شوهرم خسته از رفتارهام باهام سرده ، زندگیم داره خراب میشه چکار باید بکنم ؟
سلام. امیدوار بودم دیگه نیام اینجا و مشکلی رو مطرح نکنم اما...
اوضاع زندگیم اصلاً خوب نیست. ما حدود 5 ماه پیش عقد کردیم .از بعد عقد کم و بیش مشکل داشتیم که حقبقتاً خیلی هاش رو من مقصر بودم و همسرم تحمل میکرد. مثلاً اینکه بخاطر دوری من مدام بیتابی و گریه میکردم تا حدی که دیگع نتونست تحمل کنه و ازم خواهش کرد کمی خوددار باشم یا در مورد خانوادش که برخورد من باهاش خوب نبود البته با اونها عالی بودم و اونها هم احترام من رو نگه میداشتن و میدارن اما روی توجه همسرم به اونها و احساسش به اونها حساس شده بودم و سر این بحث میکردیم. تا حدود یه ماه و نیم پیش که خونه مادر شوهرم دعوای شدیدی کردیم و اون حسابی شاکی شد البته هیچ کس هیچی نفهمید اما همسرم عملاً منفجر شد و گفت که خسته شد از این رفتار من و...بعد من خیلی عوض شدم و سعی کردم با توجه به توصیه های این تالار عمل کنم. خیلیییی برام سخت بود ازش دلخور شم نگم یا وقتی خسته است و حوصله حرف نداره. تا مدتی همه چیز خوب بود اما الان بیشتر از یه هفته است که هر روز داریم دعوا میکنیم. کلاً نسبت بهم سرد شده، ابراز علاقه هاش خیلیییی کمرنگ شده، به شدت عصبیه و منتظر یه بهانه است که منفجر شه، کاری کرده که منی که از روز رفتنش تقویم خط میزم تا کی برگرده امشب بعد دعوا بهش اس ام زدم که نمیخوام ببینمت. دارم از زندگیم دلسرد میشم، هر روز داره رفتارش بدتر میشه. احساس میکنم پشیمونه که با من ازدواج کرده:302:
RE: زندگیم داره خراب میشه
سلام دوست خوبم
به نظرم نسبت به همسرت حساسیت شدیدی نشان می دهی و از همه بدتر رفتارهای خانواده همسرت رو هم زیر سوال می بری چون احساس می کنی شوهرت فقط و فقط مال توست !
نه عزیزم یکمی داری تند پیش می ری بهتره عینک حساسیت و ریز بینی را از چشمانت برداری و اینقدر زندگی را به کام همسرت و به خودت زهر نکنی ...
فرض بگیر همسرت نسبت به تو و خانواده ات چنین رفتاری داشته باشد فکرنمی کنی حق ماست که بخواهیم بعضی اوقات از خانواده هایمان محبت بگیریم !!
همیشه سعی کن اعتدال را پیش بگیری یعنی نه اونقدری باشه که به خاطر دوریش اینهمه گریه کنی و نه اینقدر سرد که بخواهی بهش بگی نمی خوام ببینمت ...
عزیزم کمی نسبت به رفتارهایت کنترل داشته باش و هیجاناتت را به اعتدال برسان .....
باید بگم که هنوز اول راهی و اتفاقات سر راهتان زیاد است مهم اداره کردن و هدایت کردن درست زندگی است پس مراقب باش که سکان هدایتت به راه اشتباه پیچیده نشود !
