مديريت مالى زن و شوهر براى زنى كه درامد داره!
سلام روز بخير.
٢٦ سالمه و همسرم ٢٨ سالشه و ٨ ساله ازدواج كرديم و ٤ ساله خونه داريم.
اختلافات خيلى زيادى داشيتم باهم ك بعد از فوت پدرشوهرم شوهرم ارامتر شد.
بسيار وابسته هست ب مادرش و مغازه ش ديو خونه ايشونه و هرروز با همن .
مادرشوهرم هم حقوق داره ك دست شوهرمه و دوباره از شوهرم خرجى ميگيره.
مادر شوهر و خواهر شوهرم، هر دو كارمندن، و مادرشوهرم تمام داراي شوهرش نصف نصف ب نامش، و خواهر شوهرم كلا همه چى تماما ب نامه خودشه
پارسال با كمك پد ر من و پولايى ك شوهرم داشت ، شراكتى يه معازه خريديم.
ايشون اول گفت ميخوام مغازه بزنم توش، باهم شريكى تصميم ب مغازه زدن گرفتيم اگ يادتون بياد تو تاپيكاى قبل. ك مادرشوهرم همه ش خودشو قاطى ميكردو اصن درك نميكرد ، اين با هميشه فرق داره و الان منم شريكم.
خلاصه مغازه نچرخيد و جمع كرديم. داديم احاره. من به هواى هميشه ك حساب من و شوهرم سوا بود و تو زدن مغازه هم از من دنگ ميگ فت براى همه چى گفتم احاره رو نصف نصف بگيريم هركدوم براى خودمون.
شوهرم گفت نه، كل احاره باشه دستت، ماهى ٤ تومن، خرجشم نكن، دوباره با همين پرلارو جمع كردن خونه ميخريم. منم از اعتمادش خوشم اومد و قبول كردم.
تا اينكه پدرم هم ديد ايشون ديگه من و سن نميكنه، يه واحد خونه داد ب شوهرم، البته پولشو ب قيمت اون زمان گرفت، اما پدرم كل اپارتمانو ب حا خريده بود و خيلى براش سود داشت، گفت من از خير اين ي واحد ميگذرم، شما اينو وردار و دو ماه ديگه با سود كلانى بفروش.
همون موقع شوهرم گفت با اين پول هرجارو بخرم نصف ميزنم ب نامت چون پدرت خيلى كمكم كرد.
منم ماشينمو فروختم وفتى ديدم اين تصميمو داره ك بهش كمك شه بيشتر.
بعد وام ورداشت گفت حالا سه تومن ازون ٤ تومنو بيار بدم فسط وام گفتم باشه. چون واقعا قول داده بودم پولو خرج خونه خريدن كنيم.
بعدا باز گفت حالا اون ي تومنم بدع ب من، من گفتم ما احتياحى ب اون پول نداريم و بايد پس انداز شه،خيليم تاكيد كردم حتى تو كارت خودت باشه، اما قرل بده پس اندازش كنيم چون جفتمون ميدونيم بهش احتياجى نداريم. ايشون اصرار ك ب تو مربوط نيس پولا كجا ميره، تو نصف خونه تو بگير و دخالت حق ندارى بكنى.چن بارم هى تكرار ك من دارم بهت لطف ميكنم خونه ميزنم ب نامت با اون يه ذره پولى ك اوردى وسط، پس حق ندارى اظهار نظر كنى، اگه ميخواى نظر بدى بيا پولتو بردار برو.
منم خيلى بهم برخورد، گفتم مرسى از لطفت، اما ب خاطر رفتارى ك با من دارى من قيد خونه رو ميزنم، پول خودمو ب خودم بده و من اصن نميخوام خونه ب نامم كنى.
بچه خا واقعا حس اينو دارم ك كاش سكوت ميكردم، نه ب خاطر سه دنگ خونه، به خدا پدرم ب قدرى داره ك بهش احتياجى ندارم، اما ب خاطر رابطمون اونطورى بهتر نبود؟!
اما گاهى ميگم بهتر ك سوا شه، چرا پول من بايد قاطيه پول مادر ايشون شه؟
باز ميگم اونطورى شايد ب مروز از مادرش حسابش سوا ميشد و ميومد سكت من.
در هر صورت قرار شد حسابمون جدا شه، احساس مسكنم وقتى فهميد تنهاييم ميتونه خونه بخره دنبال بهونه بود منو منصرف كنه از شواكت، حالا ب نظرتون چكار كنم ك رابطمون ب خاطر پول خراب نشه؟
گفت ديگا از من خرجى هم نبايد بگيرى و همون پول رو خرج خودت كن. ( قبلا هم ب اون صورت خرجى نميداد، يعنى كلا تو مسايل مالى خسيس هست و اونطورى نبود م خيلى بمن اختياز بده)