-
* حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
32 سال دارم غريب 10ماه هست ازدواج كردم .شوهرم علاقه زيادي به مادرش دارد و هميشه در پي تدارك خواسته ها ي مادرش ميباشد. شوهرم حساسيت زيادي به مادرش دارد و اگر كوچكترين محبت و توجهي به مادرش داشته باشم از شدت خوشحالي در پوست خود نميگنجد.حدود 2ماه از مرگ پدرش ميگذرد و با اينكه مادر شوهرم ارتباط خوبي با شوهرش نداشته اغلب دوري او را بهانه كرده و با گريه و زاري جلب توجه شوهرم را ميكند .گاها نيز به من حرف هاي نيش دار ميزند ولي شوهرم تنها با لفظ "مادرم شوخي ميكنه" همه چيز را حل و فصل ميكند.
البته هم شوهرم و هم برادرش قبلا ازدواج كردند و به دليل اختلاف عروس ها با مادرشان هردو جدا شده اند .شوهرم بسيار لجباز است و در صورت كوچكترين عكس العمل با خانوتده من بد رفتاري ميكند.حالا به نظر شما من بايد چكار كنم ؟
-
Re: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام seda
به تالار همدردی خوش آمدید.
پاسخ شما در سئوالات مشابه مکرر در موضوعات مختلفی که در اینجا مطرح شده آمده است. لطفا اینجا را کلیک کن و موضوعات را مطالعه فرمائید. اگر سئوال دیگری و مسئله خاصی هنوز برایتان مطرح بود با ذکر جزئیات و مثال بفرمائید تا در خدمت باشم.
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سكوت دردي را دوا نمي كنه بارها امتحان كردم .نميگم كاري انجام نده من خودم علاقه زيادي به مادر و پدرم دارم و به اندازه به آنها توجه ميكنم . اما مادر شوهرم هر روز خواسته اي دارد .با وجود 2پسر ديگر در خانه تمام خريد ها و مايحتاج زندگيشان توسط شوهر من خريداري ميشود .هر كاري رو فقط از شوهر من ميخواهد و شوهر من در زندگي تنها دنبال رضايت مادرش هست گويي با آن دنيا را دارد .درست هم نمي شود .تمام كارهاي منزل را خودم انجام ميدهك و جالبه كه شوهرم در امور خانه خودمان كمكي به من نميكند!
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام
حرف های دل شما ، حرف های دل من هم بود .
مادرشوهر من هم با وجود اینکه از ما دور است ولی همیشه وقتی به هم می رسیم و کل دوران نامزدی از شوهر من انتظار داشت ، کارهایش را انجام دهد ، خرید خانه کند ، تعمیرات لازم خانه را انجام دهد .
الان هم که خط و نشون کرده که از حقوق پسرم ماهی 100 هزار تومان مال من است . دائم هم غر می زند . همیشه توقعات زیادی از من و شوهرم دارد ، دوست دارد که من عین یک کلفت برایش کار کنم . با وجود شوهر و پسرهای دیگر و درآمد خوب شوهرش هنوز چشم به ما دوخته است ، چون مظلوم تر و ساکتر از ما کسی نیست و همه کارهایش را با داد و فریاد و غر پیش می برد .
من چقدر باید تحمل کنم ؟
چقدر سکوت کنم ؟
می دونید ما نمی توانیم مادرشوهرمان را عوض کنیم ،بلکه باید به همسرمان محبت کنیم تا شیفته ما شود ولی من حتی بلد نیستم چطور همسرم را شیفته خود سازم .
واقعاً درمانده شده ام .
خدایا من چه کنم .
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام seda
به پاسخ کیمیا توجه ویژه کن.... ، او خیلی تحلیل قشنگی کرد و دقیقا گلوگاه مشکل را یافته، اما کسب مهارتهایی لازم است.
بنده مجموعه لینکهایی که نحوه ارتباط با همسر را برای یک خانم توضیح می دهد جمع آوری کردم و در پاسخ سئوال قبلی کیمیا گذاشته ام. لطفا اگر مراجعه کردید آدرسش را در همین موضوع نیز بگذارید.
شاید ثنا تعجب کنی، که مشکل شما جای دیگریست ما شما را به جای دیگر راهنمایی می کنیم. در واقع راهها اساسی و باثبات حل مشکل شما ارتباط غنی با همسرانتون هست...
در غیر اینصورت این دعوای عروس و مادرشوهری تمامی نخواهد داشت.
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
با سلام .
خسته نباشید
صدا خانم ، آقای سنگ تراشان آب پاکی را روی دست ما ریخت ، این دعوا عروس با مادرشوهر تمامی ندارد پس انرژی ات را روی شوهرت بگذار و به مادرشوهرت هم احترام بگذار و به خاطر خدا فعلا تحمل کن و به مرور زمان با شیفته کردن شوهرت ، مشکلات حل میشه ، در ضمن اگه شوهرت مرد خوبی باشه ، ارزش این همه صبوری ثابت می شود .
