-
سلام.
خانم بي نهايت, شما ميكيد كه معيارهات رو تعديل كن.
معيارهاي من سخت نيست. اين خانوادم هستن كه معيارهاشون سخته.
مثلا خود بسرخالمو. هي بهم ميكفتن تو لياقتت بيشتره. جون خانواده بدري بسرخالم اهل شهر كوجكي بودن و روستايي ماب. ولي من برام مساله اي نبود.
موردهاي زيادي رو خانوادم رد كردن جون به نظرشون مناسب نبوده و سطحشون از ما لايين تر بوده..
خبلي از موارد رو هم دامادمون رد ميكنه. داماد ما شعل ازاد داره و توي بازاره. موردايي هم كه اومدن بيشش, كويا موردهاي خوبي بودن. ولي رد ميكنه. و من طبق شناختي كه ازش دارم كه حسوده, نميتونه ببينه كسي بالاتر از خودشو. مثلا يك مورد خلبان بوده كويا, يكي مدرس دانشكاه بوده و امثال اين. اينا رو بعد از رد كردن مياد به خواهرم ميكه. و خواهرم مياد به من ميكه.
راسنش من فقط تونستم موردهايي كه مستقيم با خودم مطرح شده رو به مرحله خواستكاري برسونم. مثلا همون برادر دوستم. جون من خودم اينجا ميتونستم كاري كنم و شماره خونه بدم به خواستكاري كشيد. كه اونم بسر خوبي بود و با خانوادش هم از راه دور بلند شدن اومدن, و سه بار ديكه هم اومد اين راهو و مشاوره هم رفتيم, ولياونقدر مامان و خواهرم موج منفي ميدن كه ادم از خيرش ميكذره. مثلا مامان من زنك زده بود به مامان بزركم و خاله و عمه ام, و اونا وقتي احوال منو ميبرسيدن ميكفت يه خواستكار براش لومده ولي اصلا يه جوريه و ازاناس كه ادم نميتونه جايي درش بياره و بكه اين دومادمونه.
خب از اون طرف به من ميكن هر جور خودت ميدوني, ولي از اون طرفم ميرن اينجوزي موردها رو و حتي كسي كه شايد من بخوام بهش جواب بدم رو تو جشم ديكران كوجك ميكنن. خب منم ادمم. منم دوست دارم براي كسي كه قراره همسر من باشه احترام قايل باشن. ولي با اين كارا و حرفاشون نميدارن تصميم بكيرم. مثلا براي همون داداش دوستم, وقتي خواهرم ميفهميد مثلا قرار مشاوره كذاشتيم, با تعجب و سرزنش ميكفت: واقعا ميخواي به اين فكر كني? كند نزن تو سطح خانواده..
حالا جرا? جون اونا هم از قشر كشاورز بودن.
من توي زندكيم ارامش ميخوام. اكه قرار بود برم ازدراج كنم و رابطم با خانوادم قطع كنم, ميشد مثلا به داداش دوستم جواب بله بدم. ولي وقتي ازدواج يعني وصلت دو تا خانواده, نميتونم بيام به موردي فكر كنم كه مامان و خواهرم ميزنن تو جشم فاميل كم ارزشش ميكنن.
اين مورد اخر, همون كه دستمو كرفته بود, ملاكهاي خاتوادمو هم داشت.و خيالم از اين نظر راحت بود. كه اونم به هر دليلي نشد.
ولي موردايي كه مورد قل خانوادم باشه خيلي كم بودن.
اينا رو كفتم كه فكر نكنيد من توي معيارهام سختكير هستم.
مناسفم كه بايد اينو بكم. ولي اطرافيان من واقعا يكم بي شعورن.
-
:104::104:
جدیدا خیلی از نوشته هات موج مثبت بیرون می زنه.
من یکی که خیلی خوشحال می شم . حتی همین معیارهایی که می گی معلومه روی خودت خیلی کار کردی و اینکه عمیق تر به زندگی نگاه می کنی. فقط به نظر می یاد یه کم باید نسبت به دیگران در این مورد عامل رفتار کنی.
یعنی اگر خواستگاری می یاد که اون معیارهای اصلی مد نظر تو رو داره ، خودت جوری برخورد کنی که دیگران هم تحت تاثیر قرار بگیرند.
اینکه ظواهری که خانوادت براشون مهمه برای تو مهم نیست وازشون بخواهی که به انتخابت احترام بگذارند.
پس مشکل سر معیار های خانواده ات هست ، به نظرم تو می خوای ازدواج کنی ، و معیارهای خودت اولویت داره. خانواده هم مهمه ولی وقتی میگن انتخاب با خودته ، خودت انتخاب کن و این رو هم بدون عزت و بزرگی آدم ها دست خداست نه بنده خدا. حالا خانوادت هر چی می خوان بگن اگر خدا بخواد طوری به آدم عزت و بزرگی می ده که اونهایی که نشناخته تحقیر و تمسخر می کردند شرمنده بشن.
پست قبلی ات راجع به خدات ، خیلی به دلم نشست ، این مطلب رو با عنوان بینش و جهان بینی توی پست قبلی ام بهش اشاره کرده بودم.
این نشون می ده که قلبت تو رو به راه درست داره هدایت می کنه. به ندای قلبت اهمیت بده.
نمی دونم راه رسیدن به خدای تو چه شکلی هست ، اما می دونم میان بر ترین راه برای نزدیکی به خدا و درست شدن همه امور نماز اول وقت " حتی بدون حضور قلب " هست.
:72::72::43:
از این افت و خیز ها هم نا امید نشو این ها همه طبیعی هست.
-
Pooh عزیز خوشحالم که دوباره برگشتی.
من حدس میزنم اون چند روز درگیر سندروم pms بودی؛ حدسم درسته؟
با توجه به عنوان تاپیکت؛ شماها سالها اولین کاری که کردی رها کردن و به نظر من این خصیصه واست شده عادت. یعنی تو هر شرایطی تا کم میاری و سخت بهت می گذره می خوای رها کنی؛ انصراف؛ استعفا ؛ و فکر کردن به مرگ برای رهایی از مشکلات.
شرایط سخت تو زندگی همه هست ولی فرق آدم های شاد با ناشاد اینه که می دونند این شرایط گذراست و از پس مدیریت اواع برمیان. شما هم باید تمرین کنی وقتی که تحت فشاری ریشه مشکلت رو دربیاری؛ به همه راه حل ها فکر کنی و نهایتا راه حل منطقی رو انتخاب کنی. مثل همون حل مساله ریاضی و فیزیک. ما وقتی مساله رو می خونیم اعداد رو تو اولین فرمولی که به ذهنمون میرسند نمی گذاریم؛ شاید اول لازم باشه چند تا تبدیل و تغییر انجام بدیم تا اعداد ورودی مون آماده بشن و بعد میریم سراغ فرمول مناسب و جایگذاری.
باور کن زندگی هم همینه؛ ما باید متغیرهای زندگیمون رو اینقدر بالا وپایین کنیم که بالاخره تو یه فرمولی جواب بده. یه سری چیزای ثابت هم تو زندگی داریم که قابل تغییر نیست ولی میشه ارزششون رو کم کرد و پذیرفتشون. مثل کسی که یه بیماری لاعلاج داره؛ این متغیر نیست ولی پایان زندگی هم نیست میشه اینقدر چیزهای دیگه رو تقویت که بشه از زندگی لذت برد.
به زندگی به شکل مساله نگاه کن و سعی کن حلش کنی.
تو قابلیت های زیادی داری و این کاملا از نوشته هات معلومه.:72:
-
سلام.
من ادم خوبي نيستم. خيلي جيزها در من مرده و ديكه قابل بازيابي نيست. يه جيزي مثل شرم, معصوميت, و معني خيلي جيزها. من هنوز اون ياس و بي معنايي رو درونم دارم .
واقعا راسته كه كناه نكردن خيلي اسونتر از توبه كردنه.
-
Pooh عزیز
آیا خطای بزرگی در گذشته انجام دادی که هنوز نتونستی خودت رو ببخشی و یا آثارش هنوز بر روح و جسمت هست؟
-
بله.
