-
سلام
فرزانه جان فکر نکن این احساسات فقط سراغ شما اومده
خیلی از افراد توی دوران عقد از این احساسات دارن
احساس ندامت
تمایل به بازگشت به دوران مجردی
احساس سرخوردگی
و ...
راستشو بخوای من هم دقیقا یکی از همین افراد بودم
از نظر مالی درآمد همسرم کاملا برای خانوادش هزینه می شد و از طرفی اصلا محدوده های عاطفی من توی خانواده همسرم رعایت نمی شد و همسرم هم عکس العمل خاصی نداشت یعنی فکر می کرد کار درست همینه (در حالی که من صرفا به خاطر ویژگیهای اخلاقی همسرم بهش جواب مثبت داده بودم و اصلا فکر نمی کردم راضی بشه من انقدر تحت فشار روحی قرار بگیرم). البته مایل نیستم الان راجع به این موارد زیاد صحبت کنم
یادم میاد بیشتر شبها کابوس می دیدم
و من هم مثل شما گاهی دلم میخواست صبح که ازخواب بلند میشم ببینم ازدواجم یه خواب بوده و تمام شده رفته
خوب ناخودآگاه این افکار به ذهنم هجوم می آورد که سختیهای موجود در این زندگی مشترک رو چرا باید تحمل کنم من که از هیچ نظر چیزی کم نداشتم
ولی من تمام اون دوران رو نقش بازی کردم
نقش کسی که هیچ مشکلی نداره
ذهنم آشوب بود
من به درس پناه می بردم آنچنان خودمو غرق درس می کردم که نفهمم زمان چطور گذشت
فامیل من هم خیلی راحت بهم میگفتن حیف شدی یا میگفتن چرا صبر نکردی
خاله هام به مادرم میگفتن مگه قرار نبود این دخترتو به غریبه ندی مگه پسر توی فامیل نبود. چقدر عجله کردید و ...
خلاصه که از بیرون هم سیگنال می گرفتم
اونا فقط فکر میکردن که من می تونستم با کسی که از نظر مالی و تحصیلی بالاتر از همسرم هست ازدواج کنم و از بقیه مسائل من خبر نداشتن
توی درس نسبتا خوب پیش رفتم
و به مرور باور کردم که باید با مشکلات موجود مبارزه کنم و یه جور سازگاری پیدا کنم
ولی الان که زندگی دیگران رو نگاه می کنم می بینم اون چیزی که به عنوان خوشبختی توی زندگی اونا میدیدم صرفا ظاهری بوده و خیلی از افراد مشکلات بزرگتر توی زندگیشون داشتن و من فکر میکردم که فقط من مشکل دارم و بقیه همه چیز زندگیشون درسته
نمی گم الان هیچ مشکلی توی زندگیم نیست خانواده همسرم از هر نظر خیلی متوقع هستن و یک سری مسائل رو همچنان برام ایجاد می کنن فقط دیگه الان همسرم اونا رو توی اولویت اول نمیذاره و دیگه باور کرده که زندگیش از اونها جداست و این باعث میشه من اون احساسات بد رو کمتر تجربه کنم
در مورد شوهر شما
خوب این یکدنده بودن رو تقریبا خیلی از مردها دارن اونم توی ایران
شما در رابطه با ظاهرت اول اعتماد به نفس داشته باش و حتی به شوهرت هم اجازه نده از ظاهرت بد بگه
اگر هم بد گفت بگو جالبه اولین و تنها کسی هستی که به ظاهر من ایراد می گیره
حتی اگر کسی از ظاهرت تعریف می کنه خیلی عادی و بی منظور بهش بگو
در این زمینه اصلا کم نیار
از طرفی پیش خودت فکر کن که اصلا قرار نبوده خواستگار بهتری داشته باشی و این بهترین کیسی بوده که میتونسته برات پیش بیاد
اگر همسرت و خانوادت وضع مالیشون خوبه به سر و وضع خودت و لباس و آرایشت کاملا برس و هم اعتماد به نفس خودتو افزایش بده و هم دیدگاه همسرت نسبت به خودت
دیگه از عیب و ایرادهات از همسرت نپرس
فقط حرفهایی رو بزن که اعتماد به نفست رو نشون میده
و باور کن که همه توی زندگیشون مشکل دارن
