اینبار جوراب های دخترم فاجعه آفرین شد
با سلام خدمت دوستای همدردی و ممنون از همگی به خاطر راهنمایی هاتون
من توی تاپیک های قبلیم در مورد خساست همسرم ( با وجود پولداریش ) نوشتم دخترم اصلا جوراب نداشت و از شوهرم خواستم تا برام پول بده براش بخرم و شوهرم گفت نه واسه شما گرون میدن من میرم از مرکزش می خرم منم گفتم می خوام جنس خوبش رو بخرم گفت جنس اصل ترکیه می خرم و رفت و دو جفت خرید یکی رنگی و یکی سفید جنسشون هم خوب بود ولی برگشت گفت فقط یکیش رو بردار آوردم انتخاب کنی دخترم زود قرمز ها رو برداشت و پاش کرد در حالیکه چون فرداش یکی فامیل های ما مراسم دعوت کرده بود با توجه به پیرهنی که دخترم داشت ما بیشتر به سفید ها نیاز داشتیم به شوهرم گفتم جوراب زود کثیف میشه میتونیم دو تاش رو برداریم ؟ گفت دیدی جنبه نداری نه میشه و ... فرداش موقع رفتن وقتی پیرهن سفیدش رو پوشوندم دیدم با جوراب های قرمز واقعا ضایع میشه و میدونستم اگه بهش زنگ بزنم دوباره بگم بازم قبول نمیکنه مجبورا جوراب های سفید رو براش پوشوندم و با خودم گفتم بعد اتمام مراسم یجوری بهش توضیح میدم وقتی مراسم تموم شد و به شوهرم با ملایمت گفتم که به خاطر لباس های دخترمون مجبور شدم سفید ها رو بپوشونم و اینکه برای تعویض کلا دوتا جوراب خونه لازم بود شوهرم چشمش رو بست هر چی می خواست گفت ( بی عرضه . بی لیاقت . خاک توی سرت دیگه هیچی براتون نمی خرم . آشغال و ... ) و من در ابتدا خیلی ملایم فقط بهش توضیح میدادم بعدش منم بلند گفتم مگه حالا چی شده مگه یه جوراب چقدر ارزش داره که مامان بچه نمی تونه براش بگیره این زندگیه منه همه چی ناقص و این از خونه منه که هر سال باید اسباب کشی کنم تنهاترین نفری که توی فامیل اجاره نشینه منم . و کلی از کم و کاست های زندگیم رو گفتم شوهرم زود سکوت کرد و اومد کنارم باز از اون وعده ها داد که من همه چی میخرم ما باهم حتی سفر اروپا هم میریم و کلی حرف الکی دیگه ولی باز از فرداش دوباره مثلا به دخترم میگفت مامانت برات جوراب سفید خریده خوش بحالت یا مثلا به خود من میگفت آخه چرا زحمت کشیدی و ... تا اینکه دیروز ازش خواستم یارانم رو بده چون همرم اصلا هیچ پولی نداشتم برگشت گفت اینبار به خاطر جوراب ها جریمه هستی منم وقتی گفتم یعنی چی جریمه هستم و شروع کردیم به جر و بحث پا شد خونه کلی وسایل لیوان و بشقاب و ... شکست الان خونه پر از شیشه هست دخترم خیلی می ترسید البته این اولین بارش نیست که وسایل میشکنه . و اینبار خیلی با ترس می گفت مهریت رو ببخش طلاق بگیر دیگه به نظر شما چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید