RE: اختلاف با خانواده شوهرم
آيا شوهرت به هيچ وجه امكان اجاره يك خونه هر چند خيلي كوچيك را نداره؟؟؟؟
موندن توي اون خونه كاملا اشتباهه به نظرم حتي اگه شده در حد يك اتاق مستقل شويد از شوهرتون بخوايد اون خونه قبلي تون را رهن بده و براتون خونه اجاره كنه:305:
RE: اختلاف با خانواده شوهرم
لیلای عزیزم شوهرم نمی خواد از پیش خانوادش بره هر بار یه بهانه می آره با اینکه می بینه دارم زجر می کشم و نابود میشم بازم وابستگیش به خانوادش کم نمیشه .هر چی میگم برگردیم خونه قبلیمون می گه نمی خوام برم پیش جاری بزرگه ..بعدشم اگه بریم جای دیگه مردم میگن خودشون نتونستن بسازن پس مشکل از خودشونه که با جاریا نمی سازن ..ولی من ادم فوق العاده حساسیم و شوهرم از اول خاستگاری این مطلب می دونست ..کم کم دارم حس می کنم شوهرم دوستم نداره اخه مگه میشه یه مرد ببینه زنش زجر میکشه بهشم حق بده بازم بی خیال باشه
خونه قبلی مال خواهر شوهرم بود که اجازه داده بود اونجا زندگی کنیم
RE: اختلاف با خانواده شوهرم
آرامش عزيز قريب به 90 درصد مردها را اگه بهشون اجازه بدي دوست دارند كنار خانوادشون باشند همونطور كه ما زن ها دوست داريم نزديك مامانامون باشيم اين ما زن ها هستيم كه بايد يا از اول ميخ مون را محكم بكوبيم و زير بار اين حرف نريم يا اگه اوايل زندگي مجبور بوديم بعد از اينكه شرايط كمي بهتر شد با سياست زنانه و زبون خوش اون ها را يك مقدار از بعد مسافت از خانوادهاشون دور كنيم
به عقيده من خانواده همسر آدم هر چقدر هم كه آدم هاي خوب و بافرهنگي باشند باز هم نزديكي بيش از حد اختلاف ايجاد مي كنه تاپيك من را بخون من باز هم اين همه سختي را به بودن در خانه مادر شوهرم ترجيح مي دم چون به نظرم زندگي با اون يك مرگ تدريجيه
RE: اختلاف با خانواده شوهرم
لیلای عزیزم حق با شماست ولی حالا که تو این موقعیتم چجوری همسرم راضی کنم که ازاینجا بریم الان حدود 9 ماه اینجاییم ..خونه خواهر شوهرمم اجاره نرفته و به خودم می گم حتما قسمت منه که برگردم اونجا در ضمن به نظر شما درسته که خودم درباره برگشتن با خواهر شوهرم صحبت کنم؟
RE: اختلاف با خانواده شوهرم
آرامش عزیزم این همه ناامید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
بزار رک بگم مقصر تویی و بس دنبال کس دیگه ای هم نگرد. آخه دورت بگردم تو بعد اون همه عذاب پاشدی رفتی خونه مادر شوهرت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الانم دوباره داری تکرارش میکنی؟؟؟؟؟؟/ میگی برگردی پیش جاریت؟
عزیزم این راهش نیست یه ماموریت البته یه کم طولانی اما ارزششو داره
اولا تا جایی که امکان داره به شوهرت نزدیک شو بهش محبت کن سعی کن جای همه را براش بگیری ریز نمیشم اما حتی توی نوع روژت هم تجدید نظر کن ببین اون چی میخواد و.............
دوما اسم کسی را نیار جاری و مادر شوهر و............ خودت باش با اعتماد به نفس ثابت کن بهش فقظ اونه که روت تاثیر داره نه هیچ کس دیگه
ضمنا یادت باشه مردا تا جایی تلاش میکنند که زناشون ازشون انتظار دارن پس نگو نمیتونه ، نمیتونه جون میدونه تو به همین قانعی ، نمیگم نباش اما مثلا یه مدت فقط بگو عزیزم همین تلاشت واسه من یه دنیا ارزش داره اما کم کم بگو که ما میتونیم با خانواده ات باشیم ولی اگه بچه بیاد یه کم سخت میشه با یه اتاق خلاصه آروم آروم حرفات را بزن خودتم متوجه نمیشی کی و چه جوری شوهرت از این رو به اون رو میشه
خلاصه بعد یه مدت شوهر میشه موم حالا هرجور خواستی حالتش میدی اینا را از سر تجربه 2 ساله ام میگم و جهنمی که مادر شوهرم برام ساخته بود باور کن میشه فقط ناامید نباش
به امید فردایی بهتر برای همه