فرهنگ خواستگاری رفتن! .... و خواستگاری شدن !
[size=medium]▪ مواد لازم : یک عدد شازده پسر عاشخ! یک عدد گل دختر نجیب ... یک عدد مادر اکتیو ... (در خواستگاری های سنتی عاشخیت پسر جای بحث دارد !!!)
ابتدا مواد لازم را تهیه می کنیم... این بحث در این مقوله یا مقاله یا مقال مجال نمی دهد.
ابتدا مادر اکتیو تلفن را برداشته و به خانه گل دختر نجیب تیلیف میزند . (این در صورتی است که مادر اکتیو همسایه گل دختر نباشد ، که در این صورت می تواند زر زر صدای زنگ خانه گل دختر رابه صدا در بیاورد . یا اینکه قیژ قیژ پاشنه در را)
زررر... (یا قیییژژژژ)
الو بله... خانه یک عدد گل دختر... بفرمایید:
سلام علیکن!! شنیدیم (یا دیدیم) که شما یک دختر تپل مپل سفید مفید... مثل هلو... مثل پنجه آفتاب دم بخت با شرایط مناسب دارید. کی می تونیم بیاییم یه عالمه مزاحم بشیم؟
توجه نکته مهم ××
این تیلیف اول بسیار مهم است. شما مادر شازده پسری که احیانا نشریه موازی را می خوانی... لطفا خوب گوش کن... کمال ادب را به خرج بده از روده درازی زیادی بپرهیز. اطلاعات جامع و کامل بده. سعی کن در کمال ادب اطلاعات بگیری. از چاخان پاخان و خالی بندی جدا ً بپرهیز... مدت مکالمه بیشتر از ده دقیقه نشود. مادر جان دقت کن آخر مکالمه زمان تلفن بعدی با روز و ساعت و ثانیه، برای شرفیاب شدن یا نشدن را مشخص کنی... و بهتر است همین فردا باشد نه شصت صد سال بعد...
فردا just on time مادر شازده پسر ...> زررر...
الو بله... خونه همون گل دختر نجیب و سفید مفید تپلی که احیانا دوست پسر نداشته و قبول کرده بیایید دستش رو ببوسید... بفرمایید:
مادر شازده پسر: پس قبول کرده که ببوسیم... کی ببوسیم؟
مادر شازده پسر سعی کند ظرف سه روز آینده وقت بگیرد و به ناز کردن مادر گل دختر توجه نکند...
زرررر....
صدای زنگ در خانه گل دختر نجیب که حالا کمی سرخ شده... بفرمایید:
▪ فرهنگ گل و شیرینی:
ـ آدم های پررو دفعه اول که خانه کسی برای امر خیر می روند... چیزی نمی برند و این امر از طرف باقی آدم های پرروتر توجیه شده است... نگارنده چون پررو نیستم اظهار نظری نمی کنم.
ـ گل آوردن به منزله این است که خانواده گل پسر با ادبند و قشنگی گل با سلیقه طرف ارتباط مستقیم دارد (در ابتدا و انتهای امر ازدواج از خسیس بازی بپرهیزید) همچنین اوردن گل این معنا را هم می تواند داشته باشد که خانواده شازده پسر همچین بگویی نگویی بوسیدن دست گل دختر زیر دندانشان مزه کرده است و تمایل دارند برای آشنایی بیشتر باز جلسه دیگری تشریف بیاورند ۳_شیرینی آوردن اصولا در مراحل انتهایی خواستگاری صورت می گیرد و به منزله آن است که شازده پسر همش از دست بوسیدن خالی خسته شده و گل دختر همه جوره مورد پسند واقع شده ... پسندیده دیگه... چرا متوجه نیستید... پسندیده ... همین جا پرانتز فرهنگ گل و شیرینی را می یندیم و وارد خانه گل دختر می شویم ..بعدا با پرانتز فرهنگ چایی خدمت می رسیم ...)
زرررر....