بهرحال موضوع : چگونه به زندگی ام روح تازه ای بدهم ؟" را مطالعه کنید ، صفحه دوم آن در پاسخ آقای سنگ تراشان ، لینک های بسیار جالبی هست . خیلی دقیق و کامل باید خوانده شود .
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام
میتونم بگم که من پیشگیری این واقعه رو کردم. قبل از عقد رسمی رفتار خوبی از مادرشوهر و پدر شوهرم نمیدیدم و همینطور همسرم روی مادرش تعصب خاصی داشت و داره، و خودش هم با تعریفهایی که از اون می کرد برای من از اونها یک قول ساخته بود. اما خوشبختانه من زیادی خوشبین هستم و سعی میکردم به جای عروس دخترشون بشم هر چند که توی حرف آسونه و الان دیگه تبدیل به یه شعار شده، اما چندین بار بدون همسرم رفتم خونشون و با مادر همسرم صحبت کردم از همه چه از خاطراتم و طرز فکرم و .... کم کم اون هم شروع به تعریف کرد از مشکلاتش، خاطراتش و شاید باورتون نشه که الان سنگ صبور هم شدیم.
بعضی مواقع همسرم رو تشویق می کنم به اینکه رابطه صمیمانه تری با پدر و مادرش داشته باشه به اونها زیاد سر بزنه، گاهی پیش همسرم برای مادرش اظهار دلتنگی می کنم (که گاهی واقعا دلتنگ میشم).
باید اینو در نظر داشته باشیم که پدر و مادر همسرمون کسانی بودند که عزیزترین فرد زندگیمون رو بزرگ کردن و اگه همسرمون خصوصیت خوبی هم داره باید از اونها تشکر کنیم...
نباید زیاد ذهنمون رو درگیر این روابط کنیم. شاید ما زنها اشتباه می کنیم که مثل همسرانمون به خونواده مون بها نمی دیم.
به نظر من کسی که از مادرش به راحتی بگذره از همسرش هم به راحتی می گذره. البته در مواردی که این توجه زیاد از حد باشه و یا مادر همسرمون، همسرما رو زیاد احضار کنه باید این اطمینان رو به اون بدیم که پسرشون رو از اونها ندزدیدیم و عشق و محبتی که فرزندشون به ما داره هیچ خللی در عشق و محبتش به اون وارد نمیکنه.
همه آدمها یه قلق دارن ، باید به جای اذیت کردن خودمون اونو پیدا کنیم.
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
صحبت های shad جالب بود ولی باور کنید همه مثل هم نیستند ، کاری که شما با مادرهمسرتان انجام دادید من هم در اولیل ازدواج انجام دادم ولی افکار مادر شوهر من و یا یک فردی مثل seda پیچیده تر از این حرفاست که بشه باهاشون دوست شد ، وگرنه احترام آنها بجاست .
نمی توان به همه مادرشوهر ها رفتاری یکسان داشت .
دوستی مادرشوهر من دوست خاله خرسه است ، اصلاً نباید خیلی بهش نزدیک شد ، چون واقعا متوقع، با دید سطحی و بی تجربه ، احساسی و... است و زندگی ات را به باد می دهد .
محبت هم اندازه داره .
اگه از همون روز اول عقد می دونستم که چطور باید در عین احترام به مادرشوهرم به خودم هم احترام بگذارم و از حق خودم دفاع کنم الان اینطور پشیمان نبودم .
البته دیر نشده از حالا به بعد سعی می کنم از حق خودم دفاع می کنم .
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام به همه دوستان
من اخيرا در اين مورد 2روش را تجربه كردم:
يك روز با تندي با شوهرم راجع به اين مسئله صحبت كردم اما موضع او بسيار بي منطق بود به من ميگفت كه همش من اشتباه ميكنم و همه چيز به بدبيني و ديدگاه خودم بر ميگرده و مادرش از بابت هيچ كارو هيچ صحبتي منظوري ندارد من بد برداشت كردم .خلاصه 45 روزي هم خونه مادرش نرفتيم .من كلي سر درد داشتم از بس عصبي بودم و استرس داشتم اما شوهرم كما في السابق به خونشون ميرفت خريد هاي مادرش رو انجام ميداد به بيرون ميبردش و....
