-
سرسبز دل از شاخه بریدم تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم تو چه کردی؟
من شور و شر موج تو سر سختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم ٬ تو چه کردی؟
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی؟
مغرور ٬ ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم تو چه کردی؟
تنهایی و رسوایی٬بی مهری و آزار
ای عشق ٬ ببین من چه کشیدم تو چه کردی؟
(فاضل نظری)
سلام خانم من او.امیدوارم حال و احوالتون خوب باشه.
نام کاربری شما نشان از حسن سلیقه والایتان دارد.هم به شما هم به رضا امیر خانی نویسنده رمان من او که واقعا در نوع خودش شاهکاری ادبی محسوب میشود باید تبریک گفت.
یک سوال ازتون دارم.الان شما قراره به کجا برسید؟ اصلا به کجا میروید؟ مسیرتون آیا معلوم هست؟ بهتر نیست یک کم از سرعتتون بکاهید.این جاده پر از دست اندازه.شک نداشته باشید تهشم بن بسته.هیچ فکر کردید اگر به آخر خط برسید چگونه باید این مسیر صعب العبور رو دنده عقب برگردید؟ بهتر نیست یک کم از سرعتتون بکاهید؟ باور کنید که خیلی وقته که دیگه دیر شده.اونی که باید می موند خیلی وقته که رفته.کاری هم از دست شما بر نمیاد.اصلا دلم نمیخواد شما رو مقصر جلوه بدم.ولی همون طور که قبلا توضیح دادم راضی کردن خانواده شما فقط وظیفه خود شما بود و بس.اون آقا هم هیچ کاری از دستش بر نمیومد.من مطمئنم اگر تمام تلاشش رو نکرده باشه حداکثر تلاشش رو انجام داده.خدا جای حق نشسته.شاید یکی از مهمترین دلایلی هم که هنوز شما رو بر این قرار عاشقانه پا بر جا نگه داشته همین بوده.اما انگار ایشون چندان به احساس شما مطلع نبوده است.اگر تا همون جا هم پا پیش گذاشت تنها دلیلش به نظر من نگاه های گاه و بی گاه شما به ایشون بود.آخه میدونید یه عاشق تا از کشش معشوقش با خبر نشه کوچکترین عکس العملی از خودش نشون نمیده.شما دقیقا همون زمانیکه به دنبال یک نگاه متفاوت و نافذ درون چشمای ایشون بودید عشق و علاقه خودتونو به ایشون ابراز کردید.این خودش به ایشون جرات داد تا یک قدم جلو بیاید.اما وقتیکه با عدم حمایت شما در محضر خانوادتون رو به رو شد به این نتیجه رسید که شاید اشتباه کرده است.کاری که نباید صورت میپذیرفت انجام شد.حالا دیگه هیچ راهی برای شما وجود نداره مگر فراموشی مطلق اون آقا.میدونم خیلی کار سختیه.کاری که توی این چند سال سپری شده برای شما غیر ممکن بوده.شما الان دارید دستی دستی خودتونو از بین میبرید.یکی یکی فرصت های ازدواج رو پشت هم سر میبرید و قربانی یک عشق از دست رفته میکنید.به نظرتون بهتر نیست حداقل یک کمی وقت به خواستگارانتون بدید که حداقل عرض اندامی کرده باشند.بیخود و بی جهت زندگی خودتونو تباه نکنید.سعی کنید خوشبختی رو از درون احساس کنید.تا درونتان سر سبز و آباد نباشد مطمئن باشید از بیرون هیچ چیز عایدتان نمیشود.دریچه قلبتون رو به روی این آقا ببندید و چشم هایتان را به روی دنیا بگشایید.باور کنید حتی اگر کور سویی از روشنایی در فراسوی شما به چشم میخورد من اولین کسی بودم که شما رو تشویق میکردم تا آخرش این ماجرا رو پی بگیرید .آخه میدونید رطب خورده نباید منع رطب کند.اما...
البته اگه هنوز فکر میکنید این کور سوی امید وجود داره.به نظر من شانستون رو امتحان کنید.از طریق یک واسطه مطمئن به گوششون برسونید که نظر شما و خانوادتون تغییر کرده(البته اگر به این موضوع ایمان دارید).حداقلش اینه تلاشتون رو کردین.
موفق باشید
-
در تایید حرف های اقای سرشار یه نکته دیگه میگم اگررر هم یه روزی دوباره خواستگاری صورت گرفت شما تازه اول کارید یعنی فقط به خاطر عشق و علاقه با یک نگاه ازدواج نکنید ارزیابی کنید .
در مورد شغل که گفتی خیلی ها اول زندگی بدون شغل ازدواج کردن بله ممکنه ادم با عرضه ای باشه ممکنه هم نباشه مسئولیت پذیری ربطی به قناعت نداره .. شما باید با ریسک اینکه 50 % کار نکنه باهاش ازدواج کنی و این چیزیه که بعد از 2 3 سال زندگی خیلی خودشو نشون میده ...
