو می دونه ، به جای بروز دادن رفتارهای احساساتی عملا نشون بده که مثل یه مرد داری برای زندگیتون یا حداقل برای زندگی خودت بیشتر تلاش می کنی . نشون بده که قابل تکیه کردن هستی . برو دنبال کار ، روابطت رو با خانواده قوی تر کن . کسی که روابطش با دیگران هنوز مشکل داره نمی تونه درست وارد رابطه ازدواج بشه. اینکه می گم کنار بکش در مورد خود من جواب داده و می تونی تاپیک من رو که اخیرا فرستادم بخونی . البته موضوع من با شما فرق داره. من هم پافشاری برای گرفتن جواب داشتم منتها به این دلیل که کسی منو در حالت تعلیق نگه داشته بود . اطلاعات درستی هنوز ندارم ازش اما احتمال اینکه مثل شما بخواد منو نگه داره تا شرایظش فراهم بشه هست. پس ممکنه اونچه که من می نویسم بسیار به دلایل اون دختر نزدیک باشه
2) خواستگارای مناسب داره و نمی خواد موردهای مناسب رو با دادن قول ازدواج به شما از دست بده. به خصوص که شرایط شما برای ازدواج مناسب نیست . چرا؟ اون نمی تونه به شما که احساسات کورتون کرده اعتماد کنه . شاید شما عاشق باشید ولی تا این شدت احساسات ،برای تفکر درست برای ازدواج خطرآفرینه . پس تا اینجا شما کاری کردید که ایشون شما رو از نظر احساسی قابل اعتماد نمی بینن. شما بی هیچ معیار مشخص هی ابراز عشق می کنید ، این برای هر کسی و خصوصا خانوم ها ترس داره . احساسی که منطقی پشتش نباشه زودگذره و غیر قابل اعتماد!!!
شما چی کار کنی؟ :227:
اولا به نظرم یه مدت کنار بکش و با ایشون تماسی نداشته باش، بگو دارم به صورت منطقی در مورد ارتباطمون فکر می کنم فعلا با من تماس نگیر. اینم بادت باشه هیچ وقت ترس برای از دست دادن چیزی نداشته باش ، که در این صورت بهت قول می دم اون رو از دست خواهی داد. هر چی سعی کنی سفت تر در دستانت نگهش داری بیشتر سر می خوره . در این مدت با خانوادت موضوع رو مطرح کن و ببین چرا قبول نمی کنن و از اونجایی که لازمه ازدواج پذیرش مسئولیته از الان مسئولیت قبول کن . اگر به کار اشاره کردن ، بگو حاضری سر کار بری و در جستجوی کار باش. به درسات برس و روابطت رو هم با خانواده قوی تر کن . مشکل مسکن رو هم با هم فکری اونها حل کن و بگو می خوای با این خانوم زندگی کنی و حاضری برای بدست آوردنش تلاش کنی . و شروع کن به کار و فعالیت. که البته این محک خیلی خوبیه برای خودت تا بفهمی آیا اونقدری که باید دوستش داری که حاضر باشی براش سخت تلاش کنی ؟!!!
بعد مطرح کن که از بابت از دست دادن ایشون نگرانی و می خوای تا حدی مطمئن بشی . اگر خانواده ها پذیرفتن که نامزد می کنید در غیر این صورت شما بدون اصراری به فعالیتت ادامه می دی . ممکنه بگی اینطوری که شاید تا اون موقع از دستم بره؟ بله ممکنه از دستت بره !!! باید توانایی قبول این رو داشته باشی که زندگی یه بخش خوب و یه بخش بد داره. اما اگر شما بتونی تواناییهات رو به اون خانوم اثبات کنی و نشون بدی که از نظر احساسی و منطقی قابلیت اعتماد رو داری و توانایی و قدرت تشکیل زندگی رو داری ممکنه ایشون حاضر بشه برای شما صبر کنه . :227:
ولی هرگز خودت رو نشکن . بهش بگو تلاشمو می کنم ولی به قول تو هر چی صلاحه ، این یعنی من دارم منطقی به موضوع نگاه می کنم ، تو رو دوست دارم ، تلاشمو می کنم ولی تو هم اگر منو می خوای باید یه قدم بیای جلو . یعنی اینکه تو همه زندگی من نیستی که نباشی بمیرم !!! و این منطق و عشق رو با هم نشون می ده و اون به شما بیشتر اعتماد خواهد کرد.
