سلام
من کمالگرا، شخصیت دوریگزین، تنبلی و افسردگی (گاهی افکار خودکشی دارم) و تردید و مشکل در تصمیمگیری دارم و کمی هم بدبین محتاط و مهرطلب و پرخاشگر منفعلام!
به نظرتان داشتن همه این مشکلات عادیه؟ یعنی میشه کسی این همه مشکل را یکجا داشته باشد!
دلیل داشتن همزمان این همه اختلال همزمان چیه؟
برای شروع برای حل مشکلاتام از کدام مشکل شروع کنم؟
- - - Updated - - -
شرح حالی از خودم :
مجرد سن 32 سال (نمیخواهم در این وضعیت کاری و با این خصوصیات وارد زندگی مشترک شوم)
ارتباطاتام با دیگران بعد از بیکار شدنام خیلی کم است
ارتباطات با جنس مخالف نداشتهام و بخاطر مذهبی بودنام تمایلی به ارتباط با آن ها ندارم
ارتباطام با دوست همجنس هم خیلی کم است و فقط با یکی از همکاران کار قبلیام ارتباط تلفنی دارم آن هم معمولاً اگر زیاد حرف بزند دوست دارم زودتر تلفن را قطع کند
از بچگی تا به حال در خانواده ما مهمان کم میآمده خانهمان و ما هم کم میرفتیم خانه دیگران مهمانی!
ارتباطام با مادرم خوب است با پدرم متوسط و با برادرم بد است! (با هم حرف نمیزنیم چون به دعوا ختم میشود)
تحصیلات کارشناسی در رشته ایی که به آن علاقه نداشتم و خیلی طول کشید تا بالاخره لیسانسم را گرفتم
یک مدت هم در رشته خودم سر کار رفتم اما راضی نبودم و اگر خودم را با مطالعه و یا کامپیوتر مشغول نمیکردم افکار منفی و ناامید کننده و خودکشی به سراغم میآمد
چند سالی است که این علائم را دارم (اگر بخواهم از دوران دانشگاه بگویم حدود 12 سال است که این مشکلات را دارم اما چون نمیدانستم که این مشکلات جزو بیماریها و اختلالات شخصیتی است برای درمان آن اقدام نکردم)
مشاوره هم رفتم اما متاسفانه درست تشخیص نمیدادند و بعد از خواندن کتابها و مقالات مختلف متوجه شدم این مشکلات را دارم
این خصوصیات باعث شده تصمیم گیری برایام خیلی سخت باشد برای همین انتخاب شغل یا رشته دیگر برایام سخت است!
ارتباطام با دیگران کم باشد اگرچه برقرار کردن رابطه با دیگران برایام سخت نیست و براحتی میتوانم سر حرف را با دیگران (مثل در تاکسی و نانوایی) با دیگران باز کنم
از مهمانیهای طولانی خیلی بدم میآید کلاً ارتباط طولانی با دیگران باعث خستگیام میشود معمولاً در جمع خیلی کم حرف میزنم
اکثر ساعات روز را در اتاقام مشغول مطالعه یا کار با کامپیوتر هستم و در روز شاید 15 دقیقه با پدر و مادرم حرف میزنم
اگر مطالعه نکنم حالم بد میشود
اهل ریسک کردن نیستم و خیلی محتاطام
یکی از علتهای اصلی که خودکشی نکردم مادرم هست چون میدانم اگر این کار را کنم زندگیاش متلاشی میشه!
- - - Updated - - -
شرح حالی از خودم :
مجرد سن 32 سال (نمیخواهم در این وضعیت کاری و با این خصوصیات وارد زندگی مشترک شوم)
ارتباطاتام با دیگران بعد از بیکار شدنام خیلی کم است
ارتباطات با جنس مخالف نداشتهام و بخاطر مذهبی بودنام تمایلی به ارتباط با آن ها ندارم
ارتباطام با دوست همجنس هم خیلی کم است و فقط با یکی از همکاران کار قبلیام ارتباط تلفنی دارم آن هم معمولاً اگر زیاد حرف بزند دوست دارم زودتر تلفن را قطع کند
از بچگی تا به حال در خانواده ما مهمان کم میآمده خانهمان و ما هم کم میرفتیم خانه دیگران مهمانی!
ارتباطام با مادرم خوب است با پدرم متوسط و با برادرم بد است! (با هم حرف نمیزنیم چون به دعوا ختم میشود)
تحصیلات کارشناسی در رشته ایی که به آن علاقه نداشتم و خیلی طول کشید تا بالاخره لیسانسم را گرفتم
یک مدت هم در رشته خودم سر کار رفتم اما راضی نبودم و اگر خودم را با مطالعه و یا کامپیوتر مشغول نمیکردم افکار منفی و ناامید کننده و خودکشی به سراغم میآمد
چند سالی است که این علائم را دارم (اگر بخواهم از دوران دانشگاه بگویم حدود 12 سال است که این مشکلات را دارم اما چون نمیدانستم که این مشکلات جزو بیماریها و اختلالات شخصیتی است برای درمان آن اقدام نکردم)
مشاوره هم رفتم اما متاسفانه درست تشخیص نمیدادند و بعد از خواندن کتابها و مقالات مختلف متوجه شدم این مشکلات را دارم
این خصوصیات باعث شده تصمیم گیری برایام خیلی سخت باشد برای همین انتخاب شغل یا رشته دیگر برایام سخت است!
ارتباطام با دیگران کم باشد اگرچه برقرار کردن رابطه با دیگران برایام سخت نیست و براحتی میتوانم سر حرف را با دیگران (مثل در تاکسی و نانوایی) با دیگران باز کنم
از مهمانیهای طولانی خیلی بدم میآید کلاً ارتباط طولانی با دیگران باعث خستگیام میشود معمولاً در جمع خیلی کم حرف میزنم
اکثر ساعات روز را در اتاقام مشغول مطالعه یا کار با کامپیوتر هستم و در روز شاید 15 دقیقه با پدر و مادرم حرف میزنم
اگر مطالعه نکنم حالم بد میشود
اهل ریسک کردن نیستم و خیلی محتاطام
یکی از علتهای اصلی که خودکشی نکردم مادرم هست چون میدانم اگر این کار را کنم زندگیاش متلاشی میشه!