بفرمایید: شازده پسر سعی کند کاکل هایش را آب و روغن بزند. حتی الامکان کت و شلواری از در و همسایه. دوست و رفیق جور کرده، بپوشد که نشان بدهد عرضه کت و شلوار پوشیدن دارد همچنین خودش دسته گل را به دست بگیرد که در غیر اینصورت نباید از عروس خانم توقع چایی آوردن داشته باشد و ما تحتش نسوزد زمانی که به جای عروس خانم مادر یا خواهر یا عمه و خاله اش چایی اوردند و شازده پسر عرق ریزان سرش را بالا آورد و به جای گل دختر پنجه آفتاب پیرزنی را دید که لبخند جگر سوز می زند! پس برای جلوگیری از کنف شدن بهتر است از اول دسته گل را خود شازده دستش بگیرد که چیزی که عوض دارد گله ندارد!
مادر شازده پسر سعی کند موقعیت استراتژیکی را برای نشستن انتخاب کند به طوری که اگر خواست وسط مجلس برای پسرش چشم و ابرو بیاید و نظر شازده پسر را جویا شود... خانواده گل دختر وی را نبینند... یا اگر پسر خواست سوالی فرمایشی تقلبی از وی بستاند مشکلی پیش نیاید. پس نتیجه می گیریم مادر و پسر قند عسل نباید از هم زیاد دور بنشینند. زیاد هم ور دل هم نباشند که مبادا شازده انگ بچه ننه ای بخورد!
بعد از ده الی پانزده دقیقه صحبت درباره وضعیت اب و هوا و گرانی و بیکاری جوانان و نوه های طرفین و احیانا زلزله (این قسمت برای نشان دادن به روز بودن مطلب در این قسمت اضافه شده است) باید مادر شازده پسر با هر ترفندی که شده از نظر شازده مطلع شود و تصمیم بگیرد که بحث پیرامون امر خیر را شروع کند یا نکند در غیر اینصورت ممکن است حوصله دختر خانم سر برود و مجلس را به نشانه اعتراض ترک کند (فرهنگ چایی: شازده پسر کاکلی میتواند در این قسمت از فرهنگ چایی استفاده کند و بر مبنای قرار داد از پیش تصویب شده اگر دختر مورد پسند واقع نشده بود چایی را نصفه بنوشد و اگر پسندیده بود اشکالی ندارد که استکان را هم قورت دهد... البته هر خانواده می توانند از قبل برای خودشان ترفند های دیگری هم طراحی کنند) فرض می گیریم که بحث شروع میشود
مادر شازده پسر چهار تا سوال حسابی بپرسد و بحث داغی را راه بیاندازد. نگارنده پیشنهاد میکنم که این جلسه همه با هم و در حضور یکدیگر به تبادل اندیشه و ابراز عقیده بپردازند تا مشخص شود که گل دختر و شازده پسر توانایی اظهار عقیده در یک جمع خانوادگی را دارند یا نه! ( نه که دختره و پسره را در یک اتاق کرده و خودتان فال گوش بایستید...) بعد از حدود ۴۵ دقیقه الی یک ساعت... دیگر گل پسر بسش است و باید بداند که یاتاق انداختن کافی است... و توجه داشته باشد که با کت و زیر شلواری که نیامده است... دست والده مکرمه را بگیرد و به خانه اشان برود که کلی فک و فامیل منتظر اظهار نظرشان هستند!
نکته اساسی مهم > خانواده شازده پسر اگر مایل باشند برای ماچ مالیزاسیون مشرف شوند یا مایل نباشند، باید این نکته را به خاطر داشته باشند که بعد از سه چهار روز... زررر... صدای گوشی خانه گل دختر را به صدا در بیاورند و دوباره وقت بگیرند یا اینکه از بابت پذیرایی تشکر کنند و دیگر آن طرف ها پیدا نشوند... یعنی شما خانواده شازده پسر! لطفا به مثابه... رفتار نکنید، که بروید و پشت سرتان را هم نگاه نکرده و گل دختر سفید مفید که حالا غمگین است و زردمبو شده و زیر چشم هایش گود افتاده را بلاتکلیف بگذارید!
این تشکر کوچک نشان دهنده ادب خودتان است.
... آباریکلا شازده پسر ها و گل دختر های تپلی!
[/size]
ماخذ[/quote][/code]
RE: فرهنگ خواستگاری شدن !
