تو اطرافم ازدواج اینترنتی موفق دیدم من شرایطم مثل آنهاست / میشه ؟؟

سلام . نماز روزه هاتون قبول.
مطالب رابطه ی دختر & پسر را خوندم تا حدی شبیه مساله ی من بوداما نتونستم جواب سوالامو بگیرم.
من 22 سالمه و دانشجو هستم دختری هستم که اعتقاداتم برام ارزش داره و حتی تو دوران مدرسه هم
برخلاف دوستام نخواستم با کسی رابطه داشته باشم.
الان حدود 3 سال که با یکی توی نت آشنا شدم که از اول هدفمون ازدواج بود اوایل آشناییمون راجب خیلی مسائل (فلسفی ,مذهبی, عرفانی ..)حرف می زدیم بعد یه مدت از خودمون هم می گفتیم ایشون بهم پیشنهاد ازدواج دادن و من نتونستم قبول کنم و دیگه نت نرفتم تا 4/ 5 ماه رابطمون قطع شد که بعد اون دوباره باهم همصحبت شدیم و در مورد رابطه ی تلفنی هم من 1 سال قبول نکردم که بعد اینکه احساس کردم واقعا آدم خوبین بهشون اعتماد کردم و اوایل من اجازه نمی دادم رابطمون صمیمی شه اما ایشونم اخلاقش را عوض کردو بعد اینکه دلیلش را پرسیدم من را مقصر دونست .به هر حال من کوتاه امدم اماایشون میگن من نمی تونم احساسمو نگم و راجب اعمال زناشویی هم صحبت کردن که بعد اینکه باهاشون بد برخورد کردم گفتم ما هنوز رسما با هم ازدواج نکردیم گفت که من تورو عین همسرم می بینم و همچین انتظاری را از من نداشت و 1 هفته باهام حرف نزد
.نمیدونم چه طوری بهش بگم اینطوری صحبت نکنه الانم هر وقت می خواد چیزی بگه من سریع بحث را عوض می کنم اما نگرانم بعدا روش تاثیر بذاره !!!
چون نمیخوام حرفی را بزنم بعدا پشیمون شم
. الانم به خاطر نداشتن کار صبر کرده و دنبال کار هست .
بعدم قرار گذاشتیم تا 1 سال باهم حرف نزنیم تا شرایطش آماده شه امامن نتونستم تحمل کنم که ازش
بی خبر باشم .چند بار خواستم موضوع آشناییمون را به خانوادم بگم مخالفتی نداره اما میگه صبر کنم .خودم هم نمی دونم ایشون توی یه شهر دیگه زندگی می کنن و هنوز کار پیدا نکردن و تا اون جایی که من شناختمشون ارزش صبر کردن را دارن و آدم خوبی هستن.قرار طریقه ی آشناییمون هم به خانواده دروغ بگیم توی اطرافم یک نفر را می شناسم که ازدواجش اینترنتی بود (آشناییشون) و از دو شهر مختلف.الان خوشبختن. من واقعا نمی دونم با این مساله چطوری باید برخورد کنم چون مدت زیادیه با هم هستیم.و ایشون میگن که من الان نمیتونم به خانوادم بگم چون شرایط مالی ندارم یعنی سر کار نمیرم و خانوادشون مخالف نامزد بودن تا یه مدت طولانی هستن
به نظرتون من باید چی کار کنم و چه طوری رفتار کنم ؟؟

اگه اجازه بدید، راحت و مختصر باهاتون صحبت کنم؛
چنانچه می بینید بحث صحبتتان را می خواهد به سمت س.ک.س سوق دهد، همین الان رابطه را قطع کنید و ذره ای جهت مساله ازدواج به او خوش بین نباشید.
مردی که قصدش ازدواج باشد، چون می داند سرانجام در کنار دختر مورد علاقه اش خواهد بود، هرگز موضوع را در زمان آشنایی به این سمت نمی کشاند.
از تجربه دیگران درس بگیرید.

تجربه را تجربه کردن خطاست.

ممنون از جوابتون اما من الکی احساسم و در گیر نکردم و واقعا آدم احساساتی هستم و همیشه حواسم بوده اما دلیل اون اینه که وقتی هنوز شرایطش را ندارم (سر کار نمی رم ) حتی بعضی ها هم گفتن اگه نیتت پاک باشه اشکالی نداره ؟؟؟؟؟

سلام دوست عزیز
هر وقت با خانوادش مسئله ی شما را مطرح کرد و به طور رسمی آمد خواستگاری اون وقت بهش فکر کن الانم ارتباطت را قطع کن و بهش بگو هر وقت کار پیدا کرد و خواست بیاد خواستگاری خبرت کنه
تا وقتی به طور رسمی اقدام نکرده به خصوص با این حرف هایی که در موردش گفتی به هیچ عنوان ارتباط را این مدلی ادامه نده
موفق باشی:72:

چطوری می تونم رابطمو یکدفعه بعد 3 سال قطع کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اون این اواخر این طوری حرف می زنه . تصمیم داشتم با مادرم صحبت کنم راجبش اما واقعا گیجم .....

