-
سلام مایکا خانوم . من تقریبا از اولین روزایی که عضو همدردی شدم تاپیکای شما رو خوندم و از اولین باری که خوندم تا حالا نظرم درباره ی مشکلتون 180 درجه برگشته !!! ( این نشون میده من توی این کمتر از یه سال چقدر از همدردی چیزای جدید یاد گرفتم :18: ) اولین باری که تاپیکتونو خوندم به نظرم اومد همسرت به شدت اصلاح ناپذیره و شما هم کاری نمیتونی بکنی ولی الان که با دقت تر خوندم کاملااااا مطمئنمممم با تغییر رفتار شما 70% رفتار ایشونم عوض میشه . یه چیز مشترکی بین تماااام خرده دعواهای شما وجود داره اونم اینه که : توی همشون همسر شما توقع یه احترام و محبت خیلیییی فراوونی از شما داشته که بهش نرسیده و عصبی شده و ... . جالبه توی اکثرشونم به نظرم شما کاملا موقعیت اینو داشتی که اوضاع رو کنترل کنی و نذاری کار به توهین بکشه ولی اینکارو نکردی ...
+ مایکا جان من شباهتای زیادی تو نگاه همسر شما و همسر خودم نسبت به زن میبینم و رفتاراش خیلیییی واسم اشنان ، واس همین یه جورایی انگار حس میکنم شوهرتو میشناسم ... مردایی مثل شوهر شما و شوهر من توقع چیزی از زنشون ندارن جز زنانگی . اینجور مردا دلشون میخواد زنشون بپرستتشون ، واسشون ناز کنه و توی احترام و محبت غرقشون کنه ، به کمم راضی نمیشن ها !!! باید غرق شن قشنگ:311:
یه مثال واست میزنم : من از اول ازدواجم کلا عادت دارم اگ کسی خونمونه یا توی مهمونیا ، وقتی میخوام شوهرمو صدا کنم بعد اسمش کلمه ی " خان " رو هم میارم ، این شاید به نظر خیلیا لوس یا مسخره بیاد ولی باورت نمیشه وقتی تو جمع اینجوری صداش میکنم چشماش چه برقییییی میزنن ، اونقدرم بعدش با اشتیاق جوابمو میده که حس میکنم دارم با یه پسربچه 8 ساله زندگی میکنم:58: این حس خود من بود تا اینکه چن روز پیش خونه مادرشوهرم بودیم همه ی دامادا و دختراشم جمع بودن ، من هرچی از شوهرم میخواستم همونجوری صداش میکردم و خلاصه خیلییی بهش میرسیدم و احترام میذاشتم جلوی داماداشون، بعدش خواهرشوهرم تو اتاق بهم گفت هروقت اینجوری صداش میکنی حس میکنم چن سانت گردنش بلند تر میشه:311: حتی یه بار زن دوستشم بهم گفت که تو منو یبچاره کردی ، شوهرم همش بهم میگ توام باید مث زن فلانی با من حرف بزنی که انقد شوهرشو بالا میبره !!
یه بار اینجوری با شوهرت رفتار کن ، باور کن انقدرررر عکس العملش شیرینه که دیگ هیچوقت جور دیگه ای با شوهرت حرف نمیزنی :43:
+ درباره اون اتفاق اخری که افتاده بود : منم مث شوهرت خیلی بدم میاد یکی تو جمع همش بخواد بهم بفهمونه که اینجوری رفتار کن ، مودب باش ، ابروریزی نکن و ... . حس میکنم تو نظرش من یه ادم بی فکر و بی نزاکتم که ممکنه هر لحظه ابرومونو با رفتارام ببرم:97: ممکنه تو واقعا ته قلبت همچین نظری نسبت به شوهرت داشته باشی و حتی درستم باشه !! ولی مهم اینه که تو نباید بزاری اون همچین حسی کنه چون خصوصا واس یه مرد خیلی سنگینه که ببینه زنش بهش اعتماد نداره و غرورش میشکنه ... اینجور موقع ها برو در گوش شوهرت اروم به خودش بگو اونم با محبت و با احترام که فکر نکنه به شعورش شک کردی ( حتی اگ واقعا شک کردی) . مردا خیلی واسشون این چیزای ریز مهمه .
+ اینکه من میگم شما رفتارتو عوض کنی خیلی چیزا درست میشه منظورم این نیس شما مشکلی داریا ، فقط به نظرم بهتره یکم بیشتر به توقع های شوهرت توجه کنی چون واقعا چیزای بزرگی نیستن . مثلا شما مشخصه که خانوم منطقی هستی ، منطقی بودنم خیلی چیز عالی و درستیه ولی خب خیلی وقتا ادما حوصله ندارن یکی بیاد و با منطق باهاشون حرف بزنه یا توجیهشون کنه ، صرفا یکم همدلی یا محبت و... میخوان . مثلا وقتی شوهر شما میگ فندک نیاوردی شما لازم نیست واسش کسینوس تتا دربیاری که اثبات کنی تقصیر خودش بوده که یادش رفته . هرچند حرفاتون کاملا منطقی بودن ولی اون چیزی که شوهر شما اون موقع نیاز داشت یه استدلال منطقی نبود ، فقط یه عذرخواهی اروم + یه دلداری که حالا فداسرمون فندک نیاوردیم ... همین . باور کن گفتن یه " ببخشید عزیزم " از خودتم انرژی کمتری میبره تا اون همه بحث ... فکرم نکن که چه میدونم من مقصر نبودم که عذرخواهی کنم و فلان و بهمان ... همون عزیزمی که اخر جمله ات میگی اونقدر شوهرتو اروم میکنه که بعدش خودت خوشحال میشی از ببخشید فرمالیته ات :227: وقتی شما با محبت کوتاه بیای ، طرفتم کشش نمیده . مثلا خود من چند وقت بود یه جفت گوشواره دیده بودم خیلی دوس داشتم بخرمشون به شوهرم میگفتم ، اونم مث شما میومد مینشست کنارم برام حساب کتاب میکرد که من باید فلان کارو کنم و بیسار مونده و ... اخرش میرسید به اینجا که الان گوشواره خریدن خرج اضافه است . درسته همه ی حرفاش منطقی بودن و لحنشم اروم بود ولی من فقط اعصابم بیشتر خورد میشد که واسه ی من حساب کتاب میکنه و اگ دوسم داشت نمیومد چرتکه بندازه و میخریدش و ... خلاصه بدتر این منطقی بودنش به هم میریخت منو . اخرش یه روز اومد بهم گفت " باور کن من از خدامه واست گوشواره بخرم ، همش منتظرم اوضام یکم بهتر شه از خجالتت درام " . مایکا جون همین یه جمله همه چیوووو تموم کرد ! انقدر از محبتش اروم شدم که دیگ اصلا به گوشواره فکر نمیکردم :43: یعنی یه جمله ی دوخطی از اون همه ماشین حساب بازی اثرش بیشتر بود . شوهر شمام همینه عزیز ، چیزی که میخواد عشق و احترامه نه منطق !
+ من ازت واااقعا خواهش میکنم محبتتو بیشتر کن و حساب کتابتو کمتر . باورت میشه من ذوق میکنم وقتی شوهرم تو مهمونی ازم میخواد واسش میوه پوست بگیرم ؟ اتفاقا تمااام دوستام مسخره ام میکنن که چه خوب سرویس میدی و ... منم فقط میخندم و جواب شوخیاشونو با شوخی میدم . نباید این چیزا ذهنتو مشغول کنه . اخرش تویی و شوهرت ... روزی تو بگو ده بار به خاطرش پاشی و بشینی ، چیزی کم میشه ازت ؟؟ جز اینه که شوهرت بیشتر وابسته ات میشه ؟
+ من نظر همه رو وقت نکردم بخونم ولی به نظرم پستایی که ستاره زیبا واست فرستاده رو حتما حتما حتما خووووب بخون و به کار ببر . حیفه این زندگیه واس بچه بازی خرابش کنی . چون من ایــــــــــــــمان دارم تو یکم احترام و عشقتو بیشتر بروز بدی شوهرت دنیا رو به پات میریزه ...
