-
مشکل برادر بزرگتر
با سلام خدمت دوستان، من 25 سالمه و از حدود 1.5 سال پیش با یکی از هم کلاسی هام صمیمی تر شدم، دختر خوبی هم هست (از لحاظ خونواده ، قیافه، اخلاق سطح اقتصادی به هم می خوریم) بعد یه مدت آشنایی گفت که باید خونواده ها در جریان باشن، منم قبول کردم ولی از اونجایی که خونواده من برای برادر بزرگترم که 32 سالشه دنبال دختر می گشتن و خواستگاری می رفتن مادرم قبول نکرد و گفت که صبر کنید بعد ازدواج دادشت تماس می گیریم (اون موقعه هم با یکی از خونواده ها در مورد دادشم زیاد رفت امد داشتیم ولی تا خود الانش موفق نشدیم که دادشم ازدواج کنه و با یکی هم در حد نامزدی 10-20 روزه پیش رفتن که بهم خورد و قضیه دادشم تو خونمون حساس شده )
تا من اینو به دختر خانم گفتم از همون روز اول شروع کرد که خواستگار دارم و منم چون اوایل رابطمون بود و حس می کردم کمی دروغ در کار باشه، گفتم که مانع زندگیت نمی شم و با هر کسی خواستی ازدواج کن ولی رابطمون ریشه های عاطفی پیدا کرده بود و نتونستیم و نخواستیم که جدا بشیم :43:
بعد 3 ماه قضیه این خواستگار داشتنه مریم بالا گرفت و خونوادش گفتن که یا باید با ما تماس بگیرن یا هم ازدواج کنی با خواستگارت (از طرفی هم خونواده مریم فکر میکردن رابطمون سرکاری باشه و من با خونوادم در جریان نذاشته باشم). ایندفعه من خواهرمو راضی کردم تماس بگیره با مادرش و گفتم که اگه بگن خواستگار داره بگو مانع نمی شیم. خواهر منم همینو گفت که دلخوری زیادی هم پیش اومد، یه هفته بعد خود من با مادرش حرف زدم و کمی آروم شدن.
این قصه تا الان که میشه 1 سال (دقیقا از روز حرف زدن من با خونواده ایشون) و از اونجایی که فکر می کردم قضیه برادرم زود تر حل بشه، ادامه پیدا کرد و با مریم کم و بیش ارتباط داشتم و هم دیگه رو می دیدیم.
ولی الان که مریم رفته شهر خودشون (حدود 300 کیلومتری فاصله دارن شهرا) بازم قضیه خواستگار داشتن و فلان شروع شده و بعیدم نیست که جدی باشه از طرفی هم برادر منم ازدواج نکرده و خونوادم راضی نمی شن که برا من پا پیش بذارن و من موندم چیکار کنم لطفا منو تو این مورد راهنمایی کنید.
معذرت می خوام اگه طولانی شد.می خواستم کامل توضیح بدم،
-
شما اول ببین اصلا بر فرض ازدواج با این خانم خوشبخت خواهی شد یا خیر,
اخلاقهاتون، اوضاع مالی و اجتماعی، سطح فکری و التحصیلی و... همه چیز اوکی هست?
این که خانم اگر به دروغ بارها گفته باشه خواستگار دارم، آبا این دروغگویی در آینده مناقشه برانگیز نیست?
شما از لحاظ شغلی و مالی و سربازی امادگی چرخانیدن زندگی رو دارید?
25 سالگی سن نسبتا مناسبیه برای ازدواج. اما عجله برای چی هست وقتی میتونید تا دو سه سال دیگه همچنان صبر کنید (از لحاظ سنی میگم که هنوز جا دارید و دیر نشده). اول بسنجید ببینید خودتون و خانم برای ازدواج مناسب هستید یا خیر. پیشنهاد میکنم فاکتور عاشق بودن و دوست داشتن رو بذارید کنار و با عقل و منطق پیش برید.
در صورتی که تمام این مسیرهایی که گفتم هموار شد تازه میرسید به مسئله برادرتون. چه بسا تا اون موقع اخوی گرامی هم ازدواج کرده باشند.
-
با سلام
ممنون از پاسخ سوشنانت 2
سوای جنبه عاطفی بقیه شرایطمون هم از اکثر لحاظ با هم میخونه و خیلی کم پیش اومده که در مورد موضوعی اختلاف زیادی داشته باشیم. من تقریبا همه مقاله هایی که تو همین سایت بود رو خونده بودم و سعی کردم برا اشناییمون استفاده کرده باشم. و در مورد اینکه طرف مقابل به من دروغ میگه دو چیز رو باید در نظر گرفت اول اینکه تو شرایط و مسائل دیگه امتحان کردم و دروغ نگفته، دوم اینکه من کامل مطمئن نیستم و طبیعی هست که خواستگار داشته باشه. ولی خوب اینکه پیاز داغشو زیاد کردن جای تامل داره.
خودم هم شرایط اولیه از قبیل خدمت سربازی و کار و .... دارم و راضی کنندس برای شروع (حداقل برای طرف مقابل خودم که کامل همه چیزه گفتم بهش)، ولی خوب قضیه مالیش چون اولاشه به بلوغ کامل نرسیده
همون طوری که شما میگید مسلما چند سال بعد شرایط برای من بهتر و مناسب تر از الان خواهد بود و من اینو قبول میکنم؛ ولی دیگه نه با شخصی که الان هستم و بیشتر تلاشم و عجله ای که هست واسه اینه که به هم دیگه برسیم.
- - - Updated - - -
از دوستان کس دیگه ای نظری نداره؟!
-
شما مشکلی نداری مالی شغلی زندگی ؟
اینکه ممکنست دروغ گفته باشد از دوست داشتنش هست در شما ویزگی دیده است و این خوبهست
ولی خانوادش حق دارند و تا زمانی میتوانند صبر کنند
بعید میدانم خانوادت راضی باشند چون تا بحال کاری نکردند +
و یک مسئله مهمتر این هستش که شما 300کیلومتر با یکدیگر فاصله دارید که این خود جای تامل دارد
تفاوت فرهنگی رسم رسوم در این فاصله هاست
ممکنست بعدها دچار مشکل شوید دچار اختلاف نظر عقیده شوید
در این سایت مطالعه کنید ارتباط دختر و پسر را متوجه میشوید که همطراز نبودن محل سکونت باعث کلی اختلاف میان خانواده ها شده
موفق باشید