-
البته در تکمیل صحبتهام اضافه کنم که من احساس میکنم مادرم به رابطه من و همسرم تا حدی حسادت میکنه چرا که روحیه من کاملاً در رابطه زناشویی کاملاً با مادرم متفاوت است. از نظر مادرم زندگی مشترک جنگ قدرت و جنگیدن برای دفاع از حق خود است در حالیکه از نظر من رابطه زناشویی یک رابطه عاطفی بر پایه محبت و احترام متقابل است. این یکی از دلایل واکنشهای ناپخته و شتاب زده مادرم هست. باور کنید وقتی همسرم قصد رفتن از منزل ما را دارد من میترسم او را بدرقه کنم چون ممکنه مادرم بعدا اعتراض کنه که چرا وقتی من میخوام جایی بروم از توی اتاق خداحافظی کردی ولی وقتی شوهرت داشت میرفت تا دم در بدرقه کردی. این مسائل واقعا ذهن من را درگیر میکند از طرفی از ابتدا هم هیچ علاقه ای به این حرفهای خاله زنکی نداشتم و به نوعی حوصله کش دادن مسائل را ندارم.
-
دیروز مادرم به من گفتن دیگه حق نداری به خانواده همسرت زنگ بزنی و حلالت نمیکنم اگر بری اونجا. دائماً میگه شوهرت قصد جدا کردن و اختلاف انداختن بین من و مادرم را دارد. به نظر شما با مادری که دامادش را به چشم دشمن خونی خود می بیند چه کنم؟ با کسی که مادر همسرم را پیرزن جادوگر صدا میزند چه کنم؟ هر چقدر بیشتر صحبت میکنم بدتر میشه. با کسی که یک عمر در زندگی خود با زورگویی و جیغ و داد حرف خود را به کرسی نشانده چه کنم؟ با کسی که یک عمر پدرم را در خانه یا در جمع ضایع کرده و انتظار داره من هم مثل خودش رفتار کنم چه کنم؟ چرا تا وقتی حرف مادرم نیست ما هیچ مشکلی نداریم اما وقتی حرف مادرم هست یا جایی هستیم که مادرم هم هست تا یک ماه بعد مشکل داریم؟ :54:
-
سلام دوست عزیز منم این مشکل شما رو دارم متاسفانه،البته با این تفاوت که مادرم به ریزترین رفتار منو نامزدم گیر میده،اگه نامزدم باهام شوخی کنه مامانم میگه تو بی عرضه ای خیلی شل میگیری پس فردا حرفت واسش ارزشنداره،جلو جمع اگه اسم نامزدموبا «جان»صدابزنم بدش میاد،فوق العاده هم منفی بافه واقعا منم مثل شما نمیدونم چیکارکنم فقط داره رو روابطم با نامزدم تاثیر میذاره
عذر میخوام که راهکاری ندارم واست فقط میخواستم بگم درکت میکنم امیدوارم مشکلمون حل بشه.
-
سلام تنهایی عزیز. متاسفانه تلاش من تا الان بی نتیجه مانده و از دوران عقد و نامزدی به جای خاطرات خوش فقط استرس و نگرانیهاش توی یادم میمونه. مادرم با رفتارش برای خودش و پدرم زندگی سرد و بی روحی ساخته و الان با کوچکترین توجه یا مهربانی من در حق همسرم واکنش نشان میدهد و حتی به پدرم هم میگوید تو دامادت را زیادی تحویل میگیری و احترام میگذاری لیاقت احترام را ندارد. از طرفی مادرم از لحاظ مالی تا حد زیادی به من وابسته بوده و در مواقع دستنگی از من کمک گرفته الان با ازدواج من تحمل استقلال من و توجه من به شخص دیگر را نداره. برعکس در خانواده همسرم روابط کاملاً صمیمی و بدون حاشیه هست و من تا به حال ندیدم رو در روی هم قرار بگیرند و بی احترامی کنند. مادرم هر جا در جمع مادربزرگ و خاله و فامیل هست دائماً بدگویی همسرم را میکند. :54:
-
سلام
خانم عزیز من همون اول گفتم که زودتر برین زیر سقف تا مشکلات اینچنینی پیش نیاد..
مادر شما دوس داره همه زیر سلطه اون باشن و هر کی بخواد زیر بار حرفش نره محکومش میکنه.. یعنی به معنای کامل دیکتاتوری میکنه.. و چون نامزدتون هم جلوی زورگوئی مادرتون وایمیسه , مادرتون هی میخواد اونو سرکوب کنه و
چون زورش به اون نمیرسه از شما میخواد که با بی محلی کردن انتقام بگیره..
شما رویه خودتونو ادامه بدید و با حرفهای مادرتون هیچ کاری انجام ندید.. و زودتر عروسی بگیرید و رابطه رو مدیریت کنید..