بعد مدتي با پيشنهاد خودم رفتم خونه مادرش چون شوهرم علي رغم تمام كارهايي كه ميكرد بسيار حساس بود و شديدا در اين خصوص آسيب پذير بود و احساس ميكردم مادرش بيشتر تحريكش ميكنه به هر تقدير رفتم اما چون گذشته صميميتي با آنها احساس نميكردم و نيكنم .جالب اينكه د رابتدا به ساكن مادر شوهرم متذكر شد كه شوهرم او را به فلان مغازه براي خريد برده و .... اين نشان ميده كه او برخلاف ظاهرش باطن پليدي داره و زندگي بچه هايش براش مهم نيست .اميدوارم كه خدا به راه راست هدايتش كنه چون انسانهاي بيمار درمان ناپذيرند.
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
صدا جان ببین از روزی که من مشکلاتم با مادرشوهرم را در این سایت بیان کردم و به راه حل های مدیر عمل کردم 3 ماه می گذرد باور کن به نتیجه ای رسیده ام که در موضوع اختلاف با خانواده شوهر هم نوشتم :
بنده از جمله عروسانی هستم که واقعا مادر شوهر با من مشکل دارد ،یعنی اگر برایتان بنویسم که چه روزهایی گذراندم ، به حالم تاسف می خورید . همه حرف هایی که دوستان در این موضوع نوشته اند به سر من آمده است و بدتر از آن .
اما مهم نیست .چرا؟
بعد از مدت ها که بارها از شوهرم سوال کردم که چرا زورت به من می رسه ؟گفت :خانواده من حرف خودشان را می زنند و کار خودشان را می کنند و من نمی تونم اونها را عوض کنم تا انشاء الله یکروزی پشیمان بشند و مطمئن باش خدا جای حق نشسته است ، من فقط به تو دسترسی دارم ، تو مونس من هستی ، من با تو زیر یک سقف هستم ، پس بدان که من دوستت دارم و پشتیبانت هستم ولی نمی تونم به خانواده ام احترام نکنم ، خودت را خراب نکن .
من حرف های مدیر سایت که به من گفتند را به طور خلاصه می نویسم :
1- زندگی را سخت نگیرید و حساس به موضوع نشوید . هر چه حساس تر شوید مشکل بزرگ تر می شود .
2- به جنبه های مثبت زندگی تان بیشتر فکر کنید .
3- انرژی را روی شوهرتان بگذارید ، نه روی خانواده شوهر(یعنی اینکه ساعت هایی که به آزارهای مادرشوهر فکر میکنید و غصه می خورید و در این سایت درددل می کنید به فکر ایجاد صمیمیت و کسب مهارت زندگی باشید )(من خودم دنبال این کسب مهارت هستم و هنوز هزاران سوال دارم کاش دوستان در این مورد باز هم کمک می کردند )[b]
4-به هیچ وجه کنترل زندگی خود را به دست دیگران ندهید اما با سیاست صحیح نه با مظلومیت .
5- به هیچ وجه به گناه نکرده غذرخواهی نکنید ولی به بزرگتر احترام کنید .
6- دیدتان را به زندگی گسترده تر کنید ، اصلا زمان آنقدر ارزش دارد که نباید برای این مسائل خراب شود به موفقیت های بزرگتر خود و شوهر فکر کنید و زمان و انرژی را سرمایه گذاری کنید .
7- برای لذت بردن از زندگی باید کمی خود را به نادانی بزنید ، بی خیال باشید .
8- زمان به همراه یک روش درست مشکلات را حل می کند
9- استمرار در یک روش صحیح بیشتر از خود روش مشکلات را حل می کند
به نظر من باید با شوهر دوست شوید و خیلی قشنگ و با جملاتی درست ، با او درددل کنید ، مطمئن باشید اگر گلایه های خود را از خانواده شوهر به زبانی درست و منطقی به شوهر بگویید تاثیر پذیری او بیشتر می شود ، حتی ممکن است با شنیدن حرف هایتان غمگین تر از شما بشود .
ولی اگر باز زبان زخم ، نیش ، لحن بد اخم بگویید دیگر هیچ وقت به حرف تان گوش نمی دهد و بی منطق تمام گناه ها را به گردن شما می اندازد .
اعتماد شوهرتان را از بین نبرید .
سعی کنید با روش های مختلف او را به سمت خود و خانه و خلوت خودتان جذب کنید ، تا آنجائیکه می توانید از خانواده شوهر بد نگویید بگذارید خانواده شوهر از شما بد بگویند ، باور کنید محبوب شوهر می شوید .
اگر در یک روش صحیح استمرار کنید روزی می رسد که شوهرتان از دست خانواده اش خسته می شود به شرطی که شما او را خسته نکرده باشید .
من تجربه کرده ام که وقتی مادرشوهرم رفتار بدی نشان میدهد و من در غیاب او ،با شوهرم به صورت منطقی در مورد مادرش حرف می زنم و جنبه های مثبت مادرش را می گویم ، شوهرم سرتاپا شاد می شود و عاشقانه نگاه می کند و احساس علاقه زیاد را در نگاهش احساس می کنم .
با شوهرتان دوست شوید و از او بخواهید که کمکتان کند .
