-
سلام
بهتره مدتی به خودت استراحت بدید و این روزها رو صرف بازیابی خودتون کنید. اگر امکان رفتن به مشاوره ندارید می تونید کتاب هایی که دوستان معرفی کردند رو بخونید. خیلییی کتابای خوبی توی بازار هست.قدم اول رو بردارید.
تاوقتی که انقدر به خودتون سخت گیرانه نگاه کنید موفقیت هم براتون سخت میشه.براتون یه مثال میزنم: یه دانش آموز کلاس اول ابتدایی رو درنظر بگیرید که باعشق فراوان می خواد سواد
یادبگیره...هربار همه ی بچه ها میرن پای تخته و به زیبایی جواب معلم رو می دن و 20 می گیرن اما وقتی که نوبت به این دانش آموز می رسه که بره پای تخته پاش می خوره به میز و می
افته زمین با خنده ی بچه ها هول میشه و جواب معلم رو درست نمیده. بعد روزههای بعد که می خواد بره درس جواب معلم جای اینکه اسمشو صدا کنه میگه:دست و پاچلفتی خنگ بیاد
جلو!!از فردا همه ی بچه های کلاس هم بهش میگن خنگ دست پاچلفتی! به نظرتون این دانش آموز چی براش پیش میاد در ادامه؟؟؟
شاید همه پیش خودمون بگیم چه معلم نادانی!! بسیار ناشیانه و کودکانه رفتار کرده اما غافل هستیم که خودمون گاهی درزندگی در نقش اون معلم نادان هستیم که کودک مضطرب
درونمون رو بارها و بارها تحقیر می کنیم .
من نمیگم شما حق نداری ناراحت باشی یا غصه بخوری ولی می دونم این طرز رفتار با خودت نه تنها صحیح نیست که بی رحمانه هست . این درست نیست که با هرشکستی مدام خودتو تحقیر کنی . نگاهتو به شکست ها عوض کن تا بتونی سریعتر پاشی. بعد از هرشکست اولین کسی باش که دست به سمتت دراز میکنه تا بلندت کنه و بامهربانی بگه : تومخلوق بی نظیر خدایی و تارسیدن به آنچه لیاقتش رو داری نباید تسلیم بشی .
موفق باشی:72:
-
به خدا ديگه خسته شدم.خيلي به خودم فشار اوردم كه اين زندگي زجر اور رو تغيير بدم.ولي بدون پشتوانه و با دست خالي تو اين جامعه اي كه قانون جنگل حاكم شده ديگه نميتونم.
ديگه حتي نميتونم خودمو گول بزنم و بگم شرايط خيليها مثل منه.وقتي ميبينم همكلاسيها و دوستان و اشناها سر خونه زندگيشون هستن و گردش و مسافرت ميرن و با همسر و فرزندشون اين ور و اون ور ميرن و من بايد نگاهشون كنم و حسرت بخورم.وقتي گناه من اين بود كه نه پشتوانه براي كار ازاد داشتم و نه پارتي و اشنا براي كار غير ازاد.خدايا بسه ديگه.گوشم پر شده از درست ميشه.درست ميشه .خسته شدم از آزمونت.ديگه نميخوام به اين فكر كنم كه بعد هر سختي اسوني هست.هيچوقت اسونيشو نديدم.همش سختي بود.ديگه هم نميخوام ببينم.ضعف اعصاب گرفتم.بيماري معده گرفتم.موهام ريخت.اون مقداريشم كه موند سفيد شد.بسه خدايا.خوشبختي نخواستيم.نخواستيم.