باور داشته باش که همه دخترهایی که توی سن پایین ازدواج می کنن اولش پشیمون هستن چون فکر می کنن میتونستن با فرد مناسب تری ازدواج کنن مگر اینکه قبلش از نظر احساسی به همسرشون وابسته بوده باشن
یه مدت فقط رو خودت متمرکز باش روی ظاهرت و روی اعتماد به نفست
انقدر هم به این افکار منفی اجازه نده تمام ذهنت رو پر کنن
به نظرم زیادی دارن توی ذهنت جولان میدن
اصلا فکر کن ازدواج نکردی به زندگیت برس
-
وای ممنونم ازت فکور عزیز خیلی بهم روحیه دادی برای اولین بار حس کردم یکی درکم کرد و منو سرزنش و قضاوت نکرد یکی مثل خودم پیدا شد من تنها نیستم:310:
و اما ذهن من : خوب من الان ذهن مشغولی دارم و هرچی میخوام تمرکز داشته باشم یهو رفتار های همسرم که دوسش ندارم میاد جلو چشمم و ساعت ها غرق در فکر و تامل میشم درحالی که کتاب جلوم بازه و در اخر به این نتیجه میرسم من طاقت این زندگی پر مشکل رو ندارم و تنها ترین راه مرگه
سرانجام به خودکشی میرسم از هر طرف که فکر میکنم نتیجه همینه
نمیدونم چرا اصلا حوصله اصلاح همسرم و یا تلاش در این مورد رو ندارم
انگار قدرت تغییر رو ندارم و ایجاد تغییر در نامزدم مثل کوه کندن میمونه برام
و نتیجه اینکه مردن خیلی راحت تر از بحث کردن با نامزدمه
من اصلا فکرشم نمیکردم نامزدم تا این حد با من فاصله داشته
اطلاعات عمومی اون زیر صفره
هیشکی نمیدونه من چقدر عذاب میکشم وقتی میبینم من چیزای بیشتری میدونم
همیشه ارزو داشتم همسرم اطلاعات خوبی داشته باشه و اهل فکر و کتابو اندیشه باشه
-
سلام
فرزانه جان شما اول باید سعی کنی به همسرت علاقه مند بشی
معلومه که این علاقه توی این ازدواج سنتی از اول وجود نداشته
خصوصیات مثبت همسرت اصلا کم نیست
حالا این خصوصیت منفی ایشون که اهل کتاب نیست رو شما برداشتی توی ذهنت پر رنگ کردی
آیا دوست داشتی همسرت با اطلاعات باشه ولی با دخترهای متعدد روابط موازی داشته باشه
دوست داشتی همسرت اطلاعات داشته باشه ولی اهل کار نباشه و شما مجبور باشی با بی پولی و با یه آدم بی عار سر کنی
انقدر خصوصیات منفی مختلف میتونه توی یه نفر باشه که به شدت مهمتر از داشتن اطلاعات عمومی هست
اینکه همسرت همه جا ابراز نظر می کنه بدون اطلاعات شاید به این دلیل باشه که راه داشتن اطلاعات رو بلد نیست
راه یادگیری زیاده میتونی کتابهایی در این زمینه پیدا کنی و وقتای که هست پیشت بخشهای جالب و جذابش رو براش بخونی و بگی اینا به نظرم جالب اومد گفتم برای شما هم بخونم
یا اگر مطلب جالبی توی تلگرام دیدی براش بخون و اینطوری نشون بده که فقط دلت میخواسته این مطلب رو با هم بخونید (و اصلا نگو که بحث افزایش اطلاعات مطرحه)
نهایتش اینه که از سر غرور میگه این موارد رو من قبلا می دونستم و شما میگی اشکال نداره دوست داشتم برات بخونم
ولی اینا الان مشکل اصلی شما نیست
مشکل اینه که اون آقا بلد نیست شما رو به خودش علاقمند کنه و شما هم نه بلدی اونو علاقمند کنی نه حاضری فکرهایی بکنی که خودت علاقمند بشی
توی ذهنت ایشون رو با مردهایی که خصوصیات مثبت ایشونو ندارن مقایسه کن
اگر تاپیکهای همین سایت رو بخونی با جمعیت عظیمی از مردان مواجه میشی که خصوصیات منفی غیر قابل تحملی
دارن
و همسرانشون دنبال راه حل برای تغییر اونا یا تحمل این زندگی میگردن
مردهای شکاک، مردهای وسواسی، مردهای به شدت خسیس، مردهایی که کتک کاری میکنن و ...