فرهنگ حواستگاری شدن
در راستای این که اصولاً خواستگاری چیز خوبی است و بهبه و من زن میخوام مامانماینا!(قابل توجّه سرکار خانم والدهی محترمه!) و با توجّه به اینکه اصولاً خواستگاری نیز اصولی دارد و آن اصول از بعض اصول دیگر، منشق و مشتق (و شاید چیزهای دیگری در این قافیه) میشود، و با توجّه دوباره به اینکه اصولاً بندهی حقیر سراپا تقصیر در خواستگاری رفتن، سابقهای بس طولانی و دراز دارم و کس را به پای تجربیات بسی ذیقیمت من نرسد و نیز با توجّه به این که فکر میکنم عیب از خانوادهی دخترخانمهای محترمه میباشد که اصولاً، از اصول خواستگاری چیزی نمیدانند که هر بار نه تنها بنده را به غلامی نپذیرفته که کشک بریدهی سلیمان کشکساب که در جوی آب گذر سیّدمرتضی، پشت کوچهی پلّهی عزیزخان در بازار تهران، ریخته و با گل و لای باران دوشینه هم آمیخته، به حساب نمیآورند.
و با توجّه چندچندان به این نکته که اگر سنگ هم بود تا الان آب که هیچ! از بخارش هم چیزی باقی نماندهبود، چه برسد به ما که از نوع بشریم و صبر و طاقت و تحمّلمان فوقالعاده کم است؛ و اینکه دیگر مرحلهی بحران را هم پشت سر نهاده و پا به مرحلهی فاجعه گذاشتهایم و عقربهی فشارسنج از نقطهی نارنجی عبور کرده و عنقریب در حال رسیدن به منطقهی خطر است، لازم دیدم، طیّ مقالهی مبسوطی، بعض نکات را محض آموزش و اطّلاع خانوادههای محترم که دارای یک یا چند فقره* دختر دمبخت، سربخت و بختبرگشته، هستند، یادآوری نمایم.(*از دیگر واحدهای شمارش این قلم، میتوان به نفر، تعداد، کیلو و فروند اشاره کرد که عنداللزوم هر کدام به فراخور موقعیت زمانی و مکانی و مامانی و این حرفها به کار میروند!)
اصولاً، اصولیها، یعنی آنانی که معتقدند که در هر امری و هر حدوثی، اصول و قواعدی وجود دارد که آن امر یا حدوث، حادث نمیشود جز آنکه آن اصول و قواعد، ارضا شده و از پیش تأمین گردند، متّفقالقول بر ایناند که خواستگاری و خواستگاری کردن، از اصولیترین شؤون زندگی انسانی است. هر چه بی در و پیکر باشد در زندگی آدمی، این یکی شوخیبردار نیست و همین طور الکی الکی نمیشود که علف مزّه بدهد و باقی ماجرا! علف هم باشد، به هر حال همین طوری که به وجود نیامدهاست. مراحلی چون کاشت و داشت و برداشت هم داشته که تا این جا رسیدهاست. بماند که کیفیت هر کدام از این مراحل چگونه بودهاست که آیا در آخر مزّهی این علف شیرین گشته و یا چون زهر مار کام بزی را تلخ مینماید. بگذریم!
سخن در باب این بود که اصولی مترتّب است بر جلسات خواستگاری، و از آنجا که سرکار خانم شعری، شازدهپسرها و خانوادههای آنان را با اصول موضوعهی مربوط به خود در اینگونه جلسات آشنا کرده و تذکّرات لازم را دادهاند، ما نیز از سویی دیگر، نازدخترها و خانوادههای آنان را با اصول موضوعهی مربوط به ایشان آشنا کرده و البته که سعی میکنیم، تا آنجا که دستمان باز است، حقوق ایشان را به ایشان یادآوری نفرماییم! تا اگر خدا خواست و فرجی حاصل شد، بیدردسر ما نیز سر و سامانی پیدا کنیم و از این فلاکت و بیچارگی رهایی یابیم.