ایشالا که موفق میشی عزیزم :72:
-
سلام دوستان.امیدوارم حالتون خوب باشه و عباداتتون مقبول.حدود یه ماه پیش همسرم با اصرار من اومد رفتیم پیش مشاور اونجا گفت خیلی همسرم باب میلم نیست اما حوصله طلاق و این حرفارو هم ندارم.میگذرونیم تا عمرمون تموم بشه.
مشاور هم گفت نه اگه قراره زندگی کنی که باید تکلیفتو مشخص کنی.دوباره ازمون خواست سود و زیان موندن در رابطه را بنویسیم و هر وقت همسرم امادگی داشت بریم.که تا الانم ننوشته اصلا علاقه ای به کمک به بهبود رابطه نداره.
مدتیه ارتباطمون نسبتا خوبه به جز یکی دو مورد کوچیک تقریبا مسئله خاصی نبوده.فعلا آتشفشانش خاموشه.
هر چند من هنوز از بعضی حرفها و یا شوخیای همسرم میرنجم و اون اصرار داره که من اینجوریم و تو زیادی حساسی و باید باهاش کنار بیای.
ناراحت میشم اما باید ظاهرم تغییری نکنه وگر نه همسرم دست پیشو میگیره و به قول خودش بچرخ تا بچرخیم
چند روز پیش ببخشید به من میگه تو ببعیه منی خودم بهت علف میدم شیرتو میدوشم و...با خوشحالی و مثلا عشق اینارو میگه
بعد منکه میگم اخه این چه شوخیه.نمیشه به جای این از چیزای قشنگ استفاده کنی
میگه نه تو مال منی هر چی بخام میگم و تو نباید ناراحت بشی.من اگه بخام توهین کنم مستقیم و صراحتا میگم این توهین نیست
یا مثلا امروز میگه خیلی خوبه تو روزه میگیری زبونت کوتاه میشه و زبون درازی نمیکنی
بعد من رفتم تو خودم گفت چی شده گفتم به نظرم این جمله واسه همسر خوب نیست.به ادم بر میخوره.اما واسش مهم نبود و حالا اون قیافه گرفته واسه من.یا مثلا میگه بابات لُنگیه چون پرسپولیسیه.خب اخه اینم شد شوخی واسه پدر60 ساله من؟و یا حرفها و چیزهایی ازین دست.
هیچ جوره نمیتونم رفتارشو خنثی کنم.حتی وقتی سعی میکنم حساسیت نشون ندم بازم حالم بده و سرم درد میگیره از فشار عصبی.یا مثلا شده منو با سوت یا بشکن مطلع میکنه.
وقتی هم از ناراحتیم میگم اصلا واسش مهم نیست.
میگه تو خودتو اصلاح کن.
یه گروه فامیلی تو تلگرام داریم که شوهرم هی ازش سوژه در میاره یا گاها مسخره میکنه.مثلا یه دایی مجرد دارم که همسن همسرمه و رابطش با بچه ها خوبه بعد میگه این باید زودتر بزاد خیلی بچه دوست داره.
حالا اگه من این حرفو راجع به خانواده اونا بزنم بیا و درستش کن.