توی ذهنت سعی کن قدر خصوصیات مثبت همسرت رو بدونی
اگر بازگو کردن خصوصیات مثبت همسرت باعث میشه اعتماد به نفس کاذب پیدا کنه و شما رو حقیر ببینه نیازی نیست اینا رو برای اون هم بگی
هر موقع از پولدار بودن خودش تعریف کرد بگو من به خاطر پول با شما ازدواج نکردم اطرافیانم و خودم فکر میکردیم شما مرد زندگی هستی و این موضوع برای ما خیلی مهم بود
اصلا نذار وارد این وادی بشه
به نظرم یه خرده اشتباه کردی وقتی کت و شلوار 450 تومنی خریدید شما لباس عروس 800 تومنی برداشتی
سعی کن چیزهایی که به عهده اونا هست رو هم گرون انتخاب نکنی تا قدرت مانور پیدا نکنن
بگو اهل تجملات نیستم اینا اصرافه
در همون حدی که خانوادت هزینه میکنن از اونا توقع داشته باش
یادم میاد قبل از عقد با همسرم رفته بودیم از این حلقه های ژورنالی پسندیده بودیم که 12 سال پیش قیمتش 600 هزار بود وقتی با مادرم تماس گرفتم و گفتم عصبانی شد و گفت چنین اشتباهی نکنی من بیشتر از 200 نمی تونم حلقه بخرم اگر تو اون حلقه رو برداری من هم باید یه چیزی معادلش برای داماد بخرم و نمی تونم
من اون روز معنی حرف مادرم رو نفهمیدم ولی بعدا که جاری هام از این کارا کردن و بیشتر از اون قدری که خانواده هاشون خرج میکردن از داماد توقع داشتن زخم زبانهایی که از جانب مادرشوهرم به سمتشون روانه می شد رو به عینه دیدم
در حالی که هنوزم که هنوزه یک دونه از اون حرفها رو به من نزده
حتی اگر بخشی از خرید جهیزیه با داماد هست سعی کن دست رو چیزای گران قیمت نذاری
کلا وانمود کن برای پول اونا اهمیتی قائل نیستی و صرفا خصوصیات اخلاقی و شخصیتی برات مهم هست
وقتی همسرت با این مدل حرفها بهت هجوم میاره با اعتماد به نفس جواب بده
میگه خانوادت پیش خودشون میگن فرلزانه افتاده توی کوزه عسل
بگو آره اونا تو رو خیلی دوست دارن البته نه به خاطر پولت بلکه به خاطر شخصیتت
این اطلاعات عمومی داشتن رو از ذهنت پاک کن
به دست آوردن اطلاعات اصلا چیز سختی نیست تازه اگر تا آخرش به دست نیاد هم چندان اهمیتی نداره هر چند بهت قول میدم اگر غیر محسوس با کتاب و این چیزا آشناش کنی به مرور اطلاعاتشم زیاد میشه
باور کن همون دوستای مجردت که شما حسرتشونو میخوری اونا هم حسرت تو رو میخورن
اگر توی جمع همسرت ابراز اطلاعات کرد در حالی که اطلاعاتش کافی نیست باز هم سعی کن ازش حمایت کنی و نذاری کسی بهش بی احترامی بکنه
فعلا یه پروژه رو توی ذهنت آغاز کن
هدف فرعی پروژه پر رنگ کردن خصوصیات مثبت همسرت در ذهن خودت و تلاش برای علاقمند شدن به ایشون (حتی ابراز علاقه ساختگی به ایشون هم میتونه ذهن شما رو به سمت علاقمند شدن سوق بده)
ولی هدف اصلی پروژه علاقمند کردن همسرت به خودت از هر راهی که با تحقیر خودت همراه نباشه
وقتی اون به شما علاقه داشته باشه رفتارهاش با مهربانی بیشتری توام میشه
در تمام مدت هم سعی کن اعتماد به نفس داشته باشی در همه زمینه ها و این اعتماد به نفس رو بروز بدی
هر وقت از یه خصوصیت منفی همسرت ناراحت شدی به خصوصیات منفی غیر قابل تحملی که می تونست داشته باشه و نداره فکر کن و با خودت توی ذهنت تکرار کن که حتی با وجود این خصوصیت منفی هم قدرشو میدونی
در ضمن به یاد داشته باش که ذهن آدم میخواد از درس خوندن و اصولا همه کارهای سخت فرار بکنه الانم ذهن شما داره همین کارو میکنه به ذهنت اجازه فرار از درس رو نده و مجبورش کن متمرکز بشه
-
نمیفهمم چرا اکثرا سرزنش میکنند و میخوان که از نکات منفیش و اختلافات اساسی بینتون به این راحتی چشم پوشی کنی و فقط ساااازش کنی و چشم پوشی