-
خسته شدم..............خسته
-
سلام
نمیدونم باید چی بگم دلداری بدم یا امیدواری چون خودم بیشتر نیازمندشم من یه زنم شاید شمارو درک نکنم ولی از خونده نوشته هانتون خیلی دلگیر شدم اکثرا ماها که میایم همدردی مشکلاتی داری که اینجا اومدیم واز سر انسانیت یا هرچیزدیگه میخواییم باهم همدردی کنیم دوست عزیز تنها چیزی که به همه ما کمک خواهد کرد فقط وفقط خداوند هستش که باید به دادمون برسه واز خداوند واسه همه دوستان همدردی امید میخوام که اگه داشته باشیم توزندگی باهر مشکلی نمیشکنیم از خداوند واستون ارامش میخوام
با ارزوی خوشبختی
-
سلام
این روزا منم درد زیاد دارم.
اما سعی میکنم خ خویشتن دار باشم.
سعی میکنم به گذشته فکر نکنم
سعی میکنم به زندگی دیگران نگاه نکنم
سعی میکنم حسرت نداشته باشم
سعی میکنم متمرکز باشم
سعی میکنم بیقرار نباشم
سعی میکنم امیدوار باشم
سعی میکنم چیزی باعث نشه از هدفام دور بشم. منظورم اینکه چند وقتیه شجاعانه زندگی میکنم و اجازه نمی دهم " سختیها" بهانه ای بشوند بر انچه که دوست دارم نرسم!
سعی میکنم خودم را دلداری بدم و بارها بخودم گفتم و میگم : هنوز رویا دارم و بناربراین هنوز ثروتمندم .
سعی میکنم مشکلات خودم را معادل "بدبختی" نبینم و زندگی دیگران را معادل " خوشبختی" در این بین متاسفانه متاسفانه ادمهایی را می بینم که خ دردمندن و از خدای خودم شرمنده می شم ( البته از خدا می خاهم که درد اونها هم روز به روز کمتر بشه )
سعی میکنم در این لحظات فقط به ادمهای بزرگی فکر کنم که با تمام سختیها و شکستهاشون توانستند. بزرگی که یک شبه ایجاد نمی شود خوب بودن سختی دارد و من حاضرم سختیش را تحمل کنم
سعی میکنم ساعتهای "غصه و غم " را حداقل کنم. چون میدونم هدر دادن لحظه الانم مقدمه حسرت فردامه. من که بجز الانم چیزی ندارم ! من خ چیزها ندارم اما خوشبختانه خ چیزها را هم دارم هنوز!!
سعی میکنم ادمهایی که فاز منفی بهم میدند را بی نهایت از خودم دور کنم. هر چند که کنارم باشند. غیر از اعضای خانواده و کسانی که برایم مهم هستند بقیه را ندید میگیرم. ( منظورم کنایه ها و نیش زبانها و به رخ کشیدنهاست. بعنوان برخی انسانهای سطحی پدیرفتمشان و در دلم برایشان دلسوزی میکنم و از خدا می خواهم بر عقلشان بیفزاید !! و این خوشیهای اندکشان را از انها نگیرید ولی خدایی اینها به من یاد می دهند که راحت به قضاوت دیگران ننشینم !! از تمامشون سپاسگزارم)
.سعی میکنم هر روز رویاهام رو دوباره با خودم تکرار کنم تا یوقت فراموششون نکنم . اخه نمی خام بهشون خیانت کنم !!!
اخه خ وقته متوجه شدم من خودم "دوست " و در عین حال "دشمن " خودم هستم!!!! ( بچه بودم می شنیدم امام صادق فرمودند دوست هر کس عقل او دشمنش جهل اوست!!! )
من به جای غصه و افسردگی و ....چند وقتیه انرژیم را گداشتم "تصمیم " درست بگیرم. آخه تصمیم درست گرفتن یعنی از خودت راضی بودن و بنابراین شاد بود و کیفیت زندگیت افزایش پیدا میکنه و در نهایت سلامت روانی بالا!!!