در برابر شوهر موضع گیری نکنید .
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
واقعا" سخته
من بعضی وقتها فکر میکنم اون به فکر آخرت هم هست؟
به من میگه دخترم هستی ولی هیچ وقت طرف من نیست
من هم زیاد به حرفهاش گوش نمیکنم و بی خیال شدم اعصابم خیلی راحت شده
باهاشون هم دیگه صمیمی نیستم
احترام میذارم اما دیگه مثل قبل دوستش ندارم
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elina
یه مشاور به من گفت هروقت از حرفش ناراحت شدی بدون که به اون بیشتر از خودت اهمیت دادی
خیلی جمله قشنگیه ، نوشتمش ،گذاشتمش در کیف پولم .
الینا ، شما پیش مشاور رفتید ؟ برای من هم بنویسید که دیگه چی گفت . خیلی برام مفید و جالبه .
راستی سال نو مبارک .
التماس دعا
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام دوستان خوبم ،:43:
هربار که نوشته های شما رو می خونم با خودم فکر می کنم چقدر سخته آدم در شرایطی قرار بگیره که احساس کنه نسبت به او بی انصافی و بی توجهی می شه و یا حقوقش نادیده گرفته می شه و ...
اما اگر بشه یه جور دیگه به موضوع نگاه کرد شاید بتونیم شرایط متفاوتی رو تجربه کنیم ...
مثلا تصور کنید شما مادری هستید که عمر و زندگیتان را به پای پسرتان گذاشته اید و متناسب با این امر ، سهم قابل توجهی از محبت و توجه او مختص شماست . در تمام مدت از زمان بارداری تا تولد و تا دوران کودکی و جوانی نفس او ، نگاه او ، لبخند او ، درددل او ، غمهای او ، شادیهای او و ... همه و همه از آن خود شماست ...و غیر از این چیز دیگری را متصور نیستید ... (همانطور که اکثریت مادران اینگونه اند )
و احساس مادرانه جز این نیست ...
حالا او را در شرایط ازدواج تصور کنید ... و کسی را ببینید در کنار او که خواه ناخواه گاهی و شاید اغلب از شما به او نزدیکترست .... و البته خواهان حقوقی نه کاملا یکسان اما مشابه شماست ... چه می کنید ؟ طبیعی ست که حتی به سرتان بزند که او می خواهد فرزندتان را از شما بگیرد و چون پسر شما او را دوست دارد و به او دلبسته است ممکن است تصور کنید که دیگر شما را دوست ندارد ... گاهی حتی می دانید که ذهنیت شما منطقی نیست اما احساسات و عواطف شما عنان اختیار را به دست می گیرد و شما حتی مبادرت به رقابت با فرد تازه می کنید به حدی که شاید قلب او را هم بشکنید ...
در اینگونه موارد اگر عروس یک عروس کاردان باشد سعی به همذات پنداری و همدلی با مادر شوهر می کند تا جایی که این احساس را به او بدهد که مهر مادری جای خودش است و با مهر ورزیدن به همسر متفاوت (همه ی مادر ها این موضوع را می دانند اما می خواهند با تمام وجود این موضوع را درک کنند )... از طرفی با این رفتار همسر خود را درگیر تعارض وحشتناک انتخاب یا مادر یا همسر نمی کند و از این طریق آرامش ، عشق و دعای پر مهر پدرها و مادرها را ضمیمه ی بلافصل زندگی خود خواهد کرد ...
البته قطعا نگاه کردن از زاویه ی دید یک مادر شوهر همیشه برای عروسها سخت و غیرقابل درک است .اما چه کنیم ؟ سعی کنید به این فکر کنید که احیانا یک روز خود شما هم مادر شوهر می شوید و ممکن است تحت تاثیر عاطفه مادری چنین احساساتی(و حتما نه چنین رفتاری ) را تجربه کنید ... و به این فکر کنید که انتظار شما از عروستان چه خواهد بود ؟ ...
به نظر من برای هر پدر و مادری (حتی شما )جدا شدن از فرزندان می تواند یک بحران باشد اما شکل پشت سرگذاشتن بحران با توجه به میزان مدیریت احساس و عقل در افراد مختلف ، متفاوت است ...
به هر حال این شما هستید که باید راهی را انتخاب کنید که کمترین آسیب و هزینه را برای خودتان و اطرافیانتان داشته باشد ...
موفق باشید .