نازنین عزیزم اگر این کارهایی را که من گفتم نکنی و این رابطه اینجوری ادامه پیدا کنه شما ضربه می خوری
ببین دوست عزیزم تو همین الان هم کاملا وابسته شدی در حالیکه هیچ چیز این رابطه مشخص نیست و نشانه هایی که تو از حرفاتون میگی نشانه های خوبی نیست
اگر اینکاریو که من گفتم انجام بدی تکلیفت مشخص میشه و آسیب کمتری بهت وارد میشه.
باور کن اگر واقعا تو را بخواهد هیچ بهانه ای نمیاره و هرجوری شده با خوانوادش جور می کنه که بیاد خواستگاری و اگر نخواد این ارتباطو منجر به ازدواج کنه از زمین و زمان بهانه جور می کنه(آمادگی ندارم،رسم نداریم،کار ندارم،سنم کمه،شناخت نداریم،صبر کنیم..و..و...)

حتما حتما خانواده ها در جريان باشن...ساده ترين مشكل شما اين ميتونه باشه كه خانواده پسره با ازدواج شما(با توجه به دو شهر متفاوت)مخالفت كنن...

بايد به خودت بياي تا دير نشده!!

به هيچ وجه اجازه نده از احساسات و هيجانات جنسي ات حتي تلفني سو استفاده كنه...

به هيچ وجه باهاش خلوت نكن چون خطرناكه...

و در اخر اين ره كه تو ميروي به تركستان است...

حداقل به مادرت همه چي رو بگو...

نازنین جان اگر از من میشنوی اصلا تحت هیچ شرایطی اعتماد نکن
مطمئن باش بهانه است
خیلی راحت بعد از یک مدت میگه ببخشید خانواده ام از شهر دور زن نمیگیرند .خانواده ام مخالفند .پدرم عاقم میکنه و...وگرنه من خیلی میخوامت و به هر بهانه ای شده ازت جدا میشه .این رو مطمئن باش
تازه از کجا معلوم خانواده تو موافق باشند .
تاز مانی که حاضر نشدند با خانواده مطرح کنند دیگه باهاش کاری نداشته باش از من بشنو .رابطه هر چقدرم نمیخواد طولانی بوده باشه .برا یک ازدواج فاکتورهای زیادی لازم هست جدای از موافقت دو فرد .من ندیدم به سرانجام برسه برا کسی این رابطه ها.
خود من با پسری توی نت اشنا شدم
پسر خوبی بود
حتی خانواده ها هم در جریان هستند از همون روزی که ایشون خواستگاری کرد ومادرش خواستگاری کرد من هفته ای یک دفعه با مادرش حرف میزنم خانوم خوب و فهمیده ای هم هستند خودشم دائم در ارتباطه همه خانواده اش دیگه منو میشناسند و خانواده من اون رو اما خود من با این شرایط هنوز خوشبین نیستم با پسری ازدواج کنم که از اونطرف یک دنیای مجازی باهاش اشنا شدم و هنوزم رابطه معلقه
چه برسه به شما که ایشون اصرار داره فعلا چیزی نگه .

سلام .پيشاپيش عيد را هم تبريك ميگم ....
ممنونم از همتون به خاطر اينكه وقت گذاشتين خوندين و نظر دادين/من اينجارو شانسي پيداكردم و خوشحالم كه تونستم راجب اين موضوع حداقل به شما ها بگم. اما واقعا من گيج شدم ...

چطور ممكنه 1 پسر سه سال به يك رابطه اي كه از نظر شما امكان داره سرانجام خوبي نداشته باشه پايبند بمونه ؟؟؟؟ اگه واقعا قصدش ازدواج نبوده ؟؟؟ من خيلي جاها باهاش بد برخورد كردم خوب مي تونست بيخيال من شه يعني نميتونست ؟؟؟

اونم دانشجو و خودش ميگه دنبال كار هستم راجب نظر خانوادم هم من هنوز بهشون چيزي نگفتم البته اونها هم مخالف ازدواج راه دورن اما مادرم يكم معتقد هستن اگه آدم خوبي باشه ميشه كنار اومد..
من الان واقعا گيجم ؟؟؟؟؟ شما ميگين تمامش كنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه يكدفعه ؟؟ اون واقعا باهام روراست بوده راجب مسائل قبل آشناييش با من حرف ميزنه ..

