-
طلاق و زندگی خسته کننده
سلام.
دو سال هست که طلاق گرفتم. ازدواجی کردم که نقش بازیچه رو داشتم و ازم سو استفاده شد.
هیچوقت طرفم رو نمیبخشم، آرزو دارم یه روز به حال من مبتلا شه. چون واقعا اذیتم کرده.
متاسفانه هیچ حامی ندارم. پدر که میتونه تنها حامی دختر باشه. نیست اصلا توجه ای بهم نمیکنه بدتر با حرفاش آزارم میده. خانواده ام مقصر این ازدواج و طلاق بودن. که من فقط تو این جریان سوختمو ساختم. یکی از تایپیک ها رو خوندم که نوشته بود پدرم به خاطر طلاقم خودش رو مقصر میدونه.ولی پدر هم از این ماجرا ناراحتم نشد که هیچ فقط زخم زبون زد.
از این روزهای تکراری خودم خسته ام. همه آشناها و دوستام با وجود گذشته نه چندان خوبشون با بهترین مردها ازدواج کردن و خوشبخت شدن.
بعد طلاق هم خواستگاری ندارم. خسته شدم اینقدر خودمو شاد نشون دادم از تنهایی خودم خسته شدم. هر روز آرزوی مرگ میکنم. از امید داشتن واهی خسته شدم.دیگه به هیچی اعتقاد ندارم. چون همش بدمیارم. من خیلی تنهام.
لطفا کمک و برام دعا کنید.
-
دوست عزیز سعی کنید رابطتون و با خدا قوی کنید توکل به خدآ کنید .چرا به اینده امیدوار نیستید؟نمیگم شرایطم بدتر از شماست اما منم شرایط خوبی ندارم ولی سعی میکنم با بیرون رفتن خرید کردن ورزش کردن روحیم و بالا ببرم تو این بین نماز و قرآن خوندن و فراموش نکن خیلی به آدم آرامش میده.عزیزم مطمئن باش مشکلت حل میشه فقط سعی کن حال فعلیت و خراب نکنی.
-
سلام عزیزم
منم دارم طلاق میگیریم ....نمیدونم چطور میتونم تحمل کنم که یه مطلقه بشم ....از بعد طلاق هم خیییلی میترسم
احساس میکنم که نمیتونم تحمل کنم ....نمیگم شوهرم خوب بود واز طلاق پشیمونم نه ...اتفاقا میخوام خیلی زود طلاق بگیرم .......ولی خود اسم طلاق تنهایی بعد از طلاق .....نگاه مردم ....احساس شکست و سرخوردگی آدمو نابود میکنه
اما چه میشه کرد اینم سرنوشتمونه ....باید قبولش کنیم .......
خانوم کیمیا قبول کن که این سرنوشتت بوده ....یه امتحان ...نمیتونی ازش فرار کنی.....
امیدوارم حالت خوب بشه:72::72:
-
ممنونم از جواب های دلگرمتون
ولی انگار من دارم به ته خط میرسم
چرا قانون مارو حمایت نمیکنه چرا بیشتر آدما مارو یه جور دیگه نگاه میکنن. ما که جنایتی نکردیم
چرا مردها تعدد زوج برای خودشون و دادگاه مسئله ای نیست .متاسفانه من هیچ پشتوانه ندارم. ما باید ساکت باشیم چرا ما نمیتونیم درست حقمون مهریه مون رو با کمترین سختی بگیریم حتی یه دونه اش. مهریه میتونه پشوانه ما باشه.
با این سن کمم پیر شدم. ما برای طلاق ازدواج نکردیم کی مردها بزرگ میشن کی میشه تی تیش مامانی نباشن. کی میشه با زندگی و آرزوهای یه دختر بازی نکنن. کی میشه وقتی از خودشون مطمئن نیستن ازدواج نکنن.
دیگه نمیتونن زندگی قبل دختر رو بهش برگردونن. من حسود نیستم ولی دختراهایی که با صدتا پسر بودن چرا بهترین زندگی ها رو دارن عدالت خدا کجا رفته.