این حرف خیلی روی من اثر گذاشته :
هر تصمیمی که می گیری تصمیمی در مورد انچه انجام می دهی نیست بلکه تصمیمی است در مورد انکه چه کسی هستی؟
نیل دونالد والش
من نمی خواهم سالهای اینده برگردم و ببینم ضعیف بودم ( اخه قبلا بودم !!!) می خواهم برگردمو از خودم راضی باشم و بخودم افرین بگم
در این راستا ورزشم را میکنم . هر روز می رقصم . در عین دور بودن از انچه دوست داشتم و بدتر شدن شرایطم حتی نسبت به گذشته. برنامه درسی دارم . ساعات مطالعه ام زیاد شده. شادیهام بیشتر شده.
ان شالله بعد از عبور از امتحانم برنامه های درسی زیادی دارم ( تغییر رشته و ...)
می خواهم این دهه زندگیم مملو باشه از انرژی .
نمی خواهم به خاطر غمها و مشکلات و تنهاییها خرابش کنم. نمی خواهم از خودم جدا شم.
می خواهم خودمو بیشتر از اینها کشف کنم! می خواهم خودمو بشناسم فارغ از هر فاکتور بیرونی ! خ وقته دنبال شخصیت خوب در بیرون نیستم. می خواهم خودم رو خوب کنم
خیلی کار دارم واسه انجامش. در این مسیر خ دلزده می شوم. برخی مواقع اشکم در میاد از اینکه حقم این نبود و .. ( مثلا همین دیشب کلی گریه کردم :54::18:) اما باز پناه می برم به خدا از اینکه مشکلاتم را حادتر ببینم و امید م را از دست بدهم.
هر روز سعی میکنم خودم را شارژ کنم . چون قبلا زیر اوار ترسها و نگرانیها و از دست دادنها ویران شدم. دیگر نمی خواهم این اتفاق بیفته.
دیگه نمی خواهم هیچ طوفانی با هر عظمتی که داشته باشه منو ویران کنه
دیگه نمی خواهم امکانات خودم و چیزهایی که دارم را نبینم!! اتفاقا فقط می خواهم خودم را ببینم !! :307:
استعدادها نیازها و تلاشها
فقط درپی کشف خودم هستم
خ وقته متوجه شدم در یک لحظه نمی تونم هم شاد باشم هم غمگین. هم پربازده باشم هم منفی گرا و ناامید. من تصمیم گرفتم شادی را انتخاب کنم و مثبت اندیشی را
چون یقین دارم مثبت اندیشی یه عادته!! اینروزا درسته غمها هجوم میارن یا افکار ناامید کننده شاید وقتایی پیش بیاد واقعا اشفته شم اما باز خودمو جمع و جور میکنم
حالا من نمی دانم تو چه تصمیمی می خواهی بگیری؟
غصه و ناامیدی؟
ضعیف بودن یا قوی بودن
امیدوارم تصمیم درستی بگیری
خب من چند تا راه بنظرم میرسه
1) یه تاپیک بزنی و در مورد کار راهنمایی بگیری
2) برین دوره های فنی حرفه ای و هم مهارت یادبگیرین هم احتمالا می توانین وام بگیرین ( حسابداری فنی : برق ، کار با چوب یه هنر و... . خاطرم هست شب عید چند سال پیش یه اقایی در هر ده دقیه یه تابلو می کشید و حدودا 40 تومن می فروخت شاید ده سال پیش!!)
3) در خانه چند نرم افزار ( دوره اموزشی بگیرین ) کار کنین
4) شاید بتونین یه فروشگاه مجازی راه بندازین
5) می توانین به تغییر رشته هم فکر کنین و تحصیلاتی را شروع کنین که می دانین احتمال درامد زاییش بالاست( البته این سخت هست اما خب یه راهه دیگه . پسری را مشناختم انبار دار بود و در کنار انبار داری رشته داروسازی میخواند)
6) برین نسخه خوانی یاد بگیرین
دوست عزیز در انتها شما رو میهمان یک حدیث از حضرت امیر میکنم :
ناامیدی بلای خانمانسوز است
( مراقب خودت باش. گرفتارش نشی . دسته خودته. شاید خ چیزارو بتونن از ت بگیرن اما امیدت رو نمی تونن. این خودتی که می تونی امیدت رو از دست بدی)
:72:
-
مرسي خانوم مهراادد عزيز:72: تلاشم ميكنم ديگه خودمو اذيت نكنم.
