موندم واسه به دنیا اومدن نی نیم چیکار کنم؟! کمکم کنید

سلام دوستان عزیز
دو تا سوال که چند وقته دارم بهش فکر میکنم تا تبدیل به مشکل نشه
همونطور که میدونید تو دوره اختلافی که با شوهرم داشتم اون خودشو منتقل کرد به یه شهر دیگه که اونجا هیچ دوست و آشنایی نداریم تنها و غریب!
الان موندم که واسه سیسمونی و زایمان چیکار کنم؟ اینجا رسمه که خانواده دختر سیسمونی شاید همه جا چنین رسمی باشه من نمیدونم الان موندیم با این اختلاف ها که پیش اومده بوده بهتره خانواده من سیسمونی بدن یا نه؟
البته این و باید بگم که با خانواده هم ارتباط نداریم
واسه زایمان همم همین طور نمیدونم تو شهر خودمون باشه یا شهر غریب؟! شوهرم اول میگفت اونجا باشه اما الان میگه بیایم تو شهر خودمون منم گفتم ما که اینجا خونه نداریم اونم گفت حالا یه کاریش میکنیم! نمیدونم چه فکری داره اومدم اینجا تا ازتون کمک بگیرم ببینم باید چیکار کنم و خودمو داسه هر برخوردش چطور اماده کنم
البته دلیلش واسه اینکه تو شهر غریب زایمان نکنم یه چیز خنده داره میگه همه میان خونمون غذاهامونو میخورن تموم میشه نمیدونم جدی گفت یا شوخی ولی معمولا حرفای دلشو اینجوری میزنه که اگه طرف مقابل ناراحت شد فوری بکه شوخی کردم!!!

زیتون جون توشهرغریب که نمیشه زایمان کرد! چطوری میخوای ازپس مشکلاتش تنهایی بربیایی؟باید یکی باشه کمکت کنه درهرزمینه ای.از کاهای شخصی خودت گرفته تا حموم بچه و...
مطمئننا همسرتون هم به این نکته فکر کردند . شما می تونید چند روز اول رو منزل مادر،خواهر یا مادرشوهرتون سپری کنید.

خونه مادر شوهرم که اصلن حرفشم نزنید
اما موندن خونه مامانم پیشنهاد خوبیه اما آقای همسر که این همه دید اقتصادی دارن یه خورده زیادی خوشبحالش نمیشه؟
تازه اقای همسر بخاطر کاری که کرده بود (چاقو کشی و این حرفا) معذرت خواهی نکرده البته میدونم هیچ مردی تو زندگیش این کارو نمیکنه ولی یه رفتاری نشون میده که یعنی پشیمونم اون با مامانم اینا و من با مامانش اینا رابطه ندارییم
فقط این خواهرزادش چون خیلی منو دوست داره هی زندایی زنداییی میکنه یه بارم باهاش تلفنی حرف زدم اما خواهرشوهرم تلفنو نگرفت که حوال پرسی کنه من که با اون دعوایی نداشتم! قرارهه اینبار که بیایم شهر خودمون بریم بچه و ببینیم اما من دوست ندارم برم خونه خواهرش اینم یه مسئله که نمیدونم چیکارش کنم

حتمن میگید که اینا خیلی کوچیک و سادست اما همین مسایل کوچیک زندگیمو ریخت به هم

تا جایی که من فهمیدم اینا از اون دسته افراد خیلی مغرورن که حتمن باید غرورشون شکسته شه وگر نه احترام متفابل سرشون نمیشه یعنیی شعورشون به این چیزا نمیرسه برعکس ظاهرشون که خیلی خودشونو بروز و آپدیت میدونن اصلن به روز نیستن و خیلی کله خوشکن و افکار قدیمی دارن
حتی داشتن دختر و به دنیا آوردن دخترو ننگ و عار میدونن البته درمورد من که عروسشونم درمورد دختر خودشون نه!
کار کردن درس خوندن و... برای من ناپسنده اما مادرشوهرم خودشو کشت تا اخر خواهرشوهرمو فرستاد سر کار