البته من اول دجار ياس و بي معنايي شدم, بعد رفتم سمت كناه.
شايد قبلا هم كفته باشم. كه اي كاش من تمام عمرم رو كافر و كناهكار بودم. اونوقت شايد وقتي به بوجي ميرسيدم, يك راه نرفته اي به اسم خدا بود كه برم ببينم جه نتيجه اي ميده.
ولي مساله اينه كه من تا 24 نيتم واقعا فقط خدا بود و تنها راهي كه انتخاب كرده بودم. به نظر خودم داشتم بهترينراه رو ميرفتم. ولي يهو همش برام فروزيخت.
وقتي ميخوام بركردم سمت خدا, باز يه جيزي قوي, مثل يك ياس بهم ميكه اين همون راهيه كه 24 سال رفتي و تهش هيجي نبود.
فكر كنم بركشتم سرخونه اول. نه? :-(
-
Pooh عزیز
من هیچ نظری در مورد مسائل اعتقادی و رابطه ت با خدا نمی تونم بدم ولی روش خودم اینه که چه زندگی پوچ باشه و من بدبخترین عالم و چه اصلا هدف داشته باشه و جواب همه تلاش های ناکام و دلشکستگی ها و ... من رو قرار باشه یکی ؛ یه روزی؛ یه جایی؛ چه تو این دنیا چه تو اون دنیا بخواد بده هیچ فرقی نداره در عملکرد من. به هر حال من فعلا مجبورم تو این دنیا باشم با تمام محدودیت ها و سختی هاش؛ درسته؟ خب حالا دو تا راه دارم :
۱) تک تک لحظاتم رو به خودم کوفت!! کنم که چرا اینجا اینجوریه؟چرا بقیه .... ؟ چرا من....؟
۲) سعی کنم از تک تک لحظاتم لذت ببرم هر جا رو میشه تغییر داد ؛ تغییر بدم و هر جا نمیشه کاری کرد و تغییر داد بگم به درک !! و برم سراغ یه چیز دیگه واسم که می تونه حالم رو خوب کنه و بهم لذت بده. این وسطم حواسم باشه با ارزش ترین موجود دنیا خودمم و نباید خودمو آزار بدم و با همین فلسفه از کمک به دیگران و جلوگیری از آزارشون لذت ببرم.
من انتقامم رو از دنیا و تمام ناکامی هام با لذت بردن و تلاش برای لذت بردن می گیرم.
چون اگه فکر کنم دنیا پوچه و آخرش هیچی؛ و هی تکرار کنم با خودم آخرش من بازنده میشم و نه دنیا.
-
سلام دوستان.
یه چیزی شده که به شدت به راهنماییتون نیاز دارم.
من دو سه هفته پیش ها به سرم زد و به چند نفر که منو میشناختن، حتی روحیاتم رو، گفتم که اگه موردی برای ازدواج سراغ دارم معرفی کنن!! شاید کار بی شرمانه ای بوده.
یه استاد زبان داشتم که استاد زبان خواهر و دامادمون هم هست و یه شناخت خانوادگگی هم نسبت به ما داره و همیشه هم پدرانه کمک کرده و مثلا مورد شغلی اگر سراغ داشته باشه معرفی میکنه و .... یه اقای حدودا 60 ساله هستن و برای من مثل پدرم عزیز هستن. و توی شهرمون هم جزو افراد شناخته شده و معنبر هستن. علاوه بر کار مترجم و استاد و دبیر زبان بودن، یک کتابفروشی بزرگ هم دارن و کلا انسان خوبی هستن. من با کمال پررویی به یشون هم گفته بودم که اگه موردی میشناسن معرفی کنن.
دو روز بیش ایشون پیام دادن که یک دانشجو دارم با فلان شرایط. نمیدونم تصمیمی برای ازدواج دارن یا نه.ولی میخوام شما رو بهشون معرفی کنم.
من برسیدم چطور ادمی هستن و شما اییدشون میکنید؟
خیلی از اخلاق و اصالت ایشون تعریف کرد و گفت باهاش صحبت میکنه.