کسی که چیزی رو می خواد برای بدست آوردنش همه جوره تلاش می کنه ، از اتاق میاد بیرون ، گریه رو کنار می گذاره و به جای دنبال کردنه یک رونده منفعلانه و آه و حسرت ،فعالیت می کنه ، آستینهاشو بالا می زنه و مرد و مردونه وارد میدون زندگی میشه !!! :305:
اینم برای رفع خستگیت :"پدر بزرگم که هیچ وقت ندیدمش همیشه می گفت : پسر جان ، پاشو شلوارتو بکش بالا ، برو کار کن !!!" :311: این یعنی خلاصه تمام چیزایی که گفتم .
می خوای ؟!!! بسم الله ، بیا وسط گود :104:
RE: +حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
سلام من برگشتم تا به چیزی رو بهتون بگم
این مدت که نبودم . تصمیم به برگشت به این سایت نداشتم
اما.............
کاشکی همه این تاپیک رو بخونن . میشه تبلیغ کنید؟ آخه می خوام حقیفت رو بگم تا راه اشتباه من رو دیگران نرند
بچه ها شیوا به خواستگارش بله گفت اونا چند ماه دیگه ازدواج میکنند.
ساله پیش ما هم دیگرو بوسیدیم . منو برد اتلیه که عکس بگیریم. امسال ...
چی کار کنم ؟ :311::311: دیونه نیستمااااااااااااا
باید عشق رو زیر پا لغت کرد. فقط خدا عزیزمه
پسره بهتر از منه؟
RE: +حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mahyarhx
align=center]
http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg[/align]
بچه ها شیوا به خواستگارش بله گفت اونا چند ماه دیگه ازدواج میکنند.
ساله پیش ما هم دیگرو بوسیدیم . منو برد اتلیه که عکس بگیریم. امسال ...
باید عشق رو زیر پا لغت کرد. فقط خدا عزیزمه
پسره بهتر از منه؟
اول اینکه متاسفم...
من اهل تعارف و مرثیه خونی نیستم...
میدونم حالت هم خیلی خوش نیست...
اما بذار واقعیت رو بهت بگم...
نمیدونم شرایط اون آقا پسر چطور بوده...اینکه از تو بهتر یا بدتر بوده، اینم نمیدونم...چون اونو نمیشناسم،
اما تورو از رو نوشتههات تا حدی میشناسم...
میدونی به نظر من شیوا، دختر عاقلی بوده که به اون بله گفت،
از اونجا که با کسی تعارف ندارم، و البته این ممکنه کمی آزار دهنده به نظرت برسه، پیشاپیش عذر میخوام ازت...
پسره بهتر از تو هست؟
میخوای جواب سوالت رو بدونی واقعا؟
به نظر من اره...
میدونی چرا؟
چون احتمالا عاقل تر هست و منطقی تر فکر میکنه...برا همین هم دختری ،مثل شیوا به این نتیجه رسیده که میتونه بهش تکیه میکنه...
متاسفم اینو میگم، اما تو هنوز کمی بچه گانه فکر میکنی،
و به نظرم هر کسی این رو میتونه از صحبتهات متوجه بشه که نمیتونی احساساتت رو کنترل کنی...
و احتمالا، شیوا خانوم هم دیده که تنها اینکه کسی دوستش داشته باشه، کافی نیست برای تکیه کردن بهش....
طرف باید شرایط ازدواج رو داشته باشه، و این فقط شامل بلوغ جنسی یا توانایی مالی نمیشه...
بلکه شامل بلوغ عاطفی، توانایی تصمیم گیری، مسئولیت پذیری و و و...هم هست...که باید بگم شما هنوز نداشتی...
بنابرین، شیوا نقد رو چسبیده به جای اینکه صبر کنه برا نسیه...کاری که هر انسان عاقلی میکنه..:305:.
در مورد تو،
یادت نرفته که همه اعضای اینجا سعی کردن کمکت کنن، اما مثل بچهها قهر کردی و رفتی...:163:
این سری باز هم میتونی به حرف من یا بقیه گوش ندی...باز هم تصمیم با خودته...
چیزهایی که الان به نظرم میرسه که میتونم بهت بگم اینه که...
۱. تو هنوز خیلی سن کمی داری، و این یعنی کلی فرصت، کلی فرصت برا خود سازی، برا بزرگ شدن...برا اینکه رو خودت کار کنی و واقعا یه مرد بشی...
مردی که هم احساسات داشته باشه، هم بتونه کنترلشون کنه و هم به وقتش مثل کوه محکم باشه..
پس از این فرصتت استفاده کن،
۲. هنوز برا فکر کردن به ازدواج، خیلی زوده، هروقت به اهداف نقطه اول رسیدی، میتونی به ازدواج عاقلانه تر فکر کنی...
۳.این سری به جای فکر کردن دوباره به این مسائل و ایجاد یه رابطه دیگه با این شدت و متاسفم که اینو میگم بدون منطق،
کمی به درست برس، ادامه تحصیل بده و سعی کن در هر زمینهای که کار میکنی فرد موفقی باشی...
تا امکانات مادی یه زندگی رو فراهم کنی، تا نه تنها از نظر عاطفی بلکه از نظر مالی هم شرایط اینو داشته باشی که بتونی مسئولیت فرد دیگه رو قبول کنی...
۴. اگر باز هم درگیر چنین رابطهای شدی، حواست به این تجربه تلخ باشه که دوباره ضربه نخوری، وقت و انرژیت رو بیهوده تلف نکنی و البته در صورت تکرار چنین مورد مشابهی دوباره برو به شماره ۱ مراجعه کن...
۵. پایان الگوریتم، به جای نشستن تو اتاقت و زانوی غم بغل کردن، گریه زاری، گوش کردن آهنگهای مزخرف،
به زندگیت برس، از زندگیت لذت ببر تا وقتش برسه...
۶. اینجای برنامه ارور داره، احتمالا چون من نباید دیگه تو این تاپیک پست میزدم، حواسم نبود، دیر شده باید برم به هوس بازی هام برسم:311:.....(شوخی):46:
بهش فکر نکن مهیار خان...
زندگی همینه...بزرگ شو!:72:
کامران
RE: +حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
واقعا حرفهاي آقاي كامران خيلي مفيده.:72:
RE: +حنما بخون شاید بتونی کمک کنی
اقا کامران چیزی بلد نیستم بگم خدا به موقع میرسه فقط به این متقدم.
اگه تو عشق بچه نباشی که معنی نداره.
کامران من تو عشق و . . . بچم آره. اما توام بچه باش ببین چقدر پاک بودنت خدارو نزدیکت میکنه
چی بگم؟ بگم اشتباه می کنی؟ قبول می کنی؟ هه نه داداش همتون بلدید نصحت کنید.
---------------------
حالا که شیوا سرانجام گرفت از خودم میگم. تا الان نگفتم چون رو این حسابا فکر نکنید.
1- مجله هنرمندان من طراحشم --- پسره با باباش کار میکنه
2- خونه دارم------پسره با کمک باباش می خواد بخره
3- سربازی معاف شدم جدی 2 سال جلو ترم
من نوازنده پیانو . ارگ و دف
از نظر قیافه عمرا به من برسه فقط سنش 3 سال از من بالا تره
تنها حسنش اینکه تو دانشگاه خودشه و رشتش it و من کامپیوتر نرم افزار
از کلمه من فلانم بدم میاد اما مجبورم کردین
انقدر دردهامو تو سینه نگه میدارم تا قدر اقیانوس شه
مامانش اینا رفته بودن مسافرت . انتقدر به من اطمینان داشتن که گفت پیشش بمون . من 3 شب پیشش بودم بهش دست نزدم.
اینو نگفتم چون اکثرا کور کورانه . . . و از رو تفکرات اسلامی اشتباه قضاوت میکند.
من رو از دست داد جدی میگم
اخرین کلمه من !
شیوا یا من یا بقیه !
..... چند روز بعد خبر خاستگاری.
البته هنوز اون جدیه نشوده مامان باباش رفتن و اینا هم قبول کردن
بچه های اینجا بالای 30 سالشونه؟ معلومه یه دهه از من بزرگ ترین.
تو دیکشنری بابیلون زدم تهران برام معنی کرد : گرگ باش . عوضی باش . نامرد باش . کثیف باش .
زدم عشق معنی کرد: بی انتها . خیانت و گریه آقا کامرانم که بچه بودن رو add کرده توش
گریه نکن که بغض تو به من سرایت میکنههههههههههههههههههههه هههههههههههههه
من نمیزارم زندگیم سرد بشه
میزارمش ماکروفر . . . .:311:
آقا تاپیک منو الان مدیر انتقال میده یه انجمن روانی هاااااااااااااا :311::72::310::104::163::302::