ناتواني در بيان دوست داشتن
سلام من تازه وارد اينجا شدم .از اين مسله كلي خوشحالم
يكي از مشكلات عمده من اينه كه با بيان كلمات نمي تونم دوست داشتنم بگم ، ممكن تو عمل خيلي كارا بكنم ولي همنحور كه همه ميدونن گفتن فرق ميكننه
يادم ميياد آخرين باري كه اين كارو قصد داشتم بكنم ،يك هفته رو خودم كار كردم ولي وقتي ميخواستم علاقم ابراز كنم انقدر بهم فشار امد كه عصبي شدم و بعد به خودم قول دادم اين كاراي سختو از خودم نخوام . كمكم كنيد كم كم داره مشكل اساسي زندگيم ميشه و اين خيلي وحشتناك
RE: ناتواني در بيان دوست داشتن
سلام ایدا هاشمی
من هم از طرف خودم و سایر اعضاء محترم تالار همدردی، از عضویت شما مراجع گرامی در تالار احساس خوبی دارم. امیدواریم بتونیم ما اعضاء سایت دوستان خوبی برای شما باشیم.
دوست عزیز، شما از معدود اعضاء این سایت هستید که در یادداشت اولش اینهمه قشنگ و از روی احساس در یک خط ، با اعضاء این تالار گفتگو کرده و احساس خود را باز گو کرده است:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ايدا هاشمي
سلام من تازه وارد اينجا شدم .از اين مسله كلي خوشحالم
اما در مورد مشکلی که عنوان کرده اید:
جزئیات مشکل شما روشن نیست. اگر منظورتون همسرتون هست، جواب آن متفاوت است از وقتی که آن فرد یک پسر هست. یا آن فرد دوستتون هست یا یکی از اعضاء خانواده.
می توان یک چیزهایی را حدس زد، اما بهتر است شما دقیق بفرمائید تا جواب هم دقیق باشد.
در نشان دادن احساس به صورت مکتوب نسبت به تالار ما که مشکلی نداشتید ، الهی شکر:D
RE: ناتواني در بيان دوست داشتن
سلام دوستان جديد من
تشكر بابت بذل توجه شما نسبت به سوالم و تشكر بيشتر براي تشويق احساسات نا گفته من ;)
مديريت عزيز تالار همدردي همان جور كه مشخص شد من دختري هستم پر از احساسات كه فقط در زبان قلم توان بازگوي آن رادارم و امكان اينكه انارو به زبان بيارم
در من نيست . يادم مياد آخرين باري كه تصميم گرفتم به مامانم بگم دوستت دارم يك هفته طول كشيد ، آخرم نوشتم زدم به يخچال چون داشتم خفه ميشدم
ولي خودش جاي اميد به هر حال منمو يه عالمه حرف نگفته
من چه در رابطه با خانوادم و چه در رابطه با دوستي كه از جنس مخالف من مشكل دارم البته با سواد اندكم فكر ميكنم حل شدن يكي بر ديگري اثر ميذاره
حالا شما فكر ميكنيد از كجا شروع كنم من فكر ميكنم از دوستم حسين ولي باز هم شما بازي گردان اين قصه ايد
با آرزوي اوقات خوش براي شما دوست عزيز:)
RE: ناتواني در بيان دوست داشتن
سلام ایدا هاشمی
ما ترسهای مبهم و وموهوم متفاوتی داریم، ممکن است ترس از آب ، ترس از بلندی و ....، باشه. در وجود شما یه ترسی هم نسبت به بروز احساسات هست. اگر بخواهم بهتر بگویم یک اضطرابی دارید.