اینها همه دردن. هر چقدر هم مخفی شن بازم با یه تلنگر فرو میریزن.
من قبل ازدواجم نماز میخوندم قرآن میخوندم. ولی الان نصفه نیمه نمازمو میخونم.
-
سلام خوبید؟
من همونی ام که عنوان تاپیکم
پدرم خودشو مقصر بدبختی من میدونه هستش
درسته حمایت خانواده تو این شرایط واقعا کمک کننده هست اما وقتی خانواده مخصوصا پدر که در خانواده نقش تکیه گاه رو داره در احساساتش مثل پدر من افراط یا مثل پدر شما تفریط کنه مطمئنا نتیجهی خوبی نخواهد داشت
وقتی پدرم جلوی چشمم بی تابی میکنه وقتی دیگه نمیتونم تحمل کنم پیش خودم میگم برم بسوزم و بسازم
تا حداقل ناراحتی شونو نبینم
اما اعصابم که اروم میشه پیش خودم میگم این وضعیت هر چی که باشه بهتر از اینه که شخصی به اسم همسر کنارت باشه اما لیاقت تو رو نداشته باشه و از وظایفش در مقابل تو کم بذاره و اونطور که باید رفتار نکنه
من شخصا انتظاری که از همسرم دارم رو از پدرم ندارم اخه همسر ادم نزدیکترین فرد بهش محسوب میشه پس طبیعتا نوع توجه و محبتی که ازش داری خیلی فرق میکنه البته منظورم این نیست که دنبال یه. زندگی رویایی هستم اما وقتی اولویت زندگیش نبودم
همون بهتر که این ناراحتی رو خونه ی بابام تنها تجربه کنم
که انشا ا.... یه مدتی که بگذره بهتر میشه
میدونم شرایط شما هم سخته اما حال منو شما که فرقی نداره هر دو ناراحتیم ،هر کدوم به یه نحوی
من ؟ه همش تو لحظه های سخت خدارو صدا میزنم
توکل کن عزیزم انشاا... همه چیز درست میشه
یه چیز دیگه که یادم اومد بگم اینه که من وقتی خییییلی ناراحت میشم و زندگی برام سخت میشه صحنه ی عاشورا و مصیبت هایی که حضرت زینب کشید رو تصور میکنم
و میبینم این مشکلات من در مقابل اونا هیچه
-
سلام و درود
این کلمه طلاق رو یه سری ها بدجوری معنی ــش میکنند! طلاق را طلاق میخونن و می شنوند ولی به عنوان قاطل(یا به عبارت صحیح تر قاتل) پیش خودشون تصور میکنند!
جرم که نکردید! نه از دیوار کسی بالا رفتید و نه حق مظلومی را ناحق کردید.
یه اشتباهی که میتونه به هر دلیلی اتفاق بیفته،افتاده و بهتر دنبال مقصر نگردید.درسته که این اتفاق در آینده و سرنوشت شما تاثیر خودش رو میذاره ولی این شمایید که مقدار تاثیرش رو معین میکنید.
انقدر هم خودتون رو اذیت نکنید و با یه سری فکر ها خود آزاری برای خودتون درست نکنید؛اینکه بگید چرا فلانی گذشته اش بد بود ولی الانش خوبه؟ و و و و
شما خودتون را رها کردید و زندگی و حال و احوالات دیگران را دارید نمک میکنید و میزنید به زخم خودتون!!
در مورد رفتار پدر گرامی؛هنوز یه سری ها بر این جمله معروف(دختر باید با رخت سفید بره خونه بخت و با رخت سفید هم ...)تعصب مثال زدنی دارند که خب بخشی اش برمیگرده به طرز تفکر که باز این هم یه قسمتی ــش متاسفانه از خانواده(خانواده پدر و پدر بزرگ) نشات میگره وخیلی سخته بخواهید این طرز تفکر رو تغییر بدید.
من هم با Marjan.15663 گرامی موافقم و بهتره ارتباط ــتون رو باخدا تقویت کنید.(الیس الله بکاف عبده؟)
در پناه حق موفق و موید باشید.:72: