-
دقیقا همینطوریه که میگی شیدا جان
واقعیتش خیلی از آینده م با این آدم میترسم ...
و بیشتر از ضعف هاش ، اون حالت خودخواهی و طلبکاریشه که منو میترسونه !!
یعنی من هر کاری هم بکنم بازم ایشون ناراضی و طلبکاره ...
برای انجام بدیهی ترین وظایفشم سر من منت میذاره !
" اعتمادمو جلب کن تا خونه بگیرم" خب واقعا این یعنی چی ؟؟؟
اصلا فرض که من اعتمادتو جلب نکنم ... تو یه مرد بزرگ نمی خوای برای خودت یه خونه مستقل داشته باشی ؟؟؟ می خوای یه عمر بشینی کنار پدر و مادرت ؟؟
واقعا برام عجیبه ...
همش با خودم میگم اگر فردا بچه ای تو این زندگی بیاد تکلیف چیه ؟؟؟
-
ملودی جان سلام
من نرسیدم نظرات همه دوستان رو تک تک بخونم .امیدوارم مطلب تکراری برات ننویسم.
اولین چیزی که برام سواله اینه که چرا ایشون شرط و شروط برای شما میذارن؟شما چه ضعفی دار و چه خطایی کردی که این رو میگه همسرت؟این رو وشن کن لطفا.
شما تعهد کتبی بدی ؟! (مفاد این تعهد نامه !! هرچی که باشه خلاف عرفه.).مگه اینجا دادگاهه و یا قراره بعدها علیه شما اقدامی بشه که تعهد کتبی می گیرن ؟!؟!؟به نظرم دلیلی نداره شما این کار رو انجام بدی .اصلا.
بری روانپزشک و قرص مصرف کنی ؟!؟!؟که بعد ها انگ این رو بزنن که شما مشکل روانی داری و ....حتی میتونن علیه شما در دادگاه از نسخه های روانپزشک استفاده کنن.
چقدر داستان زندگیت داره شبیه زندگی قبلی من میشه...
به نظرم خیلی جدی به ایشون بگو این شرط و شروط رو نمیپذیرم و کار دیگه ای نکن و منتظر اقدام خودش و خانوادش باش.
-
خطایی نکردم مریم جان ...
هدفم بازگشت به زندگی بود که همسرم کلا راهمو بست و نذاشت که برگردم ...
باید خیلی زودتر از اینا ازش جدا میشدم ..
عمر و اعصابمو پاش هدر دادم ... مرد زندگی نبود ...
دیگه برام فرقی نمی کنه ... شرط ها رو هم که پس بگیره دیگه نمی تونم بهش اعتماد کنم ... بارها ازش بازی خوردم ... بارها گولم زده ... بارها حرفاشو عوض کرده .. بارها قول داده و عمل نکرده ... دیگه خیلی دیره ... دیگه امیدمو از دست دادم ...
برای خودم متاسفم ...
-
با سلام
برگردید به تاپیک قبلی و راهنمایی مرا بخوانید .... متاسفانه شما در پای بندی به راهنمایی ها صبور نیستید و بازخورد رفتار خودتونو می گیرید و حاضر نیستید دست از همسرتون بردارید و روی خودتون و تصحیح رفتارهای خودتون تمرکز کنید که برای زندگی شما (چه این زندگی ادامه یابد چه به طلاق بکشد )لازم هست ...
شما از ایشون هم جدا شوید من همینجا اعلام می کنم که در زندگی با شخص دیگر هم باز مشکل پیدا خواهید کرد اگر نخواهید ضعفهای خود را اصلاح کنید ... کمال گرایی و کنترل گری و مرد صفتی خود را اصلاح کرده و دوز زنانه روحیه و رویه خود را بالا ببرید ....
روند اعتراضی شما در جمعه که علیرغم توصیه مشاوره ای ما در اینجا بود را دوباره تکرار کردید و با اینکه گفته شد اگر باز هم اشتباه کردید ناامید نشوید که دیگر فایده نداره .... این تاپیک شما بطور هیجانی عکس این توصیه بوده و .... والا اگر به این فکر می کردید که باز هم پیش اومد که کنترل نکردید و رویه گذشته را تکرار کردید و به این فکر می کردید که اشکال نداره دقت خواهم کرد که بار بعدی کنترل کنم ...