يكدفعه بخوام اين رابطه را تمام كنم ميترسم از اين كه اون واقعا باهام رو راست بوده و نيتش پاك بوده و زماني بفهمم كه ديگه دير شده و فقط حسرتش برام بمونه .... واقعا دوست دارم زودتر بفهمم چون سر 2 راهي موندم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به نظرتون اگه يك پسر هنوز كار پيدا نكرده باشه اگه دختري را بخواد ميره خواستگاريش ؟ خوب اون جوابش اينه من بگم چي كارم ؟؟

. اگه كارم اشتباه است و نظرتون اينه كه رابطم را قطع كنم خواهشا بگين چطوري كه بعدا اين ذهنيت را نداشته باشم كه اون واقعا من را مي خواست يا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


واقعا ممنونم از كمكاتون حرفاتون خيلي كمكم كرده ممنون ميشم بازم كمكم كنين و نظراتتون را بگين خواهشا فقط نخونين شايد كوچكترين حرفتون به من كه الان تو اين شرايطم و گيج شدم كمك كنه .. من واقعا تا حالا با هيچكس نبودم ودوست ندارم احساسم بازي گرفته شه و دوست ندارم حتي ايشون اون كسي نباشن كه من توي ذهنم ازشون ساختم ......
منتظر مهربانياتون هستم ..

دوست من به عنوان یه نمونه ناموفق والبته مسخره اشنایی اینترنتی لینک زیر رو بخون که به عنوان یه درس عبرت گذاشتمش
http://www.hamdardi.net/thread-12390-post-113732.html#pid113732

خلاصش : پیشنهاد ازدواجی در کار نبود وآقا متاهل بودن وقصدشم سرکاری،مرض،والبته لذت جویی بود.فقط خداروشکر زود متوجه شدم حقیقتو.ودرگیری عاطفی واسم پیش نیومد.
سوال هم پیش اومد بپرس

نقل قول:

---

آقا رضا شما كه خودتون اين تجربه را دارين لطفا بگين من چه طوري باهاش بر خورد كنم كه بفهمم واقعا تو اين 3 سال قصدشون ازدواج بوده يا نه من فقط سرگرمي ايشون بودم ؟؟؟چون واقعا يكدفعه بخوام اين رابطه را تمام كنم ميترسم از اين كه اون واقعا باهام رو راست بوده و نيتش پاك بوده و زماني بفهمم كه ديگه دير شده و فقط حسرتش برام بمونه .... واقعا دوست دارم زودتر بفهمم چون سر 2 راهي موندم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

---

راه حلشو گفتم، متاسفانه هیچ جوری نمیشه مطمئن شد مگه اینکه قضیه رسمی بشه، خونواده ها در جریان قرار بگیرن و اگه مشکلی نباشه مطمئنن کمکتون هم میکنن

نقل قول:

---

آقا رضا شما راستش را گفتين به خانوادتون كه از طريق نت آشنا شدين يا نه ؟؟؟و اين كه تمام شرايط را دارين كه رفتين خواستگاريشون ؟ يعني سر كار ميرين ؟؟

---

بعد 4 سال اصرار مامانم و انکار من واسه زن گرفتن اولین جمله ای که گفتم این بود که مامان میخوام زن بیگیرم، مامانم خندید و گفت من که از خدامه، دومین جمله گفتم که همین اول بگم که تو نت آشنا شدیم که بنده خدا خنده رو دهنش ماسید، تو تمام مدت هیچکدوم از ما نه تنها دروغی به خونوادها نگفتیم حتی چیزیرو پنهان هم نکردیم.
در مورد شرایطم هم سوال خوبی پرسیدی، من با فوق دیپلم 5سال کار کردم ولی پارسال کارشناسی قبول شدم که یکی از مشوقام همین دختر بود، الانم حداقل دو ترم دیگه درسم مونده و بیشتر پس اندازمم خرج شد، ولی همه گفتن مشکلی نیست و همه چیو از صفر شروع میکنین

نقل قول:

---

به نظرتون اگه يك پسر هنوز كار پيدا نكرده باشه اگه دختري را بخواد ميره خواستگاريش ؟ خوب اون جوابش اينه من بگم چي كارم ؟؟ خوب مطمئنم هيچ پدري قبول نمي كنه !!

---

واسه من که قبول کردن، گفتی سابقه کار داره و یه مدرک دانشگاهیم داره میگیره ، پس منطقیه که اگه شما حاضری صبر کنی این مسئله مشکلی نیست.
ته حرفم کاملا با تاکید میگم: تنها راه درست اینه که این آقا خونوادشو در جریان بذاره، خونوادش با شما تماس بگیرن، هم شما راجع به اونا تحقیق کنین هم اونا راجع به شما، بعد یه قرار خواستگاری گذاشته بشه، اگه به امید خدا همه چی اکی بود عقد میکنین تا درسش تموم شه برین سر خونه زندگیتون
(راستی یه سوال، اگه اوکی بشه کی بار سفر میبنده؟ میری شهر اونا؟ اون میاد شهر شما؟ یا میرین یه شهر بیطرف؟)

دوست من همه دارن بهت می گن این ارتباط رو قطع کن.
هر کی هرچی استدلال بلده میاره.
تعداد تشکرهای زیر هر پست هم یه جورایی نشون دهنده موافقان با اون پسته.
عزیزم یه نیشگون از خودت بگیر و از خواب بیدار شو.

