-
ممنون از نظرات دوستان.بعضی جاها درست بود و کمک کننده بعضی جاها هم اشتباه.درست از این نظر که بله ایشون در برابر مشکلات بزرگ ناامید میشن.البته همه این ناامیدی ها بخاطر گذشتست و ی زخمیه که از گذشته مونده علاوه بر ان چیزایی که گفتم ایشون خیلی سختی های دیگه هم تو گذشته داشتن.بخاطر همین شکننده و حساس شدن.وقتی بفهمه واسه مشکلش راه حل نیست اینطور میشه.در حالت عادی خیلی فرد شاد و سرحال هستند.اجتماعی و اهل معاشرت هستن.خوص صحبت و شوخ و فعال.مدرک تحصیلی خوبی دارن و از نظر شخصیت خیلی مورد توجه اشناهاشون کسایی که میشناسنشون هستن.خیلی صفات خوب دیگه ای که کمتر میبینم تو پسرای این زمونه.احترام خاصی قائله واسه پدر و مادرش و خواهرو برادراش با این همه مشکلااتی که هست.مشکل اینجاست که ایشون بخاطر گذشته زودرنج و شکننده هستن..وقتی با ی مشکل بزرگ مواجه بشن که راه حلی نداره ناامیدمیشن.من نمیخوام اینطور رهاشون کنم چون میدونم بهتر از ایشون واسه من نیست و علاوه بر ان صفات خوبی که داره بیشتر منو پایبند میکنه به ادامه
ولی میخوام بدونم نظر شما فقط جدایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟یعنی جدابشیم همه چی خوب میشه
من میخوام جدایی اخرین راه باشه
-
سلام
فقط جدایی راه حل نیست.شما هر راه حل دیگه ای که کنارش حمایت خونواده هم درنظر گرفته شده باشه رو میتونی انتخاب کنی.
ولی سعی نکنید که بدون حمایت خونواده برید جلو.دیدم که دختر و پسر فقط خودشون جلو رفتن بدون خونواده ها و الان هم خوب وخوشن ولی خیلی سختی دارن میکشن.خیلی ها هم تحملشون تموم میشه و میزنن زیر حرفاشون...
سعی نکنید مثل تو فیلما تنها تنها برید جلو مثل دوتاعاشق...
میشه ولی خیلی سخته . یعنی تقریبا نمیشه.خیلی ها پر پر شدن که حالا یه درصد کمی این وسط خوشبختن...
ازاونجایی که نمیخای طرف رو از دست بدی،
ازاونجایی که نباید حمایت خونواده ها رو ازدست بدی،
خب سعی کنید خونواده ها رو راضی کنید که باهم اشناشن.
درس
کار
اخلاق
احترام
اینا خیلی خوبه.
البته من پسرم و میتونم بگم که همچین هم کم نیستن از این پسرها...
حداقل دور و بر ما که پره... :))
ولی
ببینید یکی از مهمترین مسائلی که باید در نظر گرفته بشه تحمل شخص و واکنش اون توی سختی ها و مشکلات هست.شما داری به راحتی از این ضعف طرف میگذری.حواست هست؟
ببین منو!!!حواست هست؟
قبول که مورد مناسبی هستن اما این مساله ی خیلی مهمیه که طرف استانه تحملش چقد باشه تو مشکلات.
توی خوبی و خوشی ها که همه خوشن دیگه...
ولی توی سختی هاست که علاوه بر اینکه باید خودتو نگه داری (مخصوصا اقایون) باید بتونی چهار نفر دیگه رو هم تحت حمایت خودت اروم کنی...
درضمن هیچ چیزی(تاکید میکنم هیچ چیزی) نمیتونه توجیهی واسه خودکشی باشه.حتی پیدا نکردن راه حل...
ببخشید من نمیخام که اگه طرف یه مورد خیلی مناسبی بود یه وقت خدایی نکرده بیخودی از شما دورش کنم ولی بیشتر احساسم اینه که شخصی رو که با خودکشی و این مسائل اشناست رو خیلی مورد مناسبی نمیدونم واسه ازدواج.
مسائل سخت و دشوار در ادامه هم هست . خیلی بدتر از اینا هم هست...
حالا شما اگه بازم خودکشی رو توجیه میکنی حرفی نیست...
go ahead
good luck
ولی من میگم نه....