فرض را بر این میگیریم که خانم والدهی محترم ما گوشی تلفن را در دست گرفته و شمارهی خانهی همان فقره( یا نفر و تعداد و کیلو و فروند که قبلاً شرح دادهشد) را گرفته و از آن سوی سیم، صدای تلفن خانهی طرف بلند میشود. لازم است همینجا عرض کنم که خیلی وقت است دیگر تلفنی که صدای ززززززززرررررررررر بدهد نداریم. معمولاً تلفنهای امروزی، خصوصاً تلفنهای خانهی همان فقرات مورد بحث، از انواع جدیدی است که پلیفونیک و از این دست مینامند و غالباً در این گونه موارد پیشنهاد میشود از آهنگ Love story و یا حداقل سمفونی شمارهی چهار موزارت استفاده شود. همان آهنگ معروف دی دی دی دی دی دی دی دی دی....دی دی دی ... دی دی دی دی ... دی دی دی... دی دی دی دی... و الخ! خوب! تا اینجا که مشکلی نیست. ممکن است این سؤال پیش آید که این فقره، چگونه، یافت شده و دل شازدهپسر و یا والدهی محترمه را برده که این چندان در این مقال نمیگنجد و خود مجال دیگری را طلب میکند. چه کار دارید اصلاً که چگونه با هم آشنا شدهاند؟ مهم مهربانی است که قطعاً خوانندگان عزیز موازی بر این گفته صحّه خواهند گزارد!
ادامه میدهیم و میرسیم به آنجا که قطعاً باید کسی پشت تلفن خانهی طرف باشد! چون در حال اگر طرف عزیز ما، دم بخت، سربخت و یا بختبرگشته باشد، قدر لحظهبه لحظهی دقایق خود را میداند! چه بسا، بسیاری از فقرات بختبرگشته، بر خود لعنت میفرستند که در زمانی که باید، کسی نبوده که تلفن را جواب بدهد!
پس تکلیف این بخش مشخّص شد که آن سوی خط قطعاً فردی برای پاسخگویی وجود دارد. در ادامه میرسیم به این نکته که توجّه فقرات محترمه را جلب میکنم به این که اگر خودتان گوشی را برداشتید، از همان اوّل فراموش نکنید که با کسی دارید سخن میگویید که میگویید خلاصه دیگه! شوخی که نیست! مادر شوهر آیندهتان است. اگر هم مادرتان تلفن را جواب میدهند، به ایشان توصیهی اکید بفرمایید که مراعات آیندهی شما را بکنند. چون هر اتّفاقی که در این مرحله رخ دهد، با خوشبختی و شوربختی شما در ارتباط مستقیم است.
من هم اعتقاد دارم به این گفتهی خواهر شعری که هر چه زودتر اگر قرار میگذارید، بهتر است. اگر همان روز نشد، بازهی باز امروز و بستهی حداکثر سه روز بعد، فرصت مناسبی است.
یادآوری این نکته از اهم واجبات است که عنوان نمودن دستبوسی از جانب مادر آقای داماد، تنها یک پولیتیک و تعارف عامیانه و همیشگی است و اصولاً توجّه داشتهباشند فقرات محترمه که پر رو نشوند و فکر کنند که حالا خبری هست و اینها. از این خبرها فعلاً نیست. صبر کنید تا چندی بگذرد، عقدی جاری شود و آن وقت آقای داماد، فقط دست که هیچ ... ( ای که من چی بگم به این سردبیر موازی! سردبیر نیست که! سانسورچیه! بابا واقعیتیه دیگه! از واقعیت که نمیشه فرار کرد...)
چون وقت نداریم و دیر شده، یکراست میرویم سراغ اصل جلسهی خواستگاری! خانم فقرهی محترم! محض یادآوری باید عرض کنم که این کت و شلوار که در تن بنده میبینید، مال شخصی خودم است و از هیچ کس به عاریت نگرفتهام. از بس در جلسات قبلی، استکانهای کمرباریک چای بر روی اینجانب سرنگون شد، دیگر هیچ کس لباس به ما عاریه نداد و تصمیم بر این شد که یک دست کت و شلوار ابتیاع نموده تا از زیر منّت دوست و آشنا بیرون بیاییم. ضمناً پول اضافی هم نداریم، که خرج اتوشویی کنیم.(راستی تا حالا هم اتوزنی نکردیم! تا یادم نرفته گفتم گفته باشم!) اگر قرار است که ما را باز همان کشک که توصیفاتش در بند ابتدایی این مقال رفت، به حساب نیاورید، پس بالاغیرتاً جان مادرتان، از ریختن چای به روی بنده خودداری بفرمایید. حالا گور بابای نامحترم آنجایی که میسوزد... لباس کثیف نشود!