کلا این رفتارای این مدلیش بیزارم و کاری هم نمیتونم بکنم جز اینکه حرص بخورم.اگه راهی بلدید راهنماییم کنید.ممنون
-
سلام :72:
مایکا جان چرا اینجوری میکنی اخه ؟؟؟ شما هم زیادی حساس و زودرنجی . شاید درست نباشه من این چیزا رو اینجا بگم ( کاش میشد پیغامو یکم خصوصی تر فرستاد که همه نبینن ) ولی صرفا واس اینکه شما بفهمی شوهرت از مریخ نیومده و شوخیاش و ابرازمحبتاش اونقدرام عجیب نیست میگم ... شوهر خود منم از این شوخیا باهام میکنه که مثلا اخر شب بهم میگه بیا بریم بخوابونمت ، یا ازم میپرسه شیرتو خوردی ( کلا سوالایی که از بچه های پنج ساله قبل خواب میپرسن ) یا (با عرض معذرت) بارها شده توله صدام کنه ... من از ترس اینکه عادت نکنه همیشه اینجوری صدام بزنه یه نیمچه اعتراضی میکنم ولی نه با حالت قهر و عصبانیت ، صرفا یکم ناز میکنم ( اونم درحدی که بفهمه واقعا ناراحت نشدم و فقط دارم خودمو لوس میکنم ) بعدش خودش میگه نه من منظورم از این بچه گربه ملوساس ... توام همین کارو بکن . اتفاقا شوهر منم این جور الفاظو وقتایی به کار میبره که خیلی دیگه داره بهم ابراز عشق میکنه یا اینکه قهریم و میخواد یه جوری که غرورش حفظ شه نازمو بکشه . نمیخوام بگم این مدل حرف زدن خوبه و ازش دفاع کنم ، خودمم اوایل که زیاد اخلاقشو نمیشناختم جبهه میگرفتم منتها یکم با دوستام حرف زدم فهمیدم خیلیم عجیب نیست ( کار با درست و غلطش ندارم ) هرکی یه جوره ، شوهر من و شما هم اینجوری خوششون میاد دیگه . من به جز دوره ی دوستیمون که بدم میومد دیگ بعد یه مدت هم عادت کردم هم اینکه الان خودمم گاها همراهیش میکنم چون فهمیدم این حرفاش واقعا از روی توهین یا تحقیر نیستن . برعکس اوایل ، الان حس کوچیک شدن که نمیکنم هیچی ، خودم بدتر از اون خنده ام میگیره . گاهی اوقات لازمه صرفا به نیت ادما نگاه کنی ... اینکه شوهرت با زبون خودش ( که شاید واس تو زیاد رویایی نباشه ) بهت محبت کنه بهتر از اینه که دیگ کلا از محبت کردن بهت زده بشه ... اصل اینه بفهمی دوسِت داره حالا با هر زبون و ادبیاتی که هست :43:
یه بار اعتراض کردی توجه نکرده ، چرا یه بارم همراهیش نمیکنی ببینی چی میشه ؟؟ چرا یه راه جدید رو انتخاب نمیکنی ؟؟ یه بار توام درجواب شوخیاش یکم طنازی کن ... بعد بیا نتیجشو بنویس !
+ شوهرت طبق چیزایی که تا حالا گفتی باهات رودرواسی نداره و راحت حرفشو میزنه ، پس وقتی میگه منظوری ندارم یعنی نداره .
موفق باشی:72:
-
:58::311::227:
خدایی دمش گرم خیلی بامزست شوهرت:58:
شوهرت بی ادب نیست فقط خلاقه:104:
انصافا هرچی دقت میکنم مشکلی باهم ندارین خیلی هم باهم خوبید اینقدر راحت باهات شوخی میکنه و راحته نشان از علاقش به شماست.
حالا راه حل:
۱،همینجوری حرص بخوری
۲،تو هم مثل خودش رفتار کنی و جنگ و دعوا
۳،راه آخر کنارش باشی بجای دلخوری از بودن باهاش لذت ببری راحتت کنم شما یه زوج خوب هستین توانایی خوشبخت کردن همدیگه را دارید فقط برای مدتی روشت را تغییر بده نتیجه خوبی میگیری.
دقت دق ات میدهد.
از حساسیتت کم کن و از زندگی لذت ببر شوهر اونقدرم که میگن بد نیست:227:
-
لطفا یه جمع بندی کن از صحبت های دویتان چیزایی که متوجه شدی و راهی که در پیش رو داری توی یک پست بنویس بعنوان پست آخر
تاپیک شما خیلی طولانی شده
-
سلام
تعداد پستهای این تایپیک ار حد مجاز عبور کرده از پستهایی که براتون ارسال شده نکات اصلی ومفید رو جمع بندی
کنید و بکار ببندید .