این آقا بدردت نمی خوره، چون قصدش ازدواج نیست.

ببخشید مجبور شدم اینجور رک بگم.
یه آمار از کلیه شرکت کنندگان تو پستت بگیر، ببین دارن دعوتت می کنن به ادامه رابطه یا به ختم رابطه؟

البته یه راه دیگه هم هست که کاش اونو نری. اینکه رابطت رو ادامه بدی و بعد که خدای نکرده سرخورده شدی و شکت خورده، بیای اینجا سرانجامت رو با آه و اندوه بنویسی.
تا این تاپیک رو برای دیگرانی معرفی کنیم که راه تو رو می خوان برن.

عزیزم

همانطور که توصیه کردم متمرکز بر این که مورد خوبی ممکنه باشه ، نشو ، توصیه می کنم متمرکز براین که ممکنه بازیت داده باشه هم نشو ، اگر اینم باشه ، مهم اینه که تو ادامه ندی ، این یعنی موفقیت و استقامت و خویشتن داری و بازی نخوردن ، وقتی باز می خوری که به این رابطه با فرض این که نکنه آدم مناسبی باشه ادامه بدی و طفره رفتن های اون برای اقدام رسمی رو تحمل کنی ، در این صورته که بازی خورده ای که اگر قطع کنی این ارتباط رو دیگه بازی خوردن در کار نیست ، صحبتهای تا الآنت هم یه تجربه خوب در نزدگیته که دریابی این ارتباطها محل اطمینان نیست و لذا با درس از این تجربه عملی پیش آمده ، در ادامه زندگی هم به خودت هم به دیگران کمک می کنی و این نگرش ، وسواس فکری یا افراط در عذاب وجدان شما را مانع میشه .


موفق باشی

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته مهربان

عزیزم

همانطور که توصیه کردم متمرکز بر این که مورد خوبی ممکنه باشه ، نشو ، توصیه می کنم متمرکز براین که ممکنه بازیت داده باشه هم نشو ، اگر اینم باشه ، مهم اینه که تو ادامه ندی ، این یعنی موفقیت و استقامت و خویشتن داری و بازی نخوردن ، وقتی باز می خوری که به این رابطه با فرض این که نکنه آدم مناسبی باشه ادامه بدی و طفره رفتن های اون برای اقدام رسمی رو تحمل کنی ، در این صورته که بازی خورده ای که اگر قطع کنی این ارتباط رو دیگه بازی خوردن در کار نیست ، صحبتهای تا الآنت هم یه تجربه خوب در نزدگیته که دریابی این ارتباطها محل اطمینان نیست و لذا با درس از این تجربه عملی پیش آمده ، در ادامه زندگی هم به خودت هم به دیگران کمک می کنی و این نگرش ، وسواس فکری یا افراط در عذاب وجدان شما را مانع میشه .


موفق باشی

---

بله حق با شماست واقعا ممنونم که میاین این جا و میخونین شاید باورتون نشه اما لحظه شماری میکنم که شما اومده باشین اینجا و حرفام را خونده باشین و کمکم کنین :43:اما فقط اینو می دونم که الکی احساسم را درگیر نکردم یعنی انتظار دیگه ای داشتم الانم فقط دوست ندارم زود قضاوت کنم
اما بهم نگفتین اون تصمیمی که گرفتم را انجام بدم یا نه ؟؟ راجبش باهاش حرف بزنم ؟؟؟
خودم هم این مدت خیلی فکر کردم به قبل ترم فکر کردم که واقعا خیلی چیزایی که الان هست و قبلا دوست نداشتم
بهم بگین راجبش باهاش حرف بزنم برای آخرین بار که جوابش چیه ؟؟

شما خیلی ، جدی ، محکم و محترمانه بگو بهش که من مایل به ادامه ارتباط به این شکل نیستم ، میخوام این ارتباط قطع بشه ، شما هر وقت شرایطتت آماده شد و تا اونموقع من ازدواج نکرده بودم ، بیا و به عنوان یک خواستگار رسماً اقدام کن .

لزومی نداره توضیح بیشتر از این بدی براش ، اگر اصرار به ادامه ارتباط تا فراهم بودن شرایط را داشت ، محکم بگو این ارتباطات رو قبول ندارم ، و نمیخوام دیگه نه ادامه بدم نه با کس دیگه ای این شکلی برای شناخت و ... وارد ارتباط بشم ، خواستگارامم اول رسماً می پذیرم و بعد زیر نظر خانواده و با راهنمایی اونها و مشاوره دوره شناخت رو طی خواهم کرد ، شما هم بیایی رسماً خواستگاری کنی ، همین شکلی عمل خواهم کرد .