RE: زندگیم داره خراب میشه
مرسی چشمک عزیز از توجهتون. راستش من مشکلم رو تنونستم خوب عنوان کنم. من و همسرم حدود 6 سال هم رو میشناختیم قبل عقد و با علاقه ازدواج کردیم. الان اما احساس میکنم و میدونم خیلی هم احساسم غلط نیست، که اون به شدت عصبیه و اصلاً مثل قبل نیست، نه توجهش، نه محبتش. در مورد خانوادش هم قبول دارم که حساسیتم زیاد بود اما من بهش گفته بودم که شرطم اینه اول زندگی هم باشیم، من هم این موضوع رو رعایت کردم اما فکر میکنم اون اینجوری نیست، خیلی بهشون وابستس و ناراحتی و دلخوریشون شدیداً روش اثر میذاره، فوری نگرانشون میشه و رعایت حالشون رو کنه اما با من اینجوری نیست، دیگه نیست...چند روز قبل خودشم میگفت من نمیدونم چرا اینقدر عصبی شدم، بعد من به خنده گفتم نمیدونم، از خودت بپرس، واقعاً خیلی عصبی شدی جدیداً، یهو دوباره شاکی شد که حالا تا من کوتاه میام که آشتی کنم تو فوری بارم کن ها !!!
من که اون همه دلم میتپید واسش حالا عجیب دارم دلسرد میشم، همش فکر میکنم عوض شده و دیگه دوسم نداره یا پشیمونه که با من ازدواج کرده:302: هیچ وقت مثل این مدت نبوده که هر روز دعوا کنیم و با عصبانیت خداحافظی کنیم...من نگرانم...
RE: زندگیم داره خراب میشه
عزیزم
سعی کن تنش ها رو کم کنی و فقط به فکر رابطه ات با همسرت باش که همیشه خوب باشد و اصلا کاری نداشته باش که با خانواده اش چگونه است بهتره که نسبت به این مساله دخالت نکنی تازه اینطوری بیشتر عزیز می شی..
فقط به فکر درست کردن رابطه باش در ضمن اگر زودتر برید سر خونه و زندگیتون این توقعات و تنش ها کمتر هم می شود ولی در دوران عقد مسائل یکمی پیچیده است مخصوصا اینکه خانواده ها مستقیما در همه امور دخالت دارند ولی باز هم می گویم تو کاری نداشته باش که آنها باهم چه ارتباطی دارند چون به هر حال خانواده اش است و حواست باشه که شوهرت رو نسبت به این مسائل حساس نکنی چون زندگی برای خودت سختتر می شود !
RE: زندگیم داره خراب میشه
شاید عصبی بودنش بخاطر مسایل کاری و بیرون از خونه باشه! ولی به هر حال یکی از چیزایی که خیلی به آرامش در زندگی کمک میکنه اینه که طرفین اصلا نسبت به خانواده طرفشون حساس نشن(که شما دقیقا دارید برعکس عمل میکنید) در مورد احساس سردی باید عرض کنم رابطتون نیاز به بازبینی و بازسازی مجدد داره. اگه بتونید ریشه ها را هم پیدا کنید در این بازبینی موفق ترید،باید خیلی تلاش کنید که ی رابطه بسیار عالی را پایه ریزی کنید وگرنه جدا هشدار میدم دارید به لبه پرتگاه نزدیک میشید:310:
RE: زندگیم داره خراب میشه
چه جوری باید ریشه ها رو پیدا کنم آخه وقتی اون اصرار داره مشکلی نیست و برین خونه خودمون حل میشه یا میگه تو حساسی.
مثلاً من چندوقت قبل بهش گفتم همه چیز خیلی تکراری شده واسم، گفتم تو دیگه مثل قبل بهم اهمیت نمیدی و من نیاز به یه چیز خاص دارم، یه روز خاص...گذشت و اون هیچ کاری نکرد. تا بعد دو ماه من دوباره اینو بهش گفتم و شد یه دعوا، گفت تو همش میگی خاص من نمیفهمم یعنی چی، گفت واسه من مهم نیست کجا باشیم و چیکار کنیم مهم اینه که باهم باشیم اما واسه من اینطوری نیست. نمیدونم شاید قبلاً پرتوقعم کرده و حالا نمیتونم تحمل کنم این سردی رفتار جدیدش رو. منم کاملاً حس میکنم داریم به لبه پرتگاه میرسیم اما اون اینو حس نمیکنه، حتی سرد شدنِ منی رو که مثل پروانه دورش می چرخیدم و دائماً نگرانش بودم یا دلتنگش حس نمیکنه. فقط چندباری گیر داده که چرا تو هیچ حرفی نداری با من بزنی؟ چرا اگه من ساکت شم پای تلفن تو هم ساکت میشی؟ این عصبیم میکنه.اما وقتی من دلیلش رو گفتم که " من هرجی بگم تو بهم میپری پس ترجیح میدم حرف نزنم" دوباره دعوا شد. کم آوردم...:302:
RE: زندگیم داره خراب میشه
سلام بهار جان
خوبی خانومی؟
علت دعوای اون روز خونه مادر همسرت چی بود؟
اگر اون عصبیه..اگر اون بهونه گیره...شما نباش !