دیروز پیام داد که "من باهاشون حرف زدم و گفتم چنین موردی سراغ دارم و ایشون هم استقبال کرده. و خواسته عکسی از شما نشونشون بدم ولی من گفتم اجازه این کارو ندارم و به خودشون میگم و اگر خواستن خودشون براتون بفرستن. اجازه دارم شماره شما رو بهشون بدم؟"
من گفتم: " راستش حس خوبی نسبت به عکس فرستادن ندارم. ولی میتونید آدرس منزل و دانشگاه رو بهشون بدید تا اگه تحقیقاتی میخوان انجام بدن، انجام بدن و اگر اوکی بود شماره منزل رو بهتون میدم که بهشون بدید و رسما اقدام کنن برای آشنایی"
و البته تاکید کردم که لطفا اینها رو از زبون خودشون بگن و نگن که من گفتم.
ایشون هم امروز بیام دادن که:" این شماره آقای فلانی هست و عکسشون رو میتونید توی تلگرامشون ببینید."
من دیدم و جواب دادم به نظر جوان خوبی میان.
حالا ایشون جواب داده که :" پیشنهاد شد اگر موافق باشید پنج شنبه این هفته یا هفته بعد بیان منزلتون. جوانب رو بررسی کنید و اطلاع بدید"
همین.
حالا من یهو هول کردم. چون:
1- به نظرم میاد از عکساش که سطح فرهنگیشون از ما بلاتره. تیپ بسیار تمیز و معقول و مردونه ای داره.
2- و با توجه به اینکه فوق لیسانس داره و آقای معرف میگفت که داره میاد کلاس زبان برای مهاجرت به قصد ادامه تحصیل، معلومه که آدم هدفمند و جدی در کارش هست. بر عکس من.
3- من الان به مامانم اینا بگم کی معرفی کرده؟ کله منو میکنن که تو خجالت نکشیدی رفتی به آقای فلانی گفتی مورد بهت معرفی کنه؟
4- و مهمترین دلهره ام.... اینکه اونجوری که آقای معرف میگه پسر بسیار پاک و نجیبیه. ولی من یه چیزی بوده ام تو مایه یه هرزه.
در کل حس میکنم لیاقت اون بالاتر از یکی مثل منه.
جالبه که من حتی در مورد گناه هام هم قبلا به اون آقای معرف گفته بودم. ولی ایشون همیشه میگفتن :" نه دخترم. شما قلب لطیف و طینت پاکی دارید که من با این سن و تجربه، کمتر کسی با لطافت قلب شما دیده ام." !!!!!!!!!
الان نمیدونم چیکار کنم. میترسم. از خودم.
گاهی فکر میکنم من با اون همه گناه دیگه اب از سرم گذشته و فایده ای نداره برگشت. میترسم واقعا قادر به برگشت نباشم. راستش اگه بخوام صادقانه خودم رو توصیف کنم میگم که " یک دختر ضعیف و ناپاک". وحشت دارم از اینکه یکی منو پاک بدونه ولی من توی خودم میدونم که نیستم. تا حالا حتی شده که کسی منو پاک میدونسته ولی بهش فهموندم که اشتباه میکنه. من حتی از نماز خوندن میترسم. چون میترسم بقیه فکر کنن من خوبم. من میترسم از اینکه بقیه فکر کنن من خوبم در صورتی که خودم میدونم که نیستم. این چند سال من حتی نمازو گذاشتم کنار به خاطر همین ترس. چون واقعیت من گناه هامه. نه نماز. فقط گاهی که کسی نباشه و کسی متوجه نشه یواشکی نماز میخونم. اونم فقط گاهی که خیلی دلم گرفته باشه.
وقتی یه ادم خوب میاد طرفم میترسم. انگار توی وجودم میخوام فریاد بزنم:" بروووو..... من خوب نیستم."