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام کیمیا جان
من با یه خانم مشاور یه آشنایی دارم اون به من گفت تو نمی تونی اون عوض کنی ولی فکر خودتو چرا
همین
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
ولی آخه ما که نمیخوایم پسرشونو ازشون بگیریم یه جوری با ما رفتار میکنن انگار ما دشمن جونشونیم
اگه با ما مهربان باشند خب ما هم بیشتر به اونها سر میزنیم اونها یه کاری میکنن که ما ازشون گریزون بشیم
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام
با نظر طاهره خانم موافقم البته اینم قبول دارم که بعضی مادرشوهرها زیادی خودخواه هستن. اما چه میشه کرد؟
یادمه یکی می گفت هر وقت از دست کسی عصبانی شدید فکر کنید یه دیوونه یه کاسه ماست ریخته تو سرتون، چی کار می کنید؟
به زندگی طوری نگاه کنیم که همیشه احساس خوشبختی کنیم. همونطور که گفتم همسر منم روی مادرش تعصب داره اما تمام لحظه هاش برای منه تمام خوشی ها و غمهاش ... اونقدر با من راحته که کنار من خود واقعیشه.:16:
حتی اگه خود واقعیش یه کم بی حوصله اس اما فقط منم که میبینم . بقیه چیزها می گذره خیلی عادی .
بهتره حساس نباشیم:43:
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
کیمیا جان ، صدا جان
تقریبا مشکل هردوی شما یکیه شما می تونید به محبت به مادر شوهرتون و راضی کردن اون توجه همسرتون رو به خودتون جلب کنید وقتی همسرتون محبت خالصانه شما رو به مادرش می بینه می فهمه که شما مادر شوهرتون رو مثل مادر خودتون دوست دارید پس نصف مشکلات حل می شه ازاین به بعدش باید کم کم با سیاست خاص خودتون و با محبت و عاطفه زنانه ای که دارید توی دل همسرتون جا باز کنید مادرشوهراتون می خوان ثابت کنند که هنوز مالک پسراشون هستند و می خوان راه و روش زندگی رو به شما یاد بدن ولی نمی دونن چطوری این کار رو انجام بدن عزیزان با صبر و تحمل مشکلات برطرف می شه
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
عروس خانمهای جوان به نیکی آگاهند که اغلب مادرشوهرها بر خلاف بسیاری از نگرشها و باورهای نادرست و ذهنیتهای غلط، از شخصیّتی والا و برجسته برخوردار هستند و وجودشان همواره منبع خیر و برکت است.
عروس خانمهای فهیم میدانند که مادرشوهرهای امروز، خودشان در سالهایی نه چندان دور در منزلت و جایگاه عروس خانم پای به زندگی مشترک نهادهاند و همه ی عروس خانمها نیز بالقوه از منزلت مادرشوهری و مادرزنی برخوردارند و لذا همه ی عروس خانمها باید در اندیشه ی زدودن نگرشهای منفی، باورهای نادرست و ذهنیتهای ناروا نسبت به مقام و منزلت «مادرشوهری» باشند.
عروس خانمهای فهیم خوب میدانند که هر قدر نسبت به مادر همسر خود مهربان و صبور باشند، شخصیّت او را مورد تأیید و تکریم واقعی قرار دهند و از سویدای دل او را دوست بدارند، در واقع جاودانهترین دوستیها و محبّتها را در دل همسر خویش بارور میکنند.
احترام به مادر و پدر همسر و تکریم شخصیّت ایشان توسط عروس خانم از اصول مهم زندگی مشترک و از معیارهای اصلی حسن تدبیر در حیات زوجهای جوان است.
آقا دامادها در یک نگاه بیشترین مسوولیّت را در تألیف قلوب، تنظیم حسن روابط، تعمیم نیکیها و مهربانیها و تقویت پایههای استوار کانون پرنشاط خانواده را برعهده دارند.
آقا دامادها، حلقه ی اتصال و پیوند عاطفی و موجب نزدیکی دلها و مهربانی قلبها هستند.
آقا دامادهای فهیم و برتر آنانی هستند که از هیچ کوششی در جهت تألیف قلوب مادر و همسر و همدلی وهمراهی ایشان دریغ نمیورزند.
آقا دامادهای موفّق آنانی هستند که هرگز از قدردانی و تمجید از وجود گرامی همسر و اظهار محبّت و دوستی نسبت به وی و نیز تعظیم و تکریم شخصیّت بزرگوار و ارجمند مادر غافل نمیشوند.
آقا دامادهای برتر، مردان پرصلابت و فهیمی هستند که پس از ازدواج رابطه ی عاطفی خویش را با مادر و پدرعزیز خویش بیشتر میکنند و همواره تلاش مینمایند دوستی و محبّت همسرشان را نیز بهطور مستقیم و غیرمستقیم نثار آنان نمایند.