چیزی که باعث برافروخته شدن شعله های دعوا میشه یکه به دو کردن زن و شوهره
اگر میبینی بهونه گیره دورو برش نباش..یا اگر چیزی میگه نشنیده بگیر...
بهار عزیز
اگر اشتباه نکنم ازین حرفا قبلا هم به همسرت زده بودی:
امشب بعد دعوا بهش اس ام زدم که نمیخوام ببینمت.
این حرفها آفت زندگیه...مرد رو سرد میکنه....زندگی رو میپاشونه از هم
باید کنترل رفتار داشته باشی....باید بتونی هیجان و خشونتت رو کنترل کنی که نمیکنی...
اگر اون همچین اس ام اسی بهت داده بود چی کار میکردی؟!
الان دیگه نمیتونستی تاپیکم باز کنی...چون دور از جونت مریض میشدی...
باور کن همون سیخونک زدنا و اس ام اسا در شعله ور شدن همون آتیش خیلی موثره...
همسرت ناراحته شما ناراحتی....یه مسیج اینجوری هم میدی که مکمل ناراحتیتون بشه !!!!!!!
وقتی میگه من عصبی شدم شما با اون حرفت اگر هم نشده باشه بهش تلقین میکنی که بشه....در واقع درکش نمیکنی...
بهش بگو..نه عزیزم...تو اصلا عصبی نیستی ...تو همون یه دونه عزیز من هستی که خوش اخلاق ترین مرد دنیاست...
اون خودش بهتر از هرکسی از رفتار خودش آگاهه اما شما با این تعبیر معکوس هم بهش میفهمونی که دوستش داری..هم اینکه فهیمید که چقدر عصبیه اما اتنقدر با گذشت و بزرگواری که به روش نمیاری
بهار جان
خانومی...
جمله ات رو نگاه کن:
مثلاً من چندوقت قبل بهش گفتم همه چیز خیلی تکراری شده واسم، گفتم تو دیگه مثل قبل بهم اهمیت نمیدی و من نیاز به یه چیز خاص دارم، یه روز خاص...گذشت و اون هیچ کاری نکرد. تا بعد دو ماه من دوباره اینو بهش گفتم و شد یه دعوا،
فکر کردی با کی ازدواج کردی؟با شاهزاده سوار بر اسب سفید؟
نه عزیزم...با یه مردی که از صبح که بیدار میشه باید تا شب اللحق بزنه...تو این ترافیک...تو این دود و دم..با این اعصابای خراب مردم...که آخر ماه بخواد 400-500 تومان دستشو بگیره که اونم به 20 ام نرسیده تموم میشه میره...!
شما چرا ازدواج کردید؟برای اینکه به همدیگه ارامش بدید
مردها از این رمزآلود حرف زدنا خوششون نمیاد اصلا....یه چیز خاص میخوام و اینا رو نمیفهمن !
رک و راست بهش بگو دوست دارم با عشقم امروز بریم پارک...یا شب شام بریم بیرون...تو موافقی؟
تو با درخواست یه چیز خاص حسابی ذهنش رو دگرگون میکنی....مدام با خودش میگه بهار چی میخواد از من....و چون به جایی نمیرسه میشه مثل یه کوه آتشفشان
بهار جان صبوری در زندگی بهترین شاه کلیده...که شما ازش اصلا استفاده نمیکنی....