من میدونم چه احساسی داری ولی راهی که میری اشتباست قبلا خیلی ها این راهو رفتن ... من وظیفه خودم دونستم بهت بگم صلاح مملکت خویش خسروان دانند
تمام.
-
SIZE=5]B]حكمتت رابكذار براي آنهايي كه ميفهمند براي من فقط معجزه كن…
سلام من عاشق من او ونوشته هاي رضااميرخاني ام(توصيه ميكنم خانم هاكه اهل رمان ان نوشته هاي جين آستين وهم از دست ندن واقعا عاليه،غروروتعصب،إما،عقل واحساس... )
هميشه جز فانتزياي خيالاتم بود اولين هديه اي كه بهش ميدم بدون ترديد كتاب من او باشعري كه اول بنويسم.
بنظرم جناب سرشار يكم من بدبيان كردم ايشون سال ٨٩ازمن خواستكاري كردن منم اصلا به ازدواج اونم باهمكلاسي ام فكرنميكردم!!!! ضمنا ايشون انقدبيبي فيس بودن كه حتي فكرميكردم هم ورودي من نيستن!!! اشتباه از وقتي بود كه من به خواهرشون وقتي جواب منفي دادم ايشون كفتن جقد برادرشون عاشق متانت و... من شده (ببخشيدانقدازموضع بالاترصحبت ميكنم )واينكه از اولين جلسه كلاس من وديده ومشاوره كلي رفته كه بالاخره مشاوره كفته اقدام كنه. درست آخرين روز كلاسمون باهام صحبت كرد اونم ازترس اينكه درسم تموم ميشه. وقتي اومدخواستكاري اون شب ماباهم صميمي بوديم اصلابابام تعجب كرده بود آخ كه جقد من باهاشون رفتارم خوب بود!!!!!!! تواين فاصله كه مانه كفتيم ايشون فكرده بود من نامزد كردم ولي نكام ميكرد خودشم تو تابيكش زده بااين كه شده ناموس مردم بازم تو فكرشم!!! مسخره اس فكرده بود مزدوج شدم! من ساده ام فكرميكردم مياد بعد درسمون!
اون يترم بيشترداشت ولي من فارق التحصيل شدم. سال بعدش از دوستم خواستكاري كرد كه همون جادوستم بهش كفته بود من شوهرنكردم كلي بهم ريخته بود منم درعرض يه هفته كلي لاغرشده بودم اصلا مرده بودم كه دوستم واسطه شد بادوست اون كه باهاش حرف زدم واز علاقه من كاملا باخبرشد اونم از علاقش كفت بعد خواهرش بهم زنك زد وبيكيرشد ومادرش خونمون تماس كرفتن!!! ولي بابام كفت نه جون يه خواستكاركه دوست بابام معرفي كرده بودو رد كرده بودم اصلا بابام شدييييد عصباني بود كفتم بدرمن بيايه تحقيق كنيد بعد بكيد نه!!! خلاصه همه جيز تموم شد! منم محكوم به فراموشي...
آقاي قرائتي ميكفتن ،بدرومادرها كاري نكنيد كه فرزندانتون بخاطرازدواجشون شمارونبخشند!!!
من ميتونم بواسطه دوستم از دوست ايشون بيكير بشم ولي ميترسم ازدواج كرده باشه!
آخه بسرامغرورن(البته بلا نسبت بسرايي كه اين مطلبم وميخونن) از دختراي آويزون متنفرن!!!
خلاصه فقط خواستم بكم من وقتي باخواهرشون صحبت كردم تازه فهميدم جفداين آقامن وزير نظرداشته من اصلا نميديدمش يعنياصلا بهش توجه نميكردم. من يه دختر محجبه ومغرورو مهربون وشيطون خنده رو والبته جهره ام خوبه!!! دوستام اون روزاميكفتن خوش سليقه اس كه بين دوستام من وخواسته!!!!!!!!!!
دركل ميدونم وفهميدم كه ديكه نمياد. اميدوارم خوشبخت بشه. منم بافراموشي اين آقا يروزي طعم خوشبختيو بجشم.
ممنون ani s aعزيز مطمئنم ميتونم مث اين سالهايي كه فراموش كرده بودم بازم فراموش كنم. فقط كاهي اوقات سكوت وفراموشي حجمي بزرك از فرياداست…
حنتي اكه يروز ميومد من بابررسي وآناليز شخصيتش ازدواج ميكردم[/B].
قلب من و تو به هجر راضی شدنی نیست
اما چه کنم که عشق بازی، شدنی نیست[/I]
باید بپذیریم، که دیدار من و تو
مانند دوتا خط موازی شدنی نیست
نه، دوستی دختر خوش چهره ی روسی
با یک پسر ارتش نازی شدنی نیست
حل کردن آشفتگی چشم تو ای دوست
چون حل سؤالات ریاضی شدنی نیست
آخر چه کنم؟ خانه بنا کردن قلبم
در قلب تو با هیچ جوازی شدنی نیست
گه حکمت حق است و رسیدن به نیازی
با هیچ دعایی و نمازی شدنی نیست ..![/B]