آنوقت وقتی همسرتون این شروط را گذاشت می گفتی باید روی اون فکر کنم و بعد جواب دهم ( واکنش تاخیری ) بعد مسکوت می گذاشتی تا خودش پیگیر شود آنوقت می گفتی این شروط برای من ابهامها و نگرانی هایی ایجاد کرده که باید شفاف شود ... و به همین دلیل سئوالاتی دارم ..... و می پرسیدی که
1 - خواسته ای که هیچ گونه اعتراضی نکنم .... منظور اعتراض نکردن در برابر چه چیز؟ .... یعنی نیاز هست روشن کنی در برابر چه چیزی اعتراضی نداشته باشم و دقیق روشن شود
2 - شرط دوم بابت کدام بیماری باید بروم روانپزشک ... مگر بیماری ای برای بنده تشخیص داده شده ؟ .... ماهردو در مسیر مشاوره هستیم ... نزد مشاور بررسی شود که بنده آیا بیماری ای که نیاز به روانپزشک و قرص اعصاب داشته باشه دارم و تستنهای لازم در این زمینه را بخواهیم که هردو پر کنیم اگر تشخیص این بود که قطعاً اینکار را خواهم کرد حتی اگر با تو ادامه زندگی ندهم ..... بنا براین شرط هم تعیین نکنی سلامتی آنقدر برایم مهم هست که داوطلب هرگونه اصلاح و درمانی باشم اگر متخصص تشخیص دهد.
3 - شرط سوم .... دقیقاً توقعاتمون را روشن کنیم و به صورت رفتاری واضح کنیم و نزد مشاور بررسی کنیم و به تفاهم برسیم ... این خواسته منم هست
خواهید دید که وقتی بعد از تاخیر اینگونه آنهم بدون واکنش دفاعی و جبهه گیری مطرح می کردی قطعاً خلع سلاح همسرت را در پی داشت و هدایت وی به سوی رفتار بالغانه را ... اما شما برداشتهای خاص خود را در مقابل این شروط قرار دادی ( که در پست اول این تاپیک آمده آنچنانکه که شرط سوم اصلاً حرف شوهرتون معلوم نیست بلکه برداشت خودتان را فقط بیان کرده ای ) و واکنش دفاعی نشون داده و درگیری هیجانی پیدا کرده و بر اساس آن قضاوت تام و ..... .
هم شما هم همسرتون هیجان مدار هستید وقتی شما بالغانه رفتار کنید ... نه هیجانی و نه والدانه ... همسرتان هم به سوی بلوغ سوق داده می شود چون تاثیر پذیریش بخاطر همین کودک فعالش از شما زیاد خواهد بود و بالغانه رفتار کردن شما آموزش غیر مستقیم است ....
زندگی شما پتانسیل تداوم و اصلاح را دارد و درست عمل کردن شما نقش بسیار مهمی در این مسیر دارد که مایه اصلی آن صبوری و کنترل هیجان و کمال گرایی است اگر بخواهید
موفق باشید اگر بخواهید
-
ممنونم فرشته مهربان عزیز :72:
راهنمایی های شما مثل همیشه ارزنده هست ... ولی دقیقا همونطور که گفتید من دیگه نمی خوام ... نه می خوام و نه توانش رو دارم ...
از تلاشهای یک طرفه و بی نتیجه طی دو سال و نیم زندگی مشترک به شدت خسته هستم و تحمل صبر طولانی مدت همراه با بدرفتاری های همسرم برای اصلاح این زندگی رو ندارم ....
من دیگه نمی خوام فرشته مهربان عزیزم
حتی اگر به من اطمینان بدن که این آقا تبدیل شده به بهترین مرد عالم باز هم من حاضر نیستم با ایشون زندگی کنم ...
چون به یقین رسیدم ذات و طبیعت انسان ها به هیچ وجه تغییر نمی کنه و فقط این ما هستیم که عمر و اعصاب و جوونی مون رو پای اونها هدر میدیم ...