شما میگی رفتار همسرت غلطه...اما خودتم داری عین همون رفتار میکنی....حتی در برخی موارد شما خیلی شدید تر باهاش برخورد میکنی...
در اینجور موارد زن با خرج کردن یکسری احساسات و عواطف به راحتی افسار زندگی رو در دست میگیره...
اگر شمایی که به قصد گرفتن مشاوره آمدی عین همون رفتار اشتباه همسرت و یا حتی بدترشو داشته باشی فایده اش چیه!؟
انقدرم ازین جملات ناامید کننده نگو
کم آوردم...لبه پرتگاه و .....
شما در این 5 ماه بعد از عقد خیلی با همدیگه درگیر بودید...و همین باعث شده که صبر و طاقت جفتتون کم بشه
بهار جان مهمترین صلاح تو صبوریته..
شما با گفتن یکسری موارد و برخی حساسیتهای نادرست صبر و تحمل همسرت رو کم کردی(کاری ندارم اون چقدر الان مقصره.چون الان طرف صحبتم شمایی)
ضمنا بهار جان تعادل رو رعایت کن
نه مثل پروانه دورش بچرخ و نه اینجوری ازش دور شو
موفق باشی
RE: زندگیم داره خراب میشه
میدونم مشکل من در مقابل مشکل خیلی از دوستان کمرنگه اما باور کنید برای زندگیم داره دردسر میشه. من سعی کردم همه تاپیکهای تالار رو بخونم و استفاده کنم اما تنهایی نمیتونم. لطفاً کمکم کنید. الان میدونم 4روز دیگه داره میاد، یعد یه ماه و نیم اما اصلاً ذوق ندارم، اصلاً دوست ندارم بیاد،مدام حس میکنم خانواده اش اصل زندگیشن و الانم پشیمونه و فقط همین جوری داره ادامه میده. حال دلم خوش نیست...
RE: زندگیم داره خراب میشه
بهار
وقتی حرفاتو خوندم حس کردم خودم نوشتمشون!
عزیزم منم دقیقا رفتارهای تو رو داشتم.:163: منم معتقد بودم من باید تمام زندگی همسرم باشم. نباید به خانواده خودش اهمیت بده ،میخاستم فقط و فقط منو ببینه.خیلی هم دوسش داشتم :43: ... اما بهار نتیجه این رفتارهای من و البته لجبازی و بعضی برخوردهای غلط همسرم باعث شد ما 8 ماه بعد عقد به طلاق برسیم.
الان 6 ماه از اون روزا میگذره ولی من هنوز اونجور که باید به زندگی عادی برنگشتم.
بهار اینا رو گفتم که ی تلنگری برات باشه
بهار، همسرت تا حالا پیش خانوادش بوده، پیش اونا بزرگ شده مطمئنا تعلق خاطر زیادی بهشون داره تو اگه جلوش بایستی ، اگه مدام حساس بشی که مثلا مامانتو بیشتر از من دوست داری و از این جور حرفا اونم بدتر حساس میشه حس میکنه میخای از خانواده اش جداش کنی.:160:
بهار عزیزم اینطور که میگی همسرت به خانوادش وابستگی عاطفی زیادی داره یه کم زمان میبره که این وابستگی به اونا کم بشه .
یه خورده صبوری کن ، باهاش مهربون باش. بهار روز مرد نزدیکه حتما یه برنامه خاص ، یه سورپرایز برا همسرت ترتیب بده اینجوری یه تنوعی هم تو رابط تون ایجاد میشه و صمیمیت تون بیشتر میشه.:227:
RE: زندگیم داره خراب میشه
هر کسی یه نقطه ی جوشی داره... تا یه جایی میتونی تحمل کنه... همسرت هم الان رسیه به همون نقطه ی جوش
فقط تویی که میتونی دوباره به برش گردونی... میتونی خیلی راحت با صبر و محبت مشکلت رو حل کنی و هم میتونی با لجبازی بزرگترش کنی... انتخاب با توئه