از این بابت که اصلا نگران نیستم..ما وقتی همدیگرو انتخاب کردیم از نظرمون بهترین موقعیت همین بوده و اگه الان یکدوم از ما بخواد به موقعیت بهتر حتی فکر هم بکنه یه جور خیانته خودش حتی فکر کردن بهش....نقل قول:
با سلام
اين چه شرطيه ......................! شما الان روي چي دقيقا سرمايه گذاري عاطفي کردي ! چقدر بايد شما انتظاربکشيد ؟ بعد فکرميکني با طولاني شدن موضوع چقدر دوام ميارين ...! اينطوري شما هردو موقعيت هاي ديگه اي رو ازدست ميدين تازه معلومم نيست با طولاني شدن قضيه کار به اختلاف وناراحتي وخداي نکردي جدايي وبهم زدن نرسه چون رسما شما هيچ تعهدي بهم نداريد .........! اين رسم ورسوم ها مال 50 سال پيشه مگه الان کسي چنين شرايطي تعيين ميکنه !
من این موضوعو به خانمم قبلا گفته بودم اونم به مامانش گفته بود و مامانش گفته بود بهش بگو ما اصلا از اون خانواده هاش نیستیم و به این چیزا اعتقاد داریم چه تو زیرش بزنی چه اون زیرش بزنه بدجوری چوبشو میخوره و بعد گفته بود تا 3 تا خواهر بزرگتر داری واسه تو که خواستگار غریبه نمیاد اون 3 تا هم ازدواج کنند شما رسمی میشید و مشکلی نیست
قضیه مارو فامیلهای درجه یک هر دو طرف میدونند و اصلا از این بابت نگرانی ندارم
حق با شماست بفهمند نامزدیم خیلی بهتره ولی خانومم میگه باز اگه بفهمن دوست پسرمی بهتره تا اینکه بفهمنند نامزدمی!!!!!نقل قول:
ما فرض می کنیم ی روز تو همون مسیر همیشگی ک شما دارین پیادش می کنین یا سوارش می کنین یکی از ساکنین همون محله نامزدتون ایشون رو با شما ببین . خب فکر کنن شما نامزدین بهتره ؟ یا دوست دختر و دوست پسر ؟
میگه بفهمند نامزدمی میان به مامانم میگن مبارک باشه و از این حرفا ولی اگه فکر کنند دوست پسرمی دیگه به مامانم تبریک نمیگن و مشکلی پیش نمیاد واسه 3 تا خواهر دیگم.....حتی توی دانشگاه هم چند تا از همسایه هاشون هستند یه روز که یکی از بچه های کلاسمون برای تبریک بهمون شیرینی اورده بود خانمم بدجوری ناراحت شد که یه موقع همسایه هامون میفهمند منم گفتم ما تو دانشگاه همیشه باهمیم بالاخره میفهمن دیگه میگه نه اونطوری فکر میکنند دوست پسرمی
دوستان مثل اینکه چاره ای ندارم تا دعا دعا کنم دوست پسرهای خواهراش لطف کنند بیان بگیرنشون:nonchalance:
انگار نه انگار همه این بدبختیام به خاطر خواهراشه ازم طلب کارم هستند.....امروز فهمیدم کار خیلی سختیو در پیش دارم....امروز خانمم بهم گیر داده بود ماشینتو باید عوض کنی میگم چرا؟میگه فلانی(خواهر بزرگش) داشت تعریف میکرد که دوست پسرش ماشینشو فروخته بوده بعد با ماشین دوستش که زانتیساست اومده دنبالش بعد اونم بهش گفته دفعه اخرت باشه با این جور ماشینا میای دنبال منا...این حرفو خواهر بزرگش جلو خانم من بهش زده قشنگ هم تابلو بوده خواسته به خاطر من بهش تیکه بندازه....خیلی فشارو الان دارم تحمل میکنم به خدا...هم دارم از خواهراش به خاطر ازدواج نکردنشونو این مشکلات میکشم هم از زخم زبوناشون.....