چقدر دیر شده راستی! چرا تمام نمیشود پس این مقال؟! خلاصه کنم در چند خط پس ادامه را! ببینید فقرات محترمه و خانوادههای محترم همین فقرات محترمه! خداوکیلی، حیف نیست، جوانی به این خوبی، خوشتیپی، خوش هیکلی، از همه مهمتر، خوش ذوقی که چنین مطالب عمیق و پرمحتوایی برای نشریهی وزینی چون موازی مینویسد، بی اهل و عیال باشد؟ آخر خدا را خوش میآید؟
ببینید! من اصلاً دیگر حرفی نمیزنم. نمیگویم که چه باید بکنید و اصول مترتّب بر شما در این جلسات را یادآوری نمیکنم دوباره! خودتان میدانم همه را از برید! بار اوّلی نیست که برایتان خواستگار میآید... اصلاً بیخیال اصول! همین اصول ما را بیچاره کرد. چارهی کار بازشدن گرهی ناجور ازدواج جوانان تنها در گرو مهربانی است. بیایید با هم مهربان باشیم.
اصول کیلویی چند است؟ هیچ ترتیبی و آدابی مجوی... از دار دنیا همهاش یک پیکان گوجهای داریم که ارزش ریالی آن را مهر فقرهی محترم میکنیم. این دست ما! تمیز هم هست! با بهترین و جدیدترین صابونهای تحت لیسانس شستهام. دست فقرهتان را لطفاً بعد از قرائت چند کلمهی لازم، در دستان بندهی حقیر گذاشته و ... عیب ندارد. همان کشک صدا بزنید! غلام هم نشدیم، نشدیم! ای خدا آن چه شیران را به کشکی میکشد... چی هست راستی؟
منبع :همان
RE: فرهنگ خواستگاری رفتن! .... و خواستگاری شدن !
خیلی خنده دار بود :311::311:
نقل قول:
... باید مادر شازده پسر با هر ترفندی که شده از نظر شازده مطلع شود و تصمیم بگیرد که بحث پیرامون امر خیر را شروع کند یا نکند ...
... فرهنگ چایی: شازده پسر کاکلی میتواند در این قسمت از فرهنگ چایی استفاده کند و بر مبنای قرار داد از پیش تصویب شده اگر دختر مورد پسند واقع نشده بود چایی را نصفه بنوشد ...
یعنی می شه آدم بره خواستگاری، اگر از قیافه طرف خوشش نیومد، اصلاً حرف امر خیر رو پیش نکشه و فقط چای رو نصفه بخوره، پاشه بره؟ :311:
بیچاره دختر مردم :311:
RE: فرهنگ خواستگاری رفتن! .... و خواستگاری شدن !
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Hamed65
یعنی می شه آدم بره خواستگاری، اگر از قیافه طرف خوشش نیومد، اصلاً حرف امر خیر رو پیش نکشه و فقط چای رو نصفه بخوره، پاشه بره؟ :311:
بیچاره دختر مردم :311:
البته این فرهنگ دو طرفه است. یعنی ما دختر خانم های فقره هم می تونیم اگر پسر مردم رو نپسندیدیم چای نصفه بیاریم جلوی آقا پسر.:311:
البته همون روش ریختن چای روی کت شلوار آقا داماد هم کار جالبیه ولی خب برای نسوختن و کثیف نشدن و رحم کردن به داماد من اولی رو بیشتر می پسندم :311:
خیلییییییییییییییییییییی جالب بود آقای Baby. علاوه بر طنزش از نکاتش هم استفاده کردیم :)
RE: فرهنگ خواستگاری رفتن! .... و خواستگاری شدن !
ما که تا الان ندیدیم دختر خانم چایی بیاره! حالا چه جاهایی که با گل رفته بودیم چه جاهایی که دست خالی رفته بودیم!
مادر محترمه شون لطف می کردند و چایی می آوردند!
baby از لطایف و ظرایفت بسی ممنون حیف که ذوق طنز نویسی ام همون سال های اول دانشگاه ته کشید وگرنه بدم نمی اومد در همین سبک و سیاق چند خطی بنویسم