و بعد از این صحبت دیگه هیچ ارتباطی نگیر ، مطمئناً اون باور نمی کنه شما دوام بیاری چون مطمئنه که وابسته شدی ، اما شما ثابت کن که محکم هستی ، اگر قصدش ازدواج بوده باشه همین اقدام شما او را خوشایند خواهد بود و رسماً اقدام می کنه ، اگر نه که میره پی کارش و برای شما هم آشکار میشه هدفش ازدواج نیست ، این دقیقاً راه کاریه که من به مراجعین دختر دنیای غیر مجازی میدادم و نتیجه می گرفتند


.


.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط فرشته مهربان

شما خیلی ، جدی ، محکم و محترمانه بگو بهش که من مایل به ادامه ارتباط به این شکل نیستم ، میخوام این ارتباط قطع بشه ، شما هر وقت شرایطتت آماده شد و تا اونموقع من ازدواج نکرده بودم ، بیا و به عنوان یک خواستگار رسماً اقدام کن .

لزومی نداره توضیح بیشتر از این بدی براش ، اگر اصرار به ادامه ارتباط تا فراهم بودن شرایط را داشت ، محکم بگو این ارتباطات رو قبول ندارم ، و نمیخوام دیگه نه ادامه بدم نه با کس دیگه ای این شکلی برای شناخت و ... وارد ارتباط بشم ، خواستگارامم اول رسماً می پذیرم و بعد زیر نظر خانواده و با راهنمایی اونها و مشاوره دوره شناخت رو طی خواهم کرد ، شما هم بیایی رسماً خواستگاری کنی ، همین شکلی عمل خواهم کرد .

و بعد از این صحبت دیگه هیچ ارتباطی نگیر ، مطمئناً اون باور نمی کنه شما دوام بیاری چون مطمئنه که وابسته شدی ، اما شما ثابت کن که محکم هستی ، اگر قصدش ازدواج بوده باشه همین اقدام شما او را خوشایند خواهد بود و رسماً اقدام می کنه ، اگر نه که میره پی کارش و برای شما هم آشکار میشه هدفش ازدواج نیست ، این دقیقاً راه کاریه که من به مراجعین دختر دنیای غیر مجازی میدادم و نتیجه می گرفتند

خوشحالم که احساست رو درگیر نکردی ، این یعنی به اون صورت وابسته نشدی و لذا قطع ارتباط برات راحت تره ،
.


.

---

ممنون بازم سر زدین . البته امیدوارم طاقت بیارم ... اون موقع که خودش پیشنهاد داد 1 سال باهم حرف نزنیم تا شرایطش جور شه من بودم که طاقت نیاوردم .....واقعا سخت .. کسی که بیشتر از 3 سال میشناسیش بخواد اونی نباشه که فکر می کردی ....چرا بهش وابسته شدم اما وقتی این موضوع ها مطرح شد چون با روحیم سازگار نبود یکم زد تو ذوقم :302: اما می خوام جلوی خودم را بگیرم و احساستم داره کار دستم میده ...... اینو از شناختی که از خودم دارم میگم .... این موضوع هم عذابم میده با کسی که تا این حد صمیمیت داشتم و روش حساب میکردم کات کنم و احساس میکنم خیلی سخت بتونم کسی را دوباره قبول کنم چون به خاطر اون خیلی هارو رد کردم ......
بهشون میگم این حرفارو امیدوارم نتیجه بده هر وقت باهاش صحبت کردم نتیجش را بهتون اطلاع میدم بازم ازتون ممنونم :43:

عزیزم

اینها هزینه های مسیریه که تو این سه سال به اشتباه در پیش گرفتی ، طبیعیه ، اما کار درست همین تصمیمیه که گرفتگی ، این هزینه های روحی را تحمل کن ، می دونم تحت فشار قرار خواهی گرفت ، چون به قول خودت و ابستگی پیش اومده ، اما نتیجش راضیت خواهد کرد و آرامش بهت میده .

محکم باش ، برای این که زودتر از وابستگی بیرون بیایی ، خودت را با کارهای مفید مشغول کن .

این لینک را هم مطالعه کن ، بهت کمک می کنه بخصوص نتیجه ای که آخر اون باز کننده تاپیک گرفته :

مشکل وابستگی در ارتباط با جنس مخالف

هنوز چیزی بهش نگفتم پر از استرسم و نمیدونم چرا بی دلیل یهو اشکم درمیاد.....
تاپیکی هم که گفتین نگاه می کنم .ممنون ...

طبیعیه عزیزم

هر وقت گریه ات می گیره گریه کن ، ولی بر خودت مسلط باش و محکم ، بعدها همین استحکام و تسلط الآنت کلی افتخاره برات و عزت نفس و اعتماد به نفست که از اصول موفقیت در زندگیه را در وجودت ارتقاء می بخشه .

:104::104:

موفق باشی

حرفایی که گفتین بهشون بگم را نوشتم فقط یکم طرز بیانش را تغییر دادم چون هرچی فکر کردم دیدم نمی تونم این طوری بگم ..البته هنوز باهاش حرف نزدم .
تاپیکی هم که گفتین کلش را خوندم برام جالب بود ممنونم از راهنماییتون

اعصابم خورده باورم نمی شه من هنوز هیچی نگفته اون خودش امروز بهم اس ام اس داد حتی زنگم نزد که بگه گفت نمی خوام دیگه تعهدی به چیزی داشته باشم که نمی تونم برآورده اش کنم حتی تو ووووووووووووووووووووووووو وووووو
یعنی چی فرشته مهربان ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منظور ش چی بودهههههههههههههههههههههه هههههه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی چی اخه اون که هیچ تلاشی نکردددددددددددددددد حتی هنوز منم پیشنهادمو نداده بودم نمی فهممممممممممممممممممممممم مم
مگه ادما عروسکن که اینجوری باهاشون بازی می کنن حالم از خودم بهم می خوره تازه بعد 3 سال این همه مدت به این نتیجه رسید اونم تنهایی ... ازش دلیل پرسیدم اما جوابمو نداد زنگ زدم اما جوابمو نداد .......
خوردم کرددددددددددددددددددددددد ددددددددددددددد

بهش فکر نکن ، ناراحت نباش

بهتر بود می گفتی اتفاقاً من تماس گرفتم که بگم کات ، و دیگه به این رابطه به این شکل نمیخوام ادامه بدم .

ببین نازنین جان این دقیقاً از تبعات این نوع ارتباطه . پس طبیعیه ، چون اون واقعاً تعهدی نداشته ، یعنی اینجور ارتباطها تعهد توش نیست پس انتظاری هم طبیعتاً نباید باشه . مدتی پریشانی را خواهی داشت و احساس مورد تحقیر واقع شدن ، اما بر خودت مسلط باش .
این تجربه ای بود تا دقت کنی که اینجور رابطه ها فقط آسیب به دنبال داره ، و خوشحال باش که با محفوظ بودنهات آسیب بیش از این بهت وارد نیامده .

به خودت آرامش بده عزیزم ، بهتر که خودش عنوان کرد و دیگه شما از این وسوسه که نکنه خوب بود و من از دستش دادم خلاص میشوی .

اینو لطف خدا بدون که خودش بهانه را بهت داد .

این توجه را داشته باش که گاهی این حربه بعضی پسرهاست ، یک کات و قهر سوری ، برای این که دختر را تحت تأثیر قرار بدن و اونو به دنبال خود بکشونن و وقتی دختر دنبال اونا افتاد که برش گردونه ، خواسته هاشون رو مطرح می کنن که در رأسشون رابطه جنسیه و دختری که به آب و آتش زده تا آشتی دوباره برقرار کنه ، گیر می کنه که چه کنه ، اگر وابسته باشه ، که متأسفانه اغلب تن به خواسته های پسر میدن . مواظب باش ایشون نخواسته باشه از این حربه استفاده کنه ( البته قضاوت نمی کنم بنا به تجربه مراجعین به هسته مشاوره ای که کار می کردم میگم ) لذا توجهی به این رفتارش نکن و بهش بگو خوشحالم به این نتیجه رسیدی چون منم به این نتیجه رسیدم که این ارتباط به این شکل ادامه پیدا نکنه .

موفق باشی

دیروز خیلی عصبانی بودم و دیگه برام مهم نبود مراعات کسی را کنم و هر حرفی را نزنم که طرفم ناراحت شه .....
خیلی چیزا را نمی تونم این جا بگم اما آره حق با شماست فرشته مهربان واقعا خدا کمکم کرد ...
وقتی حالم بهتر شد میام و بهتون یه چیزایی می گم که خوب نیست آدم همیشه تجربه کنه راهی را بعد بفهمه اشتباه کرده ..........
ازتون ممنونم فرشته مهربان & بقیه دوستان ...:43:
فعلا

باورم نمی شد آخرش اینجوری شه ....
اون روز که sms داد و اونجوری گفت خشکم زده بود و حتی جوابم هم نداد غروبش عصبانی شدم و دیگه برام مهم نبود که مراعات حال بقیه را کنم و اون حرفی که باید می شنید را راجبش زدم و ...
اون هم شب خوب جوابم را داد تا قبل این که جوابم را بده فقط تو اتاقم گریه می کردم ...
وقتی جوابم را اونجوری داد که ... آخرشم من آدم بد شدم که اگه خوب بودم اینجوری نباید باهاش حرف می زدم اون اینجوری نگفت سر یه موضوعی که من می دونستم روی اون تعصب داره یه حرفی بهش زدم و اونم گفت تو خودتو باهاش مقایسه نکن و ...
اشکم خشک شد همون لحظه دیدم قلبم برای کسی درد گرفته که اینجوری جوابم را می ده از خودم بدم اومد گفت بد باهات روراستم و گفتم که دیگه نمی تونم ؟؟؟؟!!!! منم گفتم تو نباید تازه بعد 4 سال به این نتیجه بررسی .... متأسفم ...
واقعا هیچ تعهدی نیست .... خوب شد بهم اون حرف را زد از شدت گریه و عصبانیت قلبم به شدت درد گرفته بود داشت برام دردسر می شد که بماند .....
هیچ تعهدی نیست و آخرشم تویی که آدم بد هستی و اگه خوب بودی جواب منم نمی دادی ...
بقیه چیزا به چشمش نمی یاد و جز اعصاب خوردیش چیزی برات نمی مونه ...
واقعا همین .. اگه از اول جدی می خواست باید از راهش مییومد نه اینجوری...
دلم می خواد زمان برگرده عقب و این اشتباه بزرگ را نمی کردم برای من گرون تموم شد خیلی گرون ...
چند شب پیش باز زنگ زد و جوابش را ندادم که إس ام إس زد که کارت دارم بردار خوشحالم که اون موقع خواب بودم و دیر خوندم .... smsesho دلم نمی خواست اینجوری شه اصلأ .........

اصلأ دلم نمی خواد تو آینده همسرم ازم از گذشته ام بپرسه دلم نمی خواد بهش یه همچین رابطه ای را توضیح بدم از الان فقط عزای اون روز را گرفتم چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دلم نمی خواد حتی دروغ بگم .............. اعصابم خورده از دست خودم از دست همه ........ از دست خودم بیشتر ..................:302:

یه چیزی را نمی خواستم بگم اما فکر کردم شاید دونستنش به خیلی ها کمک کنه .
اینکه اونقدر عصبانی بودم اونروز بهش گفتم بی غیرتی ... دوست داری یکی با خواهرت بازی کنه ....
خیلی راحت گفت تو خودت را با خواهرم مقایسه نکن ..
واقعا خشکم زد و داغونم کرد که آخرش من ..
الان هر وقت یادم می اد این حرفش اول میارم تو ذهنم که ارزش رنجوندن قلبم را نداره ...
می خوام همه چی را فراموش کنم چرا نمی شه یه خاطره را کامل از یادت ببری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟

نازنین جان به اندازه ی کافی روی این آدم وقت و انرژی گذاشتی
دیگه از این به بعد خودتو از این آدم رها کن.
اینکه همش فکر کنی چرا این طوری گفت چرا اینطوری کرد دیگه فایده ای ندارد مهم این هستش که دیگه نذاری کسی باهات به این صورت بازی کند.
دلیل اینکه ایشان تونست با تو اینطوری برخورد کنه این هستش که شما خودت شخصیت و ارزشت را برای او پایین آوردی و قبل از اینکه تعهدی از طرف ایشان ببینی فداکاری کردی
برای فراموش کردن خاطره نیاز به زمان داری و سعی کن که فعالیت هایت را در زمینه های مختلف بیشتر کنی تا زودتر فکرت مشغول شود و کمتر فکر کنی.
باز هم تاکید می کنم که دوباره به این رابطه بر نگرد حتی برای دعوا و حتی برای جواب حرف های بدی که بهت زده دوباره با او حرف نزن و پیام نده.
موفق باشی:72:

ممنونم از این که به حرفام گوش می دین اما تو عمرم تا حالا اینقدر تحقیر نشده بودم ...
برای مادرم گفتم چون اون چند روز اول حالم خیلی بد بود وقتی گفتم راحت شدم اما خیلی مختصر گفتم ...
یکم پشیمونم نمی دونم چرا شاید به خاطر حساس شدن مادرم بیشتر یکم عصبیم می کنه ... :302:
برام دعا کنین ...
نه اون دوباره برگرده نه من دوباره بیخیال همه چی شم و باز به سمتش برم که بعد 4 سال شنیدن اون حرفا برام گرون تموم شد ....

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنــیـــــــــن

ممنونم از این که به حرفام گوش می دین اما تو عمرم تا حالا اینقدر تحقیر نشده بودم ...
برای مادرم گفتم چون اون چند روز اول حالم خیلی بد بود وقتی گفتم راحت شدم اما خیلی مختصر گفتم ...
یکم پشیمونم نمی دونم چرا شاید به خاطر حساس شدن مادرم بیشتر یکم عصبیم می کنه ... :302:
برام دعا کنین ...
نه اون دوباره برگرده نه من دوباره بیخیال همه چی شم و باز به سمتش برم که بعد 4 سال شنیدن اون حرفا برام گرون تموم شد ....