سلام زیتون جون
من تا حدودی از مشکلت با خبر شدم نه کلشو
ولی فقط و فقط و فقط یک چیز الان خیلی مهمه اون فرشته کوچولو که خدا بهت داده یادت باشه اون دنیا هم واسه رفتن و نرفتن خونه کسی یا کجا زایمان کردن ازت بازخواست نمیشه چون تنها رسالت مهمی که زن تو این دنیا داره تربیت خوب فرزندش هست.پس به هیچ چیز جز آرامش بچه ات فکر نکن.منم الان یه نی نی دارم و دوران بارداری پر استرسی داشتم شوهرم تو این دوران دست روم بلند کرد. کلی دعوا داشتیم.از خونه گذاشت رفت/شب قبل زایمانم با مادرم دعوا شون شد در حد! همه مرزها شکسته شد. فقط از خدا میخواستم تو اتاق عمل زنده بیرون نیام اونجا هم دعام این بود. ولی اینا دست ما نیست آزمایش های خداست آلانم زندگیم حال و روز خوبی نداره صد رحمت به دوران بارداری ولی توروخدا توروخدا تا میتونی آرامشت رو حفظ کن تا میتونی قرآن بخون خدایی نکرده بچه ای که مادرش آرامش نداشته باشه مدام گریه میکنه یا خودش یه نوزاد افسرده بدنیا میاد.ولی تا میتونی از درگیری کناره بگیر نه اینکه کوتاه بیای نه ولی مشاجره لفظی نکن کاری نکن کار به دعوا کشیده بشه اگه در مورد چیزی ناراحتی یا شوهرت با نظرت مخالفه برو یه جای خلوت با خدا حرف بزن وای زیتون جون نمیدونی خدا چطوری واسه یه مادر باردار که دل شکسته اس همه کارها رو جور میکنه اصلا تو واگذار کن به خدا ببین چی میشه تو دوران بارداری خدا خیلی بنده اش رو دوست داره اصلا تو هرچی هوس کردی هم از خدا بخواه ببین از چه راهی برات میفرسته اصلا گریه ات درمیاد از مهربونیش.
عزیز دلم دلت شکست واسه زندگی هممون دعا کن.منی که شوهرم اصلا اجازه نمیداد بیام خونه مادرم خدا کاری کرد کار شوهرم عوض شد اسباب کشی کردیم تو کوچه مادرم خونه گرفتیم.بعد از تولد پسرم مادرم روزها میومد پیشم بعد که شوهرم میومد میرفت و آخر شب برای خواب میومد که اگه نی نی کاری داشت انجام بده تا 12-13 روز.تو هم همه چیز رو بسپار به خدا
اگه واقعا و از ته دل به خدا اعتماد کنی خودش بیمارستان و محل استراحت بعد زایمانت رو جور میکنه.برای نی نی ات هم به یکی از ایمه که بیشتر باهاش رفیقی توسل کن تا نوزادی خدا بهت بده که روحا و جسما سالم باشه و خودشون برای تربیتش کمکت کنن.
اصلا غصه نخور تا میتونی آرامش داشته باش موقع جدل با خدا معامله کن بگو خدایا مگه تو نگفتی جدل حرامه پس بخاطر تو هیچی نمیگم خودت کارم رو بدست بگیر تازه ببین شوهرت چقدر نرم میشهه اگه عصبی شدی برو کاری که آرومت میکنه رو انجام بده.قرآن/پازل/بازی موبایل/جدول/اینترنت یا هرچیز دیگه
چون این دوران رو گذروندم اینهمه پرحرفی کردم من خیلی مشکل داشتم ولی خدا خیلی کمکم کرد الان خدا رو شکر هرکی بچه ام رو میبینه میپرسه چی کار کردی اینقدر آرومه و آرامش داره.
مواظب خودت باش

donya ی عزیزم یه دنیا ممنون
خیلی ارومم کردی میدونم خدا همیشه با ماست منم تو لحظه به لحظه درگیری و دعوام خدا رو دیدم و حس کردم واقعا اگه ما خدارو نداشتیم چیکار میکردم اینجاست که یاد نیایش امام سجاد میافتم "خدایا من در کلبه حقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری! من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری"
بازم ممنون اینجا خیلی آرومم میکنه کاش زودتر باهاش آشنا میشدم صد حیف که تو خونه خودم نت ندارم خدا کنه زوتر شوهرم راضی شه که برام اینترنت بگیره
امیدوارم که میم از مشکلات همه برداشته شه و همه زندگی شیرین شکالاتی داشته باشند:72::323:

سلام

تولد بچه بهترین وسیله برای رفع کدورت هاست . فرزند شما باید در محیطی سرشار از عشق رشد کند و نیاز اوست که عمه - مادر بزرگ و پدربزرگ - خاله - عمو - دایی ..........را تجربه کند و از عشق آنها بهرمند بشود .


شما و همسرتان می توانید از حق و حقوق خود هر گونه که دوست دارید بگذرید اما این حقوق متعلق به فرد دیگری است و شما صاحب بچه نیستید بلکه امانتدار او هستید ............پس به حقوقش از همین امروز احترام بگذارید و رفع کدورت کنید و اجازه بدهید فرزند شما نیز از نعماتی که خداوند برایش مقدر کرده بهره ببرد ................