آقا دامادهای بصیر با توجه به حساسیت احتمالی والدین خود، بخصوص مادر نسبت به زندگی تازه و شخصیّت عروس خانم، همچون تنپوشی مطمئن برای همسر، هرگز ذرهای از کاستیها و نارساییهای زندگی مشترک و ضعفها و کوتاهیهای احتمالی همسر خویش را به خانواده ی مادری خود انتقال نمیدهند، بلکه همیشه از مهر و محبّت و گرمی و صمیمیّت همسر خود سخن گفته، با ابلاغ ارادت خاص و محبّت خالصانه ی وی نسبت به والدین و خواهرانش، دل ایشان را شاد و قلبها را به هم نزدیک میکنند.
آقا دامادها هرگز گلههای احتمالی مادر و خواهر خود را به همسرشان انتقال نمیدهند و در عوض از تعریف و تمجید آنان نسبت به شخصیّت خوب عروسشان سخن میگویند و این خود زمینه پدیدآیی نگرشهای مثبت و رفتارهای خوشایند نسبت به خانواده همسر در اندیشه و عمل عروسخانم خواهد بود. 1
آقا دامادها و عروس خانمهای فهیم هرگز اجازه نمیدهند که فرصتی فراهم شود تا جمعی زبان به غیبت گشوده، شخصیّت همسر و یا خانواده ی ایشان را مورد نقادی و تحقیر قرار دهند.
آقا دامادهای مهربان و منطقی و عروس خانمهای با وقار و متین همواره تلاش میکنند که با محبّت متقابل و گرمی روابط، دلهای والدین خود را نسبت به همدیگر نزدیک و نزدیکتر سازند.
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
عزيزان با تمام اين حرف ها آنچه مسلم است خوش خط و خال بودن و بد ذات بودن آدمهاست .
من وقتي ازدواج كردم بدلايلي با شوهرم به مسافرت نرفتم تا عيد 87 (يعني نقريبا 1 سال ) من كه خيلي خسته شده بودم به شوهرم اين پيشنهاد رادادم و او نيز موافقت كرد .كلي اصرار كردم كه مادرش و برادهايش با ماا بيايند كه مادرش قبوا نكرد.اما به محض رفتن و اينكه تماس گرفتيم كه رسيديم خنده بر لب هاي شوهرم خشك شد و تا وقت آمدن اخم او باز نشد.پشت تلفن مادرش كلي گريه كرده كه منم حوسلم سررفته و خلقم تنگ شده و00000
اگر واقعا اين مادر بي غرض و مرض باشه يه همچين كاري ميكنه ؟
ديروز شوهرم به من زنگ زد كه من دارم به جلسه اي ميرم و كار دارم اما شب كه اومد فهميدم رفته بوده باز مرخصي گرفته و خونه مامانش رو خونه تكوني كنه !
جالبه نه !
با اينكه يكبار من در حضور مادرش بهش گفتم كه من راضي نيستم تو از كارو زندگي بزني و خيلي كارها رو به گردن من بياندازي اما باز اين زن فهيم ! گوشش بدهكار نيست و با آه و ناله و گريه شوهرم رو ميكشومه ميبره خونه و كاراشو راست و ريست ميكنه .جالبه !
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام به دوستای عزیز. من فکر می کنم اکثر مادرشوهرها همینطورن. مهم اینه که ما چطور برخورد کنیم. اول بذارین یه اتفاقی که چند روز پیش برام افتاد رو براتون تعریف کنم تا هم درددل کرده باشم هم تجربه ای باشه برای بقیه.
چند روز پیش یه سوء تفاهمی برای مادرشوهرم پیش اومد و مبنی بر اون هرچی از دهنش دراومد به من گفت. من که خیلی ناراحت شده بودم هیچی نگفتم و با قهر به خونه مون که طبقه بالای اوناست رفتم. شب وقتی همسرم اومد و چشمای پف آلوی منو دید با اصرار ازم خواست تا موضوعو براش تعریف کنم و من بعد از مدتی قضیه رو براش تعریف کردم اما ازش خواستم که هیچ عکس العملی انجام نده و با مادرش اینا حرفی از این بابت نزنه.نمی خواستم تصور کنن همیشه چغلیشونو برای پسرشون می کنم. اما تا آخرشب از گریه آروم نمیشدم. آخه خیلی توقعم شده بود که چه طور اون به خودش اجازه داده با من این طوری صحبت کنه. گاهی هم برای شوهرم درددل می کردم اما نه با لحن بد....فقط از احساسی که برام پیش اومده بود می گفتم. خلاصه همسرم برای اینکه منو از این حال و هوا درآره فرداش منو برد ده.در این مدت با مادرش اینا هیچ تماس و برخوردی نداشتم. وقتی از ده برگشتیم می خواستم به قهرم ادامه بدم اما تصمیم گرفتم اجازه ندم جو دلخوری بینمون پیش بیاد . این شد که انگار نه انگار قضیه ای بوده به خونه اونا رفتم و به مادرشوهرم با روی خوش سلام کردم. جالب بود که او هم انگار نه انگار همین برخوردو کرد. خلاصه تصمیم گرفتم همیشه حرفاشونو از این گوش بشنوم از اون گوش در کنم.