این ذات و خصلت ها اینقدر قوی هستن که حتی می بینم این ویژگی خانوادگیه .... مثلا یک خانواده بی مسئولیت ... یا یک خانواده خودخواه که وقتی از نزدیک معاشرت می کنی و برخورد یا مکالمه ای داری می بینی این خصلت در تک تک اعضای اون خانواده وجود داره ... این ذات نهادینه شده خانوادگی چطور تغییر می کنه ؟ با خون جگر طرف مقابل ؟؟ من اعتقاد دارم حتی با اینم تغییر نمی کنه !!
من توی پروسه اختلاف خودم ناچار شدم دو سه بار با پدرشوهرم که مرد مسنی هستن و خیلی ماسک خوب بودن به چهره میزنن صحبت کنم ... در کمال ناباوری می دیدم طرز برخورد ، حاضر جوابی ها ، خودخواهی ها ، بی انصافی هاشون عینا مثل همسر بنده هست ... اصلا حس می کردم دارم با همسرم صحبت می کنم که پیر شده !!
این منش و رفتار از درون خانواده اومده ... من همچین تحمل بالا و صبوری و مهارت بی نظیری جهت تغییر دادن این مرام و مسلک خانوادگی ندارم ...
ایشون همسر سابق شون هم بعد از 6 سال زندگی مشترک تمام حقوق مالی شون رو بذل کردن و این آقا رو ترک کردن و از این زندگی فرار کردن .... دقیقا مثل الان من .. بعد من امید داشته باشم که صبوری کنم تا ایشون اصلاح بشن ؟؟
این مرد هیچی از وظایف مرد و روانشناسی زن نمی دونه ... فقط یک طرفه متوقع و طلبکاره ... و علیرغم توصیه مشاور که حرفی از خانواده ها نزنیم مدام بحث اون خانواده بی مسئولیت و به دردنخورش رو پیش میکشه و ازشون دفاع می کنه و منو خورد می کنه ...
با بازی های رنگارنگی هم که این مدت از اون آقا خوردم و دیگه بهم ثابت شده هدفش اصلاح این زندگی نیست و هدفش صرفا دست بالا بلند شدن و آزار دادنه نه امیدی بهش دارم و نه احساسی ....
دیگه نمی خوام
-
فرشته مهربان عزیزم :72:
ببخشید که پر حرفی می کنم ولی دل پردردی دارم و اینا رو دلم می خواد بگم که در مورد من قضاوت اشتباه نکنید ...
ما به مشاوره حضوری رفتیم که اتفاقا مشاور دکتر حاذقی هستن که من خودم شخصا خیلی قبولشون دارم ... ایشون گفتن یک دلیل عمده اختلافات شما جدا زندگی کردن و مکالمه از طریق چت هستش و شما دو نفر باید هرچه سریع تر زیر یه سقف زندگی تون رو با هم آغاز کنید و ادامه روند مشاوره صرفا وقتی تاثیرگذاره که حین زندگی مشترک باشه ...
که خب همونطور که بارها ذکر کردم این مورد توسط اون آقا کلا به دست فراموشی سپرده شد ... ما تهران نیستیم ما توی شهری هستیم که بحث اجاره یک منزل کوچک واقعا بیشتر از یک هفته زمان نیاز نداره ... ولی من یک جور بی خیالی و بی تفاوتی عجیبی در این مورد از همسرم دیدم که به شدت دلسردم کرد ...
حتی اون شب که ذکر کردم چند مورد خونه خودش پیدا کرده بود یکی از موارد خیلی مناسب بود هم خونه و هم قیمتش که با وجود اینکه صاحبخونه همون شب ذکر کرد و حتی بعدش تماس گرفت و پیگیری کرد همسر بنده هیچ اهمیتی ندادن و حتی به تماس ایشون جواب ندادن !!
که این حس برای من ایجاد شد که ایشون قصد اجاره منزل نداشتن و صرفا برای فریب دادن بنده و راضی نگه داشتنم بطور موقت طرح دیدن چند خونه رو ریخته بودن !
نکته دیگه در مورد جمعه ها ... خیلی غیرطبیعیه رفتارشون و اینکه تمام هفته رو ایشون به بهانه کار سمت من نمیان و جمعه هم با بهانه های واهی و توجیه های غیرمنطقی ... نمی تونم بی تفاوت باشم !!