-
آقای تنها
اگه همت نکنی درست نمی شه. هر کس بهت می گه درست می شه و خدا بزرگه و مملکت خرابه و .... همش حرف الکیه. بشینی غصه بخوری و منتظر باشی دستی از غیب نجاتت بده، بی فایده است. از تو حرکت، از خدا برکت.
هر چی بیشتر افسوس بخوری و آه و ناله کنی، انرژی روانی بیشتری از دست میدی. بی حال و حوصله تر می شی، بی انگیزه تر می شی و در یک سیکل تکراری می افتی که خارج شدن ازش سخت تر می شه.
اگر بیفتی تو ورطه افسردگی و مشکلات روحی، رها شدن ازش خیلی سخت می شه. پس تا دیر نشده بجنب.
باز هم خدا را شکر که خانواده ات از نظر اقتصادی معمولی هست و می تونی کنارشون باشی و اونها برای نان شب محتاج درآمد پسرشون نیستند.
یه برنامه روزانه برای خودت بذار که تا می تونی در مقابل افسردگی مقاومت کنی. خوب شروع کردن روز، یه نرمش کوتاه، باز کردن پنجره و سلام کردن به دنیا، خورشید، زندگی ... یه موسیقی ملایم ... دوش ... عبادت ... چند تا جمله مثبت به خودت و لبخند زدن به خودت تو آینه ...
برای خودت برنامه بذار هر روز یه چند صفحه کتاب بخونی. همین که یه کار مفید انجام بدی و برنامه ات را دنبال کنی، احساس خوبی پیدا می کنی.
یه برنامه بذار برای یادگیری یه چیز جدید، مثلا یک ساعت در روز زبان می خونم. از این طریق می تونی با هم سن و سالهای خودت تو اون زبان و تو کشورهای دیگه آشنا بشی و خیلی چیزها یاد بگیری. مثلا با قوانین جنگلی بقیه دنیا هم آشنا می شی :311: (بخاطر اون جمله ات که خیلی عصبانی بودی گفتم)
تفریحات ساده و سالم با دوستات برو. از پیاده روی و کوه تا باشگاه (فقط خواهشا نرو تو خط قرص و دارو و عضله سازی :311:)
خب اینا می شه سرگرمی و انگیزه و تلاش برای افسرده نشدن.
از اونطرف هم خیلی جدی و مستمر دنبال کار باش. کاری که دوست داری و در شانت هست و در تخصصت. دنبال یک کار خوب باش و مطمئن باش پیدا می کنی.
وقتی با قیافه آویزون و تهی از انرژی و افسرده می ری مصاحبه، خب معلومه رد می شی.
در کنار اینها، برای امور روزمره ات و زندگی شخصیت، کارهای کوچیک بکن و درآمد معمولی داشته باش. متناسب با رشته ات، می تونی توی خونه با کارهای اینترنتی و کامپیوتری و تدریس خصوصی و کارهای پروژه ای و ... درآمدکی داشته باشی.
یه روزی ممکنه به کار و درآمد و زندگی خوب برسی، اما اثرات این افسردگی و داغون کردن خودت نذاره لذت ببری از زندگیت. کار و بارت درست می شه، اما تو داغون شدی.
نذار اونطور بشه. از خودت مراقبت کن که سالم به اون روز برسی.
حتما از سلول انفرادیت خارج شو و هر روز به هر زحمتی که هست، یه سر بیرون برو.
با افراد خانواده بحث و صحبتی نکن که منجر به اعصاب خوردی بشه، اما یه تعاملی برقرار کن. حتی اگر شده در حد دیدن یک فیلم در کنار هم.
-
ممنون.
