-
برام شرط گذاشتن
سلام .من قبلا مشکلمو در این جا مطرح کردم .(مخالفت خانواده)
ما تصمیم گرفتیم صبر کنیم شاید مشلمون با گذشت زمان حل بشه.ولی روز به روز بدتر شد.رفتار خونواده ام با من غیرقابل تحمل شده.من وبابام خیلی به هم وابسطه بودیم ولی الان حتی به من نگاهم نمی کنه.دیروز با مامانم بحثم شد و دعوا کردیم.بهم گفت مگه قرار نشد دیگه به این پسره فکر نکنی؟من فکر می کردم خونواده ام کم کم متوجه شده اند که دارند اشتباه فکر می کنند ولی انگار من اشتباه فکر می کردم.تصمیم گرفتم واسه یه بار دیگه حرفامو بزنم.از مامان بابام خواهش کردم به حرفام گوش بدن ولی اونا آب پاکی رو ریختند روی دستم.گفتند یا اون یا خونواده ات.اگه ما رو انتخاب کردی که برات از جونمون مایه می ذاریم ولی اگه اونو انتخاب کردی دیگه حق برگشت نداری وما حاضر نیستسم تو واونو به خونه راه بدیم.خیلی تلاش کردم از هر دری بگین وارد شدم ولی فایده نداشت.بابام می گفت ازت متنفر شدم واین واسه من یعنی مرگ.چون من بابامو می پرستیدم.گفتم بریم پیش مشاور گفت من تو این شهر آبرو دارم تمام این مشاورا یه روزی شاگردای من بودند.بهم می گند تصمیم با خودت یا ما یا اون.ولی من نمی تونم .من همه رو با هم می خوام.بهشون می گم شما که مخالف بودین پس جرا تا این مرحله پیش رفتین.می گند اشتباه کردیم.میگم آخه جطور شد که یه شبه شما عوض شدید .میگه استخاره کردم بد اومد.آخه جرا یه استخاره باید همه جیزو بهم بریزه.تصمیم گرفتم رابطه مو قطع کنم .کارم شده گریه کردن.هر لحظه که تنها می شم اشک می ریزم.نمی تونم خیلی برام سخته.وحشتناکه اون همه زندگیه منه.چطور فراموشش کنم.نمی تونم.یه روز بیشتر نتونستن طاقت بیارم.تو رو خدا یکی بگه چیکار کنم.کاملا بی هدف شدم.اگه ما رو از هم جدا کنند که کردند دیگه هدفی واسه زندگی ندارم.برام خواستگار اومده خوانواده ام انتظار دارند من اونو ببینم ولی من نمی تونم.می دونم نمی تونم با کس دیگه زندگی کنم .از یه طرف بابام حالش بده.قندش رفته بالا ونباید استرس داشته باشه.به خاطر اون مجبورم به حرفاشون گوش کنم.از یه طرف نمی تونم با خودم کنا ربیام پس من چی ؟اونا میگن من دارم اشتباه می کنم چون همه مخالفند وحتی یه موافق وجود نداره ولی وقتی اونا حاضر نشدند با اون حرف بزنند ودر موردش تحقیق کنند و بشناسندش چه جوری موافق باشند..به خدا در حق من بد کردند آخه کدوم پدرو مادری در حق بچه اش این کارو می کنه.به همه جیز شک کردم .به اعتقاداتم.به خدا .احساس می کنم خدا منو نمی بینه و صدامو نمی شنوه .با خدا هم قهر کردم.از همه بدم میاد.از این زندگی.خیلی سخته تو دلت خون باشه ولی مجبور باشی به ظاهر بخندی.خیلی سخته .خدا برای هیج کسی نخواد.وحشتناکه.تورو خدا بهم بگین چی کار کنم.عقلم کار نمی کنه.سردرگمم.نمی تونم تصمیم بگیرم
-
RE: برام شرط گذاشتن
دوست عزيز . سعي كن به هر ترتيبي شده با خانواده صحبت كني . يا با يكي از فاميل كه پدر مادرت رو حرفش حساب ميكنن صحبت كن كه با اونا حرف بزنه . اميدوارم بتوني راضيشون كني.
به اميد موفقيت.