مهم اینه که همسرامون تحت تأثیر حرف دیگرون قرار نگیرن و زندگی مشترک ما شاد و خوش باشه. همسرم همیشه میگه بیا اوقاتمونو به خاطر حرف دیگرون خراب نکنیم. ول کن حرف مردمو. خودمونو بچسب.
بهتره سعی کنید در ظاهر با مادر همسرتون خیلی خوش برخورد، مهربان و صمیمی باشین اما لازم نیست به بعضی چیزها عادتشون بدین. مثل اینکه براشون خرید کنید یا اونا رو به جایی ببرین یا هر هفته دعوتشون کنید یا ظرفای ناهارو بشورین. منظورم خود شما عروسا هستش. با پسرشون کاری نداشته باشید. پسرشونه چشمش... بکنه. اما باید طوری با سیاست برخورد کنید که همسرتون به خونه زندگی خودش هم برسه..مهم نیست چقدر برای اونا مایه میذاره .مهم اینه که شما رو از یاد نبره.. پایدار و شاد باشید.
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
ببخشید از اینکه صریح حرف می زنم :
وقتی به مادرشوهرم محبت می کنم و خوب وبا روی خوش حرف می زنم بدتر پررو میشه و راحتتر انتظاراتش را میگه .
من خیلی راهکارها را امتحان کردم .
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
دوستان عزيز سلام
آخر فروردين ماه بود كه ما تصميم به رفتن مسافرت با خانواده شوهرم داشيم و همه با هم به كيش رفتيم .مادرم 1روز زودتر از ما با يكي از دوستانش رفتند .در سفر شوهرم خيلي به مادرش توجه ميكرد تا جايي كه گاهي احساس تنهايي ميكردم و از اينكه با آنها رفتم پشيمون شدم و هر وقت كه شوهرم مادرم را ميديد من رو با آنها تنها ميگذاشت و ميرفت ...خلاصه دردسرتون ندم وقتي برگشتيم سه شنبه بود شوهرم 4شنبه مرخصي گرفت و در خدمت مادر و 5 شنبه با مادرش طبق معمول به بهشت زهرا رفت .5شنبه ظهر كه برگشت گفت فردا ظهر بريم خونه مادرم .كفتم نه ميخوام استراحت كنم اما چون پدرم ميخواست به سفر برود بايد به ديدنش ميرفتم تا به شوهرم گفتم بريم خونه مادرم زود ترش كرد كه چرا خونه مادرم نرفتيم و ميريم خونه مادرت .اون روز خونه ما كه اومد با يك من عسل هم نميشد خوردش .بعدش كه بهش گفتم چرا اينطوري ميكني كلي آسمون ريسمون بافت كه تو اينطوري گفتي و 0000 گفتم ما كه 4 روز با مادرت مسافرت بوديم با اينكه مادر من هم اونجا بود كلا من 4 ساعتم اونا رو نديديم ؟اما اصلا تو كتش نمير ه خلاصه اين مسئله منجر به دعوا شد و به اينجا انجاميد كه هر دو خودمون به خانواده خودمون سر ميزنيم و با خانواده همديگر كاري نداريم .حالا نمي دونم بالاخره چي ميشه اما موصع شوهرم اصلا درست نيست .نميدونم چكار كنم؟خستم كردند
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
سلام به همه دوستان عزیز
آمدئ به این سایت برایم یک نوع دلخوشی خاصی شده است که بتونم با شما درددل کنم .
یک نکته خیلی مهم می خوام بگم : خدا کنه که از محبت کردن زیاد از حد خودتان احساس پشیمانی نکنید
احساس فوق العاده بدی که من دارم این است که از محبت های زیادی که به مادرشوهرم کردم و سکوت های زیادی که در مقابلش انجام دادم ، و هیچ وقت نتونستم در برابر حرف های بسیار عجیب و قریب و کاملاً خودخواهانه او حرف بزنم خسته شدم .
چرا همش میگید به مادرشوهر محبت کنید ؟
بعضی های ظرفیت محبت ندارن .
مادرشوهر من اصلا ذاتاً آدم دعوایی ، غیبت کن ، عصبی است .
از نگاه های خشمناک مادرشوهرم متنفرم .
مادرشوهر من وقتی به خانه ام می اید و چند هفته در خانه ام می ماند ، دیگه رمقی برایم نمی ماند ، علاقه شوهرم به مادرش مرا کلافه کرده است .
الان دیگه روش من سکوت شده است ، فقط دیگه امیدم به خداست ، از خدا می خوام کمکم کنه که دست از سرم برداره ، و با شوهرم بحث نمی کنم ، در برابر شوهرم نیز سکوت می کنم . مطمئن هستم که خدا دستهایم را میگیره .