اما شرايط زندگي من خيلي بد و داغونه.امروز داداشم اومده بود خونه.نشستيم با هم حرف زديم.اون 3 سال از من كوچيكتره و الان دانشجو هست.البته خودش غرق در گرفتاريه.تازگي هم ي مشكل پوستي پيدا كرده كه چندتا دكتر رفته ولي نتونستن درست تشخيص بدن كه چي هست.
طفلي دلش نمياد داروهاي گرون رو بخره و توي داروخونه اون داروهايي كه قيمت بالا و ازاد دارن رو كنار گذاشته بود.
با هم يك ساعتي حرف زديم كه پدر و مادر اومدن خونه و هنوزز چند دقيقه اي نگذشته بود كه طوفان دعوا بلند شد.داداشم رفت تو اتاق و در رو بست و منم ساكت نشستم .داداشم همش ميگه ديگه اميدي به اينده ندارم.خيلي دلم ميسوزه.به خودم ميگم بايد كمكش كنم ولي خب من كه خودم گير و گرفتارم چطور دست اونو بگيرم.حتي جايي ندارم كه برم تنها زندگي كنم و لا اقل از جو متشنج خونه دور باشم.هيچ جا هم كه بهم كار نميدن.همونطور كه قبلا گفتم احساس ميكنم نياز دارم برم روانپزشك.اما نميتونم از پس هزينش بر بيام.پست هاي دوستان رو ميخونم و خيلي دوست دارم از حرفاشون استفاده كنم.اما شرايط برام خيلي خيلي سخته.الان ياد ي تيكه از شعر نيما افتادم و دلم به حال خودم سوخت.آي ادمها كه در ساحل نشسته شاد و خندانيد.يك نفر در اب دارد ميسپارد جان....
-
سلام مرد تنهای عزیز....
پستتون رو خوندم و گفتم تا امشب براتون نظر نذارم نمیتونم راحت بخوابم....
اول از همه بابت لیسانس با معدل 18 اونم از یه دانشگاه دولتی و از رشته ی مهندسی خیلی بهتون تبریک میگم. مسلما دانشجوی خیلی درسخوان و خوبی بودین و اینا همش امتیازاتیه که همه کسی از پسش بر نمیاد!!!
در مورد مشکلتون که متاسفانه فقط مشکل شما نیست و مشکل خیلی از جوونای الان کشور ماست واقعا ناراحت شدم خیلی دوست داشتم کاری از دستم برمیومد و میتونستم واقعا کمکتون کنم....
راستش شما تو این پستی که گذاشتید 2 تا مشکل رو مطرح کردید که اول از همه میخوام در مورد مشکل دومتون یعنی ازدواج بگم که ابدا عجله ای نکنید...
من خودم نمیگم که مردی که میخواد ازدواج کنه باید پولش از پارو بره بالا ولی مسلما باید حتما دستش به دهن خودش برسه.....این یه مساله ی طبیعیه و چون شما الان در تنگنا هستین بهتره که فعلا به ازدواج فکر نکنید. در مورد سنتون هم اصا نگران نباشین ...شما که سنی ندارین بزارین کمی شرایطتون بهتر شه و در ثانی هستن دخترانی که موقعیت آنچنانی مالی و سن مرد به اونصورت براشون مهم نیست پس شما بجای نگرانی در این مورد بهتره تلاش کنید برای زندگیتون و برجسته کردن مشخصات خوب دیگتون.
خود من به آقایی علاقه مندم که سنشون خیلی از شما زیادتره و البته یه ازدواج ناموفق و یه پسر هم دارن و خیلی هم پولدار نیستن.....شما که تازه شرایطتون خیلی از این آقا بهتره:))
پس نگران ازدواج کردنتون نباشید . دختر خوبی که با شرایط شما در هر زمانی سازگار باشه همیشه هست.