-
RE: برام شرط گذاشتن
سلام دوست عزیز
اول از همه آروم باش . سعی کن آرامشتو حفظ کنی یادت باشه حتی اگر خانوادت هم راضی بشن با این روحیه نمی تونی یه زندگی جدید و شروع
کنی و مسئولیت قبول کنی اینم یادت باشه که بیشترین بار آرامش تو خانواده رو دوش زن پس اولین چیزی که باید برای شروع زندگیت داشته باشی آرامشه نه رضایت خانوادت
عزیزم اگه یه گشتی تو تالار بزنی مشابه خودت زیاد مبینی فقط مدل مخالفت ها فرق می کنه من نمی دونم دلیل مخالفت خانوادت چیه که اگه دلیل منطقی داشته باشن شما کارت سخت می شه
ولی اگه بهانه می گیرن باید باهاشون منطقی صحبت کنی چارشم فقط گذشت زمان و وظیفه ی شما تو این زمان اینه که خانوادتو راضی کنی نه این که خودت خسته بشی
اگه فکر می کنی می تونی تحمل کنی , آرووم باشی و کاری از پیش ببری هم به خودت هم به خانوادت زمان بده ولی باید ظرفیت شنیدن هر حرف و دیدن هر رفتاری رو داشته باشی
این یه نصیحت دوستانه بود برای اینکه تلاش کنی بدونه عشق زندگی نکنی البته همه ی اینا در صورتی امکان داره که طرف مقابل شما لیاقت این همه سختی کشیدن داشته باشه
-
RE: برام شرط گذاشتن
سلام
من به طور اتفاقي در اين مجموعه براي دانلود آهنگ هاي آقاي خواجه اميري در اينجا عضو شدم
و وقتي اين مطلب رو خوندم خيلي متاثر شدم.......
اگه ميخواهي كمكت كنم يا به من pm بده كه آيدي من:fireman_1903
يا به من ايميل بزن كه ايميل من fireman_1903@yahoo.com
من يه راه خيلي موثر دارم كه بهت خيلي كمك ميكنه
و در مورد همه جواب داده
فقط اول خوش بين باش و بعد به من pm يا email بزن
اميد وارم موفق باشي
-
RE: برام شرط گذاشتن
JENIFER عزیز .من به این موضوع فکر کردم ولی نتونستم کسی رو پیدا کنم آخه تو فامیل ما هرکسی مشکلی داره میاد پیش بابام حالا من که بچه اش هستم باید اینجوری درمونده بشم.این بدبختی محضه
-
RE: برام شرط گذاشتن
bloom جان .دلایلشون منطقی نیست.تنها دلیل منطقی اونا اینه که سربازی نرفته.ولی اونا این قضیه رو می دونستند.نمی دونم چرا اینقدر رو این مسئله حساس شدند.اون چیزی که من میبینم اینا اگه من تا آخر عمرمم صبر کنم راضی نمی شند.بهم میگن صبر کن ما که مردیم برو هر کارمیخوای بکن
دیشب نماز حضرت زهرا خوندم.بهش التماس کردم کمکم کنه
تورو خدا دعا کنید
-
RE: برام شرط گذاشتن
gole orkideh سلام , این مشکل تو منو یاد یکی از فیلمها که چند وقت پیش شبکه Gem پخش کرد انداخت که خیلی ازش خوشم اومد , اسمشو درست یادم نیست اگر یادم اومد اسمشو براتون میزارم , دیدنش بهت خیلی چیزا یاد میده, توی این فیلم یک گروه با کشتی میرن توی یک جزیره که سرخ پوستا توی اون زندگی میکنن فرمانده اونها وقتی که برای پیدا کردن راهی به درون جزیره گشت میزنه توسط سرخ پوستها به دام میوفته و میبرنش پیش رئیس قبیله اما زمانی که میخوان مجازاتش کنن دختر رئیس قبیله از پدرش برای اون مرد طلب بخشش میکنه و تنها مجازات اون فرمانده این میشه که تا یک مدتی باید توی قبیله باشه و اجازه نداره از قبیله خارج بشه و در این جریان هست که این دو نفر از هم خیلی خوششون میاد و خیلی با هم عشق بازی میکنن اما رئیس قبیله از موضوع با خبر میشه و دستور میده که اونو رهاش کنن تا به سرزمینه خودش برگرده , اونم به طرف افرادش میره که در ساحل حالا دیگه برای خودشون دهکده ای رو ساخته بودن , اما داشتن از گرسنگی میمردن , دختر رئیس قبیله با یک گروه سرخ پوست و مقدار زیادی غذا به دهکدهشون میره و براشون غذا میبره به بهونه دیدنه مرد مورد علاقش , بعد از مدتی رئیس قبیله دیگه خشمگین میشه و به دهکده اونها حمله میکنه اما برای سفید پوستها نیروی کمکی میاد و سرخ پوستها عقب نشینی میکنن و در همین هنگامه که