شما در دوران عقد هستید نه ازدواج و این فرصتی برای شناخته و نه سازش به هر قیمتی
به بهای پشیمانی و حسرت در اینده
در این دوران کمترین مشکل باید با دقت درنظر گرفته شود چون در اینده به مشکل بسیار بزرگتری منتهی میشود
همین آدما اگه شما پای انتخابی اشتباه با سهل انگاری بمونی میان سرزنشت میکنند که چرا از عقد به ازدواج رفتی و درست تصمیم نگرفتی
دوستانی که فقط و فقط سرزنش و توصیه به سازش میکنید شما در مقابل حرفتان مسئولید و هر راهنمای اشتباه ممکن است با سرنوشت یک دختر یک کودک و نسل اینده بازی کند
بعضی خصوصیات منفی با گذشت زمان کمتر میشود ولی به چه بهاایی ؟ به بهای شکستن و افسردگی و هزاران شب گریه و افسوس ؟
به احساست به عقلت به دلهره ها و ترس هایت به نگرانی هایت پرو پال نده ولی بی اهمیت هم نباش بلکه دقتت را بیشتر کن
قوی باش بااااید قوی باشی تا بعدا شرمنده فرزندانت با انتخابی نابه جا نشوی
به خودت رحم کن به جوانی ات به روحت به احساست و تا به تصمیمی درست و قاطع بدون تردید نرسیدی زندگی مشترک را شروع نکن
به تناسب اخلاقی فرهنگی خانوادگی بسیااااااار دقت کنید
ازین مورد نگذررررررر بسیار دقت کن
اگر چشمانت را الان ببندی بعدا با سیلی بسیار محکم از خواب بیدار میشوی
مرد باااااااید مودب ، خوش اخلاق باشه و به همسرش احترام بزاره در روایات ما بسیاااااااار تاکید شده ب مرد بداخلاق دختر ندید
و بسیار به ازدواج هم کفو و متناسب دو نفر تاکید شده
دقت کنید تاکید نه توصیه
درسته توصیه شده بعد از ازدواج با اخلاق مرد سازش کنید
ولی دوره عقد دوره شناخته نه انتخاب صد در صد
تا قبل از زندگی مشترک فرصت شناخت و جبران هست
شما مسئولید در برابر فرزنداندو نسل اینده تان
لطفااااا با دقت و مشورت بسیاااااااار تصمیم قطعی بگیرید
-
تا حدودی با کاربر قبلی موافقم.
البته دوره ی نامزدی، دوره ی شناخته.
عقد که رسما و قانونا زن و شوهر هستند. ولی جدایی در دوره ی عقد، بهتر از بعد ازدواج یا حتی بعد بچه دار شدن هست.
این آقا به طور کلی به دل فرزانه ننشسته.
هر چی هم عیب و ایرادهاش یا خوب و بدهاش را بشمره، اون دل نشستنه اتفاق نیفتاده.
البته به نظر من.
این که کسی با دهن باز غذا بخوره و به آداب و رسوم غذا خوردن و مهمانی و معاشرت و ... اهمیت نده، به این سادگی قابل تغییر نیست.
یه فاصله فرهنگی خاصی بین این دو نفر هست که به این راحتی قابل پر شدن نیست.
موضوع هم با مدرک دانشگاهی و کتاب خوندن و غیره حل نمی شه.
فرزانه نه تنها کنار این آقا احساس غرور و سربلندی نمی کنه
حالت بی تفاوت و خنثی هم نداره
حال سرشکستگی و خجالت داره ... این خیلی سخته و فکر می کنم حتی برای اون آقا هم در آینده مشکل ساز بشه که همسرش در جمع از حضورش و رفتارش و صحبتهاش خجالت بکشه.
کاش فرزانه امتحانهاش را تموم میکرد و بعد سر فرصت با مشاوره حضوری
و پیگیری اصولی تاپیکش، مشکلش را بررسی می کرد.
نه این که همه اش ذکر مصیبت بگه و حرف از خودکشی و چیکار کنم و نمی تونم و ...
-
سلام
این تاپیک از ظرفیت مجاز عبور کرده
بهتر هست مروری بر راهنمایی دوستان داشته باشید و عملگرایی در پیش بگیرید شما همچنین نیاز به مشاوره حضوری و باز سازی شخصیت و بخصوص تقویت عزت نفس دارید
این تاپیک قفل می شود و بهتره تاپیک جدید باز نکنید که کمکی به شما نمیکند و صرفاً با درد دل و گزارش دهی انفعال را در خود تقویت می کنید که مضر هست