---

حل این مشکل به دست خود شماست . دور از جون ، سرطان نگرفتی که میگی برام دعا کنید .
شما خودت باید بخواهی که از این بیراهه بیرون بیایی . شما خودت نباید اجازه بدی که دیگران تحقیر و بازیچه ات بکنند .

نازنین عزیز سعی کن با خودت کنار بیای . یه زندگی جدید شروع کنی . خوشحال باشی
کار خیلی خوبی کردی با مادرت دردودل کردی . سعی کن با مادرت خیلی راحت باشی مثل دو تا دوست .
حالا هم همه چیزو از همون اول اول که شروع کرده بودی کات کن . همه می تونن فقط به خودت مسلط باش
اصلانم به گذشته و خاطراتش فکر نکن . اگه یادش افتادی فقط یه پوزخند بزن و به فردا فکر کن .
موفق باشی نازنین جان :72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط digitalman

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنــیـــــــــن

ممنونم از این که به حرفام گوش می دین اما تو عمرم تا حالا اینقدر تحقیر نشده بودم ...
برای مادرم گفتم چون اون چند روز اول حالم خیلی بد بود وقتی گفتم راحت شدم اما خیلی مختصر گفتم ...
یکم پشیمونم نمی دونم چرا شاید به خاطر حساس شدن مادرم بیشتر یکم عصبیم می کنه ... :302:
برام دعا کنین ...
نه اون دوباره برگرده نه من دوباره بیخیال همه چی شم و باز به سمتش برم که بعد 4 سال شنیدن اون حرفا برام گرون تموم شد ....

---

حل این مشکل به دست خود شماست . دور از جون ، سرطان نگرفتی که میگی برام دعا کنید .
شما خودت باید بخواهی که از این بیراهه بیرون بیایی . شما خودت نباید اجازه بدی که دیگران تحقیر و بازیچه ات بکنند .

---

بله حــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــق با شماست ...
راست که می گن " از ماست که بر ماست .... "

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط shirin shahini

سلام نازنین جان راستش من تازه ای تایپیک را خوندم

اما خیلی دلم برات اتیش گرفت خواستم بدونی چیزی که این وسط مهم اینه که خیلی زود فهمیدی و کار به جاهای باریک تر نکشید امیدوارم تا حالا خوب خوب شده باشی؟

فقط یک چیزی را بدون اگر بدونی که همیشه مادرت در کنارت هست و میتونه در لحظه لحظه های زندگیت در کنارت باشه تا اشتباه نکنی دیگه چیزی را ازش پنهان نمیکنی و شاید اصلا تجربه تلخی تو زندگیت نکنی ...............این را جدی میگم هیچ چیز را از مادرت پنهان نکن

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

میدونی چیزی که این وسط همیشه ما دخترها را به اشتباه میندازه این قلب پاک و ساده ای که داریم
اگر پسری بهمون توهین کنه و هرچی از دهنش دراومد بهمون بگه ولی یک ماه بعد برگرده و بگه ببخشید من اشتباه کردم و من عاشقتم ما به راحتی کوتاه میایم و قبول میکنیم اما این خیلی غلطه کسی که یک نفر را از صمیم قلب بخواهد هیچ وقت تنهاش نمیزاره هیچ وقت اذیتش نمیکنه از همه مهمتر طاقت دیدن اشکهاش را نداره

پس برای کسی بمیر که برات تب کنه

امیدوارم تا به امروز تونسته باشی کمتر بهش فکر کنی

---

ممنونم ازت دوست عزیز آره حق با شماست سادگی بیش از حد بهتر بگم حماقت من و گوش ندادن به صدای درونم و از سر لجبازی با یک سری مسائل اینجوری منو به دردسر انداخت ...
از همون لحظه که برگشت اون حرفو بهم زد شاید باور نکنی اما اشک تو چشمام خشک شدو حتی یک لحظه هم اشک نریختم چون به پاک بودنم توهین شد توهینی که هنوزم روحم داره تاوانش را می ده ... و فقط نمی تونم ببخشم ....
امیدوارم هیچ کس تو شرایط من نباشه ..

نازنین جان

من هم با دوستان موافقم و مصرانه تاکید میکنم که هر چه سریعتر قاطعانه به این ارتباط مجازی پایان بدی.
از خودت بپرس که چگونه می تونی به کسی که اصلا ندیدیش تا این حد علاقمند باشی و وابسته شی!!!!!!!
عاقل باش و سعی کن منطقی رفتار کنی. به یک صدای موهوم دل نبند. این فرد هدفش ازدواج نیست.