فرمانده گروه عوض میشه و اون مرد مورد نظر دختر رئیس قبیله محکوم به مجازات میشه و دختره قبیله , قبیلشو ترک میکنه (جالبه که پدر قبیله که خیلی دخترشو دوست داره میگه که اگر یکی دیگه از دخترانم بودی تا الان زنده نمیموندی و به دخترش میگه یا من یا اون ) اما دختر قبیله پدرش رو ترک میکنه و به دهکده سفید پوستها میاد تا اون مرد رو ببینه و باهاش ازدواج کنه اما فرمانده قبلی برای انجام اموری به جزیره دیگه ای میره و خبر کشته شدن مرد مورد علاقه اش رو از مردم دهکده میشنوه و خیلی افسرده میشه و با نا امیدی زندگی میکنه اما در همین جریانها , مرد دیگه ای عاشقش میشه و درموردش تحقیق میکنه و یک روز کنارش راه میره وبهش میگه که من شما رو دوست دارم اما دختر جوابی نمیده و اون دختر میره با زنی که رسم ورسوم زندگی کردن در این دهکده رو بهش یاد داده بود, مشورت میکنه و اون زن بهش میگه اون مرد رو فراموش کن اون دیگه زنده نیست تا کی میخوای اینجوری زندگی کنی و اون دختر به این مرد جواب مثبت میده و زندگیشونو با هم شروع میکنن , اما اون دختر خاطراتش رو با اون مرده قبلی رو فراموش نکرده و دائم به فکرش بود , اما این مرد درکش میکرد و داستانشو میدونست و خیلی باهاش مهربون بود که بعد از مدتی اون دختر از این مرد جدید تعریف میکنه و میگه :( این مرد مثل یک درخته که میتونم بهش تکیه کنم و ....) , بعد از مدتی در دهکده خبر زنده بودن فرمانده قبلی به گوش میرسید و اون دختر شوکه شده بود نمیدونست باید چیکار کنه اما میدونست که این مردی که داره باهاش زندگی میکنه درکش میکنه و یک روز رفت پیشش و بهش گفت که من با اون ازدواج کردم نمیتونم بهش بی محلی کنم و این مرد با تمام وجودش جلوی غرورش رو گرفت و گفت این حق تو هست که همسرت رو انتخاب کنی ( راستی این دو نفر حالا یک پسر بچه هم داشتن که تقریبا 3 سالش بود ) و اونها به انگلستان رفته بودند که فرمانده قبلی سوار بر اسب اومد و اون مرد دومی داشت از توی باغ اون دوتا رو میدید , البته اون دختر قصد داشت با اون فرمانده بره اما نتونست اینکارو انجام بده و برگشت به طرف همسر دومش , این فیلم گریه آدم هایی مثل من رو که به سختی گریه میکنم رو هم در اورد , خیلی قشنگ بود, این فیلم قصد داشت فرق بین عشق و دوست داشتن رو نشون بده و بگه که عشق آدم رو کور میکنه و آدم همه چیزشو فدای عشق میکنه و عیب و ایراد های فرد مقابلش رو نمیبینه اما معشوقه اش اونو ترک میکنه اما دوست داشتن با عشق فرق میکنه دوست داشتنی که دو طرفه باشه همه قبولش دارن و کسی باهاش مخالفت نمیکنه ( البته عیب و ایراد فرمانده مرد قبلی این بود که نمیخواست کارش رو فدای همسرش کنه و میخواست که به دنبال خواسته ها و آرزوهاش باشه که مطمئنا با بودن اون دختر در کنارش نمیتونه به اون خواسته هاش برسه , gole orkideh از کجا میدونی خدا تو رو دوست نداره شاید این خواستگارت از اون پسری که قبلا دوسش داشتی بهتر باشه , از کجا میدونی بهتر نیست ؟
موفق باشید .
-
RE: برام شرط گذاشتن
اوضاع احوالت چطوره خانمی
سرمی زنی به تاپیکت تو یه کمی منو آروم کردی با پستی که گذاشتی برام می خواستم بدونم خودت خوبی
-
RE: برام شرط گذاشتن
كاري را بكن كه دلت مي خواهد تا به روز من دچار نشوي. مطمئن باش در اين شرايط نمي تواني همه چيز را با هم بخواهي پس ببين با چه جور زندگي اي مي توني كنار بيايي. يا زندگي بدون دوستت و ازدواج با مرد ديگر به همراه خانواده كه به روز من سياه بخت دچار مي شي يا اينكه به قول خونواده ات با خفت خواري زن كسي بشي كه عاشقشي.
-
RE: برام شرط گذاشتن
Hadirock
چقدر فيلم جالبي بود. ممنون كه تعريف كردي اما منو بدجوري توي فكر فرو برد.يعني.................؟؟؟؟؟؟؟؟