اگر هم به احتمال خیلی کم ایشون این طرز فکر رو انداختند دور و مثل یه مرد به حل مسائل نگاه میکنند
و اگر هم به احتمال خیلی کم شناختتون از همدیگه و خونواده هاتون کافیه
اگه هنوز هم مایلید
خب چاره ای نیست که سعی کنید خونواده هارو مجاب کنید که همدیگه رو بشناسن.
شما نظر خونواده خودت رو نگفتی.موافق یا مخالف؟
علت مخالفت خونواده پسر چیه؟صرفا غریبه بودن؟یا کیس دیگه ای مد نظرشونه؟
چقد نظر و صحبت اقا پسر میتونه روی خونواده تاثیر بگذاره؟چقد حرفش برو داره؟
موفق باشید
-
من هنوز با خانواده ام درمیون نزاشتم.چون نمیخوام تا از طرف ایشون همه چیز اکی نشده من حرفی بزنم.
بله فقط بخاطر غریبه بودن.چون تو خانواده انا میشه گفت همه ازدواجا فامیلی هست و انا قبول نمیکنن ی غریبه عروسشون بشه.خانوادش از فامیل واسشون کسایی رو زیرنظردارن.
نمیدونم اینی که میگم درسته یانه ولی مثل اینکه خانواده ایشون خیلی خواه تشریف دارن.چون وقتی گفته خودکشی میکنم برادرش گفته بیاخودم راهشو نشونت میدم اگر بلد نیستی.فقط بلدن بهش فشار بیارن هر ده دقیقه ی بار بهش میگن زن بگیر زن بگیر.حاضر هم نیستن از من کلمه ای بشنون.هرچقدر هم این اقا بهشون میگه یا من یا هیچ کس اثری نداره.فقط باعث میشه واسه چندمدت از فشارها کم کنن.
خب من میخوام دورش کنم از این خودکشی و اینا نمیخوام تااخرعمر فقط درد بکشه انم حقش خوشبختیه.اینم بگم من خیلی دوستش دارم و بخاطر حسم که میخوام جدایی اخرین راه باشه.ولی نه به هرقیمتی.نه قصد دارم ایشون خانوادشو بزاره کنار نه من.یا با خانواده ها یا ...........
- - - Updated - - -
من هنوز با خانواده ام درمیون نزاشتم.چون نمیخوام تا از طرف ایشون همه چیز اکی نشده من حرفی بزنم.
بله فقط بخاطر غریبه بودن.چون تو خانواده انا میشه گفت همه ازدواجا فامیلی هست و انا قبول نمیکنن ی غریبه عروسشون بشه.خانوادش از فامیل واسشون کسایی رو زیرنظردارن.
نمیدونم اینی که میگم درسته یانه ولی مثل اینکه خانواده ایشون خیلی خود خواه تشریف دارن.چون وقتی گفته خودکشی میکنم برادرش گفته بیاخودم راهشو نشونت میدم اگر بلد نیستی.فقط بلدن بهش فشار بیارن هر ده دقیقه ی بار بهش میگن زن بگیر زن بگیر.حاضر هم نیستن از من کلمه ای بشنون.هرچقدر هم این اقا بهشون میگه یا من یا هیچ کس اثری نداره.فقط باعث میشه واسه چندمدت از فشارها کم کنن.
خب من میخوام دورش کنم از این خودکشی و اینا نمیخوام تااخرعمر فقط درد بکشه انم حقش خوشبختیه.اینم بگم من خیلی دوستش دارم و بخاطر حسم که میخوام جدایی اخرین راه باشه.ولی نه به هرقیمتی.نه قصد دارم ایشون خانوادشو بزاره کنار نه من.یا با خانواده ها یا ...........
-
یلدا جان،
آدمی که در مقابل مشکلش، به خودکشی فکر می کنه و اقدام می کنه (گفتی قبلا اقدام به خودکشی داشته)
کسی هست که از نظر روانی سالم نیست.
از نظر روحی در شرایط اضطراری و حاد هست. باید درمان بشه.
درست مثل کسی که بیماری جسمی داره.
درمانش هم دست شما نیست. همونطور که اگر این آقا بیماری قلبی داشته باشه، شما نمی تونی کاری کنی و باید بره پیش پزشک،
الان هم باید و باید و باید بره پیش روانپزشک و روانشناس.