-
پرسش : آیا خداوند همان طور که در دنیا عیوب و گناهان بندگانش را میپوشاند، اگر کسی از گناهی که مرتکب شده، پشیمان باشد و توبه کند، خداوند در قیامت نیز گناهانش را از دید دیگران مخفی نگه میدارد؟
پاسخ: در مورد پرسش مطرح شده؛ یعنی پوشاندن عیوب و گناهان بندگان در قیامت، باید گفت؛ آنچه را که تعالیم و آموزههای دینی به ما میگوید این است که خداوند، ستار العیوب است؛ یعنی عیبهای بندگان را میپوشاند و مخفی نگه میدارد. منظور از عیبها در اینجا گناهان و خطاهایی است که از بندگان سرمیزند.
نکته جالب و قابل دقت این است که این صفت خداوند به صیغه «مبالغه» بیان شده است؛ یعنی بسیار پوشاننده؛ یعنی فراتر از آنچه که برای ما قابل تصور است. این صفت از ویژگیهای خداوندی است که نسبت به بندگانش بسیار مهربان و بخشنده میباشد؛رحمتش بر همه چیز و همه کس گسترده است. لذا اگر گناهی را بخشید نه تنها آن را میپوشاند و منتشر نمیکند، بلکه حتی آن را به روی خود بنده نیز نمیآورد تا وی در مقابل عظمت و بزرگیش شرمنده شود.
در روایتی از پیامبر صلواتاللهعلیه نقل شده است: از خدا خواستم که حساب امت مرا به من واگذارد تا پیش امتهای دیگر رسوا نشود، پس خدای عز و جل به من وحی کرد، ای محمد نه، بلکه من حسابشان را میرسم و اگر گناهی از آنها سر زده از تو پوشیده میدارم که پیش تو نیز رسوا نشود.» از این رو است که اگر انسان بارها گناه کند و توبهاش را بشکند او تواب است و دوباره توبهاش را میپذیرد و نقض پیمان هایش را نادیده میگیرد.
گفتنی است که نسپردن حساب امت به پیامبر صلواتاللهعلیه و پوشیده نگهداشتن اعمالشان بر آن حضرت، به معنای عدم اطلاع آنها از اعمال بندگان نیست؛ چرا که ما معتقدیم پیامبر صلواتاللهعلیه و ائمه علیهم السلام در همین دنیا هم بر اعمال ما ناظرند. اما این که خدا میفرماید من خود، اعمال آنها را بررسی میکنم تا پیش تو نیز رسوا نشوند، منظور، گشودن پرونده امت در قیامت در حضور خود آنان است تا موجب شرمساری بندگان گناهکار، پیش رسول خدا صلواتاللهعلیه نشود.
===============================
پیامبر فرمودند : همه امتم بخشیده می شوند، مگر کسانی که گناهانشان را آشکار می کنند.
=========================================
نتیجه این که اگر انسان در این دنیا موفق به توبه واقعی شود، خداوند او را مورد لطف و رحمت خویش قرار میدهد و نه تنها از گناهانش میگذرد، بلکه او محبوب خداوند واقع میشود؛ لذا امروز، پیش از آن که آن روز فرا رسد، خوب است به پروردگارمان پناه بریم تا مگر گناهانی را که مرتکب شدهایم، پیش از رسوا شدن در برابر گروه بزرگ گواهان روز قیامت و پیش از چشیدن عذاب ، بر ما ببخشاید.
=====================================
در باره موردی که اون آقا معرفی کرده اند خیلی خوب عمل کردید و همه چیز رو بسپزید به خدا ، وبا توکل به خدا جلسات آشنایی رو برگذار کنید و مورد معرفی شده را بررسی کنید . از حرف و حدیث ها هم نترسید.
لازم نیست شما توضیح دهید که ایشون رو چه کسی معرفی کرده ، اگر لازم باشد خودشون می گن .
-
منم کاملا با حرف های خانم بی نهایت موافقم.
اجازه بده خواستگاری مطرح بشه و همه چیز رسمی پیش بره.
اگر خطایی هم داشتی که احساس می کنی حق الناس هست و ممکنه حقی از همسر آینده ت ضایع بشه؛ تاپیک های مشابه تو تالار هست که چطور بدون اینکه شبهه ایجاد بشه و یا آبروی شما بره نظر خواستگارت رو بدونی.
از فرصت پیش آمده استفاده کن و با درایت اوضاع رو مدیریت کن.