نمیدونم چرا همه از خانواده شوهر توقع دارند؟
یک ساله که برادر 32 ساله م با دختری 25 ساله ازدواج کرده ، خدا رو شکر فعلا برادرم راضی هست. برادرم دکترای ریاضی ست و همسرش هم فوق لیسانس. در شهر دیگری هم زندگی میکنند ، معمولا هر 2 هفته یکبار میان به شهر ما و دو سه روزی در منزل خانواده عروسمون میمونن و در نهایت برای یک وعده ناهار یا شام پیش ما میان و خونه ما که میان عروسمون اصرار به رفتن داره از روز خرید برای عروسی تا حالا برادرم فقط حرف همسرش رو میشنوه و ما هم اصلا دخالت نکردیم و اگه چیزی بر خلاف نظر خانواده ما بود واکنشی نشان ندادیم چون برادرم به شدت به خانواده همسرش توجه داره ، و در این مدت با آنها ارتباط بیشتری داشته ، چیزی که در این مدت بیشتر من و مادرم و حتی گاهی برادر دیگرم را ناراحت میکنه اینه که این دختر اصرار زیادی به دور بودن همسرش (برادر من) از خانواده ما داره و در این مدت فقط یکی دو ماه بعد ازدواج برادرم به تنهایی پیش ما اومد ، یعنی حق مادر پسری که از کودکی به تنهایی فرزندش را بزرگ کرد این نیست که گاهی با پسرش خلوت داشته باشه (در این مدت حتی یک بار هم بدگویی از عروسمون پیش برادرم نداشتیم ) . در این مدت همه حساب های بانکی برادرم تحت کنترل همسرش هست و چند روز بعد نامزدی تمام پس اندازی (تعدادی سکه و ...)که سال ها به مادرم سپرده میشد رو سریع به همسرش واگذار کرد. همه مراسم و آداب و رسوم و حتی ساعت برگذاری جشن عروسی با نظر همسر و خانواده او انجام شد . (آخه اگه قراره فقط خودشون تصمیم بگیرند پس چرا پدرو مادر همسرش نظر میدند). در این مدت ما گهگاهی دلخور میشدیم ولی معمولا دلیل برادرم که غیر مستقیم بیان میکرد این بود که چون همه چیز با پول خودم هست پس بهتر هست ما نظری ندیم.
دیگه ما هم همه چیز رو به برادرم سپردیم . تا این که بعد عروسی همسر برادرم هم که با برادرم به خانه ما میومد اوایل که رودر رو با ما خجالت میکشید خیلی مودبانه رفتار میکرد اما بعد شش ماه رفتارهایی انجام داده که معمولا یکی از ما دلخور میشه مثلا خیلی حاضر جواب هست (از هجده سالگی در شهرهای دیگه تحصیل کرده و در خوابگاه بوده )، گاهی این رفتارش رو به خاطر این موضوع که شرایط و از طرفی داشتن مادری با همین خصوصیت رفتاری که او رو اینچنین تربیت کرده، از آنجایی که ما این رفتار رو بی ادبی میدونیم ، تحملش برامون راحت نیست . از طرفی خیلی علاقه مند به رییس بودن هست با این که چهار سال از من کوچک تر هست ولی دوست داره خودش رو با تجربه تر نشون بده (در صورتی که من و بقیه خانواده کمبود هایی در زندگی داشتیم که اون حتی نمیتونه بهشون فکر کنه و همین ما رو صبور کرده ولی اون فقط باید حرف خودش باشه) ، حتی نسبت به همسرش هم معمولا دوست داره از موضع نصیحت رفتار کنه ولی این موضوع برادرم (همسرش رو ناراحت نمیکنه در صورتی که قبلا برادرم تحمل نصیحت کسی رو نداشت) . رفتارهای خودپسندانه داره معمولا بهترین ها رو برای خودش میخواد ولی برای دیگران چنین خواسته ای نداره (مثلا در همین یه سال اخیر من خواستگاری داشتم که از نظر مالی و حتی فرهنگی و رفتار خیلی معمولی بود میگفت مگه چه اشکالی داره ، درصورتی که خودش هر جا میره حتما باید بالا شهر و همه چیز در حد عالی باشه ، با این که از نظر مالی او فعلا فقط به دارایی برادرم متکی ست ولی من از این نظرم مثل برادرم مستقل هستم .) این رو هم بگم تقریبا هرکس او و یا عکسش رو دیده میگه چقدر برادرم جذاب تر و خوش قیافه تر هست. خانواده ما هم از اول آشنایی با این که بعد دو جلسه دیدن او از رفتار خانوادش و از ظاهر او خوشمون نیومد و به برادرم هم گفتیم ولی طفلی عاشق هست و گفت فقط او . ولی در این چند ماه اخیر حتی رفتار او رو هم نمیتونیم تحمل کنیم . چند بار خواستم به برادرم حرف های بی ربط همسرش رو یادآوری کنم ولی دلم نیومد برادرم ناراحت بشه و از طرفی برخلاف خلق و خوم ، تقریبا همیشه سکوت کردم و هیچ وقت در مقابل رفتار ناپسند او چیزی نگفتم از طرفی معمولا حاضر جوابی هاش غافل گیر کننده ست و بعد رفتنش سوز حرفش بیشتر میشه و به خودم میگم آخه چرا بهش چیزی نمیگم . از آنجایی که طاقت دوری از برادر رو نداریم و از طرفی دوست داشتن همسر او هم آسون نیست چه کار باید کرد؟
این رو بگم ما به هیچ وجه در این مدت ، بد جنسی و بی احترامی نسبت به او و یا خانوادش نداشتیم.