اگه دختر داییتونو واقعا دوست دارین و میخواینش پس باهاش رک و راست صحبت کنید و بگید که شرایط سختیه و اگه ایشونم شمارو دوست داره زمانی رو به پاتون صبر کنه تا شرایط انشاالله بهتر بشه....اگر نه و نیبینید که واقعا دوستش ندارید ازتون به عندان یه دختر خواهش میکنم یجوری بهش بگید تا بهتون چشم امید ندوزه و بره دنبال زندگیش چون سنشونم کمی بالاست و واقعا گناه داره....
و اما در مورد کار!!!!
مرد تنهای عزیز من چیزی راجعبه بیماریتون نمیدونم اما به نظر من و توصیه ی من!
1- شروع کنید به کار کردن تو آژانس و اگه نتونستید تدریس خصوصی .... اگه شاگرد نبود با پول کمتر کار کنید حتما پیدا میشن.....یادتون باشه این کار درآمد کمیه برای گذران روزگار و اینکه دستتون تو جیب خودتون باشه به هرحال از هیچی بهتره
2- در کنار این کار به جستجوی فعال در روزنامه ها و شرکت ها و ..... در حوزه ی درسی خودتون بپردازید. مطمئن باشید جوینده بالاخره یابندست.
3-در کنار اینا هم به نظر من درسای دانشگاهتون رو خودتون بدون استاد و .... جلو جلو بخونید و پیش برید . بالاخره روزی میرسه که استطاعت دانشگاه رفتنو دوباره پیدا میکنین و اون زمان گوی سبقت رو از همه بردید و کلی مزیت هم دارید. پشیمون نخواهید شد از اینکار!
صحبت من اینه که به هیچ عنوان وختتونو به بطالت نگذرونید و از همه مهم تر به خدا توکل داشته باشید ازش بهترین کارو موقعیت اجتماعی رو بخواید و تلاش کنید. هرجند اینا به نظر قدمای کوچیکی میان اما این تلاشترو بکنین و انید داشته باشین خدا بنده های امیدوارشو با دست خالی برنمیگردونه .....
ببنید دوست عزیز من کسایی رو میشناسم که13 سال برای بچه دار شدن همه کار کردن اما نشد که نشد حاضر بودن همه ی زندگیشونو بدن اما فقط صاحب یه اولاد بشن. خیلی وضعشون داغون بود آخر کار خوده خانوم نذر کرد و از خدا خواست یکی از بهترین بنده های سفارشیشو بهشون ببخشه هروخت خودش صلاح دونست . 2 سال بعد با وجود سن بالای خانوم و آقا صاحب بچه ای شدن که از هر نظر رو دست همه ی بچه های فک و فامیل میزد . به قدری زیبا به قدری آروم و به قدری دوست داشتنی بود که همه ی اونایی که یروز به زندگی این زن و مرد میخندیدند حالا حسرت بچشونو داشتن!!!
خدا به همچین خالققیه...... به نظر من از خدا یکی از موقعیت های شغلی سفارشیشو بخواه و امید داشته باش و در راهش تلاش کن....
نگو نتیجه نمیده نمییشه......
یه روزی میا که میشینی به این روزات میخندی من مطمئنم که آینده ی روشنی داری.... نترس . مرررد باش و برو جلو .
تلاش تو انقدر باارزشه که هیچ چیزی نمیتونه جاشو بگیره!!!!
فیلم کلاه قرمزی و پسر خوالرو دیدی؟؟؟
اونجایی که کلاه قرمزی از دست آقای مجری ناامید میشه پسر هواله بهش میگه:
نتررس نتررس بچه جون...برو بازم به میدون...
امید نذار بمیره...غم جای اونو بگیره....
به مورچه اگه 100 بارم دونش بیوفته زمین. بازم خم میشه و برش میداره؟؟؟
میدونی چرا؟؟؟
چون امید داره......
-
ممنون از دوستاني كه نوشته هام رو ميخونن....چاره اي نيست باز بايد ايستاد و جنگيد..اما نميدونم اگه حتي به جايي برسم ديگه چيزي از جسمم و روحم باقي مونده يا زير فشار و استرس از بين رفته...