اول یه نکته بگویم.در مورد دوستت حسین. بکلی ما روانشناس به هیچ وجه طرفدار چنین دوستی هایی و در پی آن ابراز علاقه و دوست داشتن و احساسات نیستیم. چرا که مسیر ارتباط را تحریف می کند و مانع از شناخت واقعی طرفین نسبت به هم می شود. دوستی باید با آگاهی خانواده و همراه با رسمیت بخشی ، خواستگاری و ازدواج باشه. البته زمان کوتاه مدت بهتره. اما اینکه یه پسر یا دختری را ببینیم و خوشمون بیاید و احساس به هم نثار کنیم و آینده اش هم از اول روشن نباشه ، فقط موجب دردسره. شما اگر در تالار یک گشتی بزنی متوجه منظورم می شوی.
اما اصل سئوال شما در مورد ابراز احساس و اضطراب از آن:
نیاز است که اولا ابسوی چیزی که می ترسی بروی و اجتناب نکنی، حتی اگر احساس بدی داری. مثلا ترس از تاریکی ، یا اضطراب از سخنرانی یا نشان دادن احساسات. برای اینکه در این امر موفق شوی . 2 مسئله را رعایت کن. ابتدا از کسانی که با آنها راحتی تری مثل خواهر و برادر یا والدین یا دوستان نزدیک شروع کن. و مسئله بعدی اینکه احساساتت را در مرحله اول کمی رسمی تر بروز بده.
مثلا با مادرت شروع کن و به او بگو: خسته شدی ، بگذار من سفره رو بندازم
دفعات بعد لحن احساست را غلیظ تر بکن: مثلا: مادر واقعا خسته نباشی. تو خیلی برای ما زحمت می کشی. و در مراحل بعد دوستت دارم را نیز بگو.
فراموش نکن همانطور که به هنگام بیماری رنج سوزن خوردن را تحمل می کنیم تا سلامت باشیم ، در مسائل روانی هم گاهی نیاز است که میزانی رنج را تجربه کنیم. تا وقتی مثل بچه ای ترسیده ، فرار می کنیم. نباید انتظار داشتیم مشکل ما حل شود.
برای حل مشکل شما باید ابتدا گامهای کوچک ، احساسات پوشیده و ضعیف را هدف قرار دهی و کمک به اوج برسانی. ( باز هم می گویم مسئله حسین را در این مثال به هیچ وجه قاطی نکن)
RE: ناتواني در بيان دوست داشتن
با سلام خدمت خانوم هاشمی.
شما در بیان احساسات به طور غیر مستقیم ترسی ندارید اما به نظر می رسد که در بیان صریح و چهره به چهره با مشکلاتی روبرو هستید. علت آن را می توان در مسائل زیر دانست:
- یک تجربه ی ناخوشایند قبلی
- ترس از یک پاسخ غیر منتظره
- عدم مهارت
- تکرار کردن این جمله که خیلی سخته و ...
در تمام این شرایط خودتان را در موقعیت انفعال قرار می دهید یعنی یا سخت گرفتن های بیش از اندازه و با بیان نکردن احساساتی که کاملا هم انتخاب خودتان نیست به خودتان تنش وارد می کنید در حالیکه بارها و بارها و طی موقعیاتی این کار را انجام داده اید. علت نتوانستن خیلی مهم است زیرا راه حل ها هم طبق علل متفاوت هستند. مثلا اگر شما به این علت نتوانسته اید به مادرتان بگویید که دوستش دارید چون از او دلخور و ناراحت بوده اید راه حلی جداگانه ای با تجربه های قبلی ای چون مورد عدم پذیرش واقع شدن از سوی برخی افراد هنگام بیان احساس به خود می گیرد.
به نظر من ساده ترین کارها ابراز احساس است و شما می توانید در مراحل اولیه با زبان بدن و رفتار غیرکلامی شروع کنید و بیان جملات هم در ابتدا اشکالی ندارد که کوتاه و به اصطلاح تلگرافی باشد. اگر چهره ی خندان و بانشاطی به خودتان بگیرید می توانید به اندازه ای انرژی مثبت به مادرتان منتقل کنید حتی اگر نتوانسته باشد مادر دوستت دارم...
سراین قصه سر دراز دارد و مجال کوتاه ....
موفق باشید. میر سعید جعفری