این که خانواده اش با ازدواج شما موافق نیستند، همچین مشکل بزرگ و عجیب غریب و بدون راه حلی هم نیست، که این آقا به خودکشی فکر می کنه.
این مشکل دهها راه حل داره. ایشون راه حلی را انتخاب کرده که نشون می ده چقدر ضعیف و ناتوانه.
می گی دوستش داری و دلت می خواد کمکش کنی و دلت نمی آد در این وضعیت جدا بشی و ... همه را می فهمم.
اما نمی شه بیمار روحی روانی را بدون کمک یک متخصص درمان کرد.
بهترین کمکی که می تونی بهش بکنی این هست که بگی بره یک مدت تحت نظر روانشناس و روانپزشک این مشکلات روحیش را رفع کنه.
به نظر من بیماری روانی، مسری هست. هر کس باهاش نشست و برخاست و رابطه نزدیک داشته باشه، بعد از مدتی دچار مشکل می شه.
شما هم با ایشون ازدواج کنی و همدم و همنشینش بشی، بیمار می شی. مگر این که درمان بشه.
- - - Updated - - -
اگر خیلی مصر به ادامه رابطه و ازدواج با ایشون هستی،
پیشنهاد بده بریم مشاوره. اونجا در جلسه خصوصی با مشاور مشکلات را بهشون بگو ( اقدام به خودکشی، مخالفت خانواده و ... )
مشاور می تونه کمکتون کنه برای درمان ایشون و بعد از اون جلب نظر خانواده ها.
البته باید مشاور خوب و ماهر انتخاب کنی و جلسات را ادامه بدین، حتی اگر هزینه اش بالا باشه.
-
سلام
هر وقت واسه کنار گذاشتن شما راه حلی به غیر از خودکشی پیدا کرد من بقیه تاپیک رو هم میخونم تا نظرم روبدم.
اون موقع می فهمم که نه ایشون یه مقداری بزرگ شده...
در غیر اینصورت نظری ندارم...
شما هم که به خونوادت نمیگی.
حالا به احتمال خیلی کم اگه خونواده پسر راضی شد دوباره احتمالا یه تاپیکی میزنی میگی که همون تاپیکه قبلیه فقط ایندفعه همه چی خوبه ولی خونواده من میگه نه.حالا چیکار کنم؟
اگه خیلی از ایشون مطمئنی خب با خونوادتون در میون بگذارید.ببینید اصلا اونها راضی هستند یانه؟که احتمالا مخالفت میکنند.
فرض محال که موافق بودن بعد شاید بتونن کاری کنن.بزرگ تر ها بهتر هم رو می فهمن...
گرچه من هنوز ایشون رو مناسب نوچ نوچ نوچ :))
لطفا پست خانم شیدا رو بهتر بخونید.فک نمیکنم جای حرفی رو باقی گذاشته باشند.
ببخشید شما و ایشون چند سالتونه؟ببخشیدا!!!
موفق باشید
-
بله شیدا جون با شما موافقم ولی حتما هم میدونید که اگر من بهش بگم بره مشاوره حتما میگه من چیزیم نیستو و اینا.چطور بگم بره مشاوره بیشتر نااراحت میشه تااینکه فکرکنه میتونه راه حل مشکلات باشه
جناب من بدون سحر.حرفای شماهم قبول دارم تاحدودی چون من احساسی میشمو واین چیزا ولی شما بیرون از گود هستید بهتر میتونید ببینید.
خانواده من مخالفن بدون اینکه بگم میدونم بنابر دلایلی که میدونم.خب البته من علاوه بر صفات خوبی که گفتم بدی هایی هم دارن قطعا مثل اینکه حرف حرفشون باشه و وقتی بحثی میشه ایشون به من اجازه نمیدن صحبت کنم و...........ولی خب بدی ها کمتره.به هرحال ممنونم از نظراتتون دوستان.
من 20 و ایشون 25
-
غیر مستقیم ازش بخواه.
بگو برای تصمیم گیری در مورد رابطه مون و ....
بگو که خودت (یاسی) حس می کنی به مشاور احتیاج داری. اگر شما را دوست داره و رابطه براش مهمه، قاعدتا باید قبول کنه همراهتون بیاد مشاوره.
مطمئنی خودش هم مایله ادامه بده؟ شاید به اندازه ای که شما مشتاقی، اون نباشه و دنبال یه راهی هست که تمامش کنه.
از یه پسر 25 ساله این کارها بعیده !