آیا کسی هست که احساس عمیق دلم را حس کنه ؟
بدجوری حالت تنفر و دلزدگی به مادرشوهرم دارم .
مادرشوهری که همه انرژی خود را روی نقشه ریزی و اجرای نقشه هایش می گذارد ، مادرشوهری که به دلیل عقده های دوران عروسی خودش ، شکنجه ام می دهد
هر بار از نو محبت را آغاز کردم ، و به خاطر شوهرم دیدگاهم را عوض کردم ، پررویی او بیشتر شد .
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
كيمياي عزيز
من به اين نتيجه رسيده ام كه اين همه انرژي و وقت صرف كردن فايده ندارد .من از تمام اين قضايا بريدم و فقط به شوهرم و خودم و زندگيم ميپردازم و در مورد اين مسائل هم سعي ميكنم فكر نكنم چون از هر دري وارد ميشويم يه چيز جديد ايجاد ميشه پس بهتره رهايش كنيم تا آسوده شويم.
-
RE: حساسيت و علاقه شوهرم به مادرش
اره خيلي ها هستند كه مي تونند شماهارو درك كنند اخه مشكل اكثر خانومه مادران همسرشان مي باشد
ولي من نظرم اينه كه فقط با زبون همه رو بگردونيد
مگه نه اينكه خانومها نيرويي دارند كه حتي بزرگترين افراد هم در مقابلشان كم مي اورند فكر كرديد اين نيرو چيست فقط زبان
من به شما حتم مي دهم كه اگر صبور باشيد و زبان گرمي كنيد خيلي از مسائل راحتتر حل مي شه اگر مي خواهيد گلگي كنيد با زبان نرم و گرم اگه ميخواهيد جواب دهيد با زبان گرم و نرم اگه ميخواهيد شكايت كنيد با زبان گرم و نرم اگه مي خواهيد جرو بحث كنيد با زبان گرم و نرم چه شوهر چه مادر شوهر يا هر كس ديگه براي همه همين گونه باشيد اونوقت خواهيد ديد كه چه مي شود
در ضمن در نظر داشته باشيد كه هيچ زندگي بدون مشكل و دردسر نميشه يكي شوهرش معتاده يكي شوهرش دست بزن داره يكي بد دهنه كي بچه اش مشكل داره كي مريضه يكي بيماري ناعلاج داره خب قسمت مشكل زندگي شما هم با مادر شوهرانتان هست
به نظر من البته اين بهترين نوع مشكله . دوست داشتيد كه شوهرتون معتاد بود ولي مادرش خوب بود ؟ دوست داشتيد كه دست بزن داشت ولي در عوض مادرش مهربان بود ؟ خوب بود اگه پسرتان مريض بود ولي مادرش صادق بود ؟ عزيزانم همه توي زندگيشون يك مشكلي دارند و هيچ يك از زندگي ها نيست كه بدون درد و ناراحتي و مشكل باشه اگه كسي هم مي گه دروغ مي گه و يا خودش ادم بي خياليه كه از كنار خيلي چيزها راحت رد مي شه و مشكل نمي دونه . شما شكل ظاهري زندگي هاي مردم و مي بينيد و از درونش خبر نداريد . شايد فكر كنيد در اطرفتان خيلي ها دارند راحت زندگي مي كنند و مشكلي ندارند ولي اينها همش به ظاهره و مطمئن باشيد كه در داخل مشكلاتي دارند ولي نشون نمي دهند
فكر نمي كنم كه دوست داشته باشيد مادران همسرتان خوب باشند ولي همسرتان خدايي نكرده زن باز و يا خيانت كار
من خودم هميشه توي مشكلاتم به همين فكر مي كنم و مي گم خدايا شكر مي كنمت به خاطر اينكه مي تونست خيلي مشكلات بدتر از اين براي من پيش بياد طوري كه ندونم كي هستم و چي كار كنم و الان كه اين مشكل وجود داره و سرسخت تر عمل مي كنم و به فكر راه چاره مي افتم و از تو هم كمك مي خواهم چرا كه هميشه تو يار من بودي و تو كمكم مي كردي و هيچ كس به اندازه تو نيست كه از درون من خبر داشته باشه و از بدي و خوبي من مطلع خودت مي دوني كه من هميشه نيتم پاك بوده و هيچ وقت فكر شر براي كسي نداشتم پس از خودت ميخوام كه كمك كني و بدادم برسي من هم تلاش خودم را خواهم كرد به ياري تو . هميشه مي گم خدايا به من كمك كن كه بتوانم ديگران را خيلي زود ببخشم و ازشون كينه به دل نگيرم خدايا كمكم كن كه كاري نكنم كه شر باشه زيرا كه تو شاهدي و من از اين شهادت مي ترسم و مي دانم كه شر بودن من روزي گريبان من را نيز مي گيرد