تمرین عشق ورزی به کودک از همین الان و با بخشش شروع کنید . دلتان را صاف کنید و...............


به نظر من خواهر شوهر شما کار بسیار درستی می کند که بچه را دخیل در اختلافات بزرگترها نمی کند و اجازه می دهد که با شما صحبت کند و ...............به نظرم این رفتار خواهر شوهر شما ستودنی است و از این رفتار می توان کلی درس گرفت .

واسه سیسمونی چیکار کنیم؟ واقعا موندیم
اصلن بحث پول و اینچیزاش مطرح نیست مسیله سر اینه که اقای همسر با این کارایی که کرده پررو نشه و بفهمه که پدر و مادر من هیج وظیفه و مسیولییتی در قبال نوشون ندارن واگه هم یه چیزی میدن فقط نشون دهنده محبتشونه نه اینکه وظیفه یا باج!

1سوال دیگه شوهرم طلاهایی که سر عروسی گرفته بودن با چندتا سکه و... برده و نیاورده خونه خودمون! جالب اینجاست که اینهمه طلا پیش اونه من نبایر چیزی بگم اما 1 النگو و گردنبندی که همراه من بوده رو گیر داده بیار من ببرم یا نه؟؟

سلام زیتون جون .
عزیزم من تمام مشکلات تو رو یکی یکی پشت سر گذاشتم و الان دقیقا میدونم که چی میگی. اولا که اگر بدونی که خدای مهربون چه لطفی بهت کرده و چه نازنینی داره بهت هدیه میده دیگه عمرا اگه غصه سراغت بیاد. بذار به دنیا بیاد بعد یه لبخند نازش تمام غم و غصه ها رو از بین میبره . پس با آرامش و خونسردی این دوران رو بگذرون .
در مورد تنهایی به دنیا آوردن بچه : اصلا اشتباه نکن . 10 روز اول رو حتما برو خونه مادرت و شوهرتم قانع کن که تنهایی سخته . خیلی هم سخته . نگهداری بچه به تنهایی سخته.با توجه به اینکه تجربه نداری. ولی از من میشنوی همین که حالت خوب شد و بچه هم مشکلی نداشت برو خونه شوهرت تا بقیه خرج و مخارج با شوهرت باشه و قدر بدونه(در ضمن خرج دوران موندنت تو خونه بابات هم باید با شوهرت باشه) عزیزم تجربیاتمو بهت میگم. من تا 40 موندم خونه بابام و هرچی خرج درمان و مهمان و سیسمونی... بود بابام داد آخرم شوهرم با دعوا و مسخره بازی منو برد.نه تشکری نه هیچی ..... تازه طلبکارم شد. پس خرج با شوهر.
به نظرم اگر خودت سیسمونی بخری بهتره .تو شیرینی خرید شوهرت رو هم شریک کن. خیلیا این کار رو میکنن. مادر پدرت هم هرچی دوس داشتن واسه نوه به عنوان کادو بخرن نه سیسمونی. اینجوری شوهرت بهتر قدر میدونه.
در مورد خانواده شوهر هم خواهر جان خودتو اذیت نکن . تو الان در شرایطی نیستی که غصه بخوری. خانواده شوهر خانواده شوهرن . همیشه یه چیزی واسه اذیت کردن دارن. تو عاقل باش و محل نده. بهشون فکر نکن. در صدد این باش که باهاشون خوب باشی اما از کاراشون هم ناراحت نشو ذهنت رو درگیر اونا نکن. به خودت بگو بچم مهمتره پس بهشون فکر نمیکنم.. شوهرتم نسبت به اونا حساس نکن.
در ضمن قبل از به دنیا آمدن بچه تو و شوهرت صحبت کنین و منطقی تصمیم بگیرن . چون اون موقع وقتی واسه این کارها نیست. از قبل آمادگی همه چیز رو داشته باشین. با برنامه ریزی پیش برین.
ان شا اله زایمان راحت و شادی داشته باشی. توکلت به خدا.خدا خودش همه چی رو جور میکنه غصه نخوری مامان خانم .:227:
راستی در دوران بارداری با بچه خیلی خیلی حرف بزن اینجوری بچه باهوش میشه.:43:
به وبلاگ پسرم یه سر بزن تا بدونی دنیای تو بعد از تولد بچت کاملا عوض میشه و بی خیال درگیریهای خانوادگی میشی.(radman-saberi.niniweblog.com) نظر یادت نره.

sara62 عزيز
لطفا دقت كنيد در تاپيك هاي قديمي تر از 2 هفته پست نزنيد.
اين تاپيك مربوط به دي ماه گذشته است