بعدم اینکه همسر من 7 ماه منو بلاتکلیف منزل پدرم نگه داره و مدام توجیه کنه که اگر خونه نمیگیره بخاطر بیکاریشه و بعد از پیدا کردن کار هم خونه نگیره باز هم حس بازی خوردن و فریب خوردن به من میده ....
حالا هم که دوباره داره بازی میده با یه سری شرط و شروط عجیب و غیرمنطقی که توجیهشم اینه که چون من از وضعیت گلایه کردم باید نظر مثبت و اعتماد ایشون رو برای تهیه یک سرپناه حداقلی جلب کنم وگرنه ایشون خونه نمیگیرن !!
شما به جای من بودید آیا حس بازی خوردن و فریب خوردن بهتون دست نمیداد ؟؟؟
کدوم زن برای تهیه یک سرپناه باید 7 ماه به همسرش التماس کنه که من باید دومیش باشم ؟؟؟
زندگی که من به عنوان یک زن برای کسب طبیعی ترین و ابتدایی ترین حقم که داشتن یه سرپناهه باید متوسل به مشاوره بشم و صدجور مهارت یادبگیرم و آدم واسطه کنم برام چه ارزشی داره ؟؟ لطفی نداره دیگه این زندگی برای من ...
باز هم ممنونم
-
سلام مجدد ملودی جان
عزیزم فعلا هیچ تصمیمی نگیر.خواهش میکنم اجازه بده یه مدت بگذره.کاملا خنثی رفتار کن.فاصله بگیر از هیاهو و کشمکش.نه تصمیم به جدایی بگیر و نه تصمیم به محبت زیاد به همسرت.فکر کن همسر نداری.فکر کن مجردی.به کارهای شخصیت برس.هر تصمیمی بخوای بگیری نیازمند ارامش هست.چه بخوای بمونی و چه جدا بشی.پس حتما باید به اون ارامش واقعی برسی تا بتونی بهترین تصمیم رو بگیری....الان خسته ای و غمگین و صد در صد خشمگین
بذار همسرت خودش بیاد سراغت و یا بپرسه چی شد شرط و شروط هام؟
ملودی جان فکر نکن تو تنها زنی هستی که اینجوری گرفتاری و مشکلات داره.خودت داره تاپیک ها رو میبینی و اینجا بخش کوچکی از جامعه است.به جرات میشه گفت خیلی از زن و شوهرها درگیر این مسائل هستن.
فقط فقط و فقط ارامش خودت رو حفظ کن و الان هییییچ تصمیمی نگیر.بذار روحیه ات یکمی برگرده به حالت قبل.
-
ملودی جان،
ایشون قبلا شش سال زندگی مشترک داشتن؟ می دونم اشاره کرده بودین، اما فکر کردم در حد نامزدی و عقد بوده.
علت طلاقشون؟
قبل ازدواجتون اون خانم را دیدین؟ صحبت کردین؟ الان کجان؟
-
بله شیدا جان
ایشون قبل از من 6 سال زندگی مشترک داشتن و یه طلاق ... زمانی که ایشون به خواستگاری من اومدن یک سال از طلاقشون گذشته بود و من در مورد زندگی سابق شون صرفا از وکیل و اطرافیان تحقیق کردم و هرگز همسر سابق ایشون رو ندیدم و صحبتی باهاشون نداشتم ...
روزی که برای طلاق به مرکز مشاوره دادگاه رفتم این قضیه رو برای مشاور دادگاه گفتم ... مشاور به من گفت خانم شما خیلی ساده بودی، آیا می دونی وقتی یک زن تماااام حقوق مالیش رو می بخشه و صرفا طلاق می خواد این یعنی چی ؟؟ من گفتم نه ... گفت این یعنی : فرار !!
دقیقا مثل وضعیت الان خودم ...
در هر حال دیگه فرقی نمی کنه ... چون من صبح امروز به محضر مراجعه کردم و برای فردا جهت جاری شدن صیغه و ثبت طلاق وقت گرفتم ... به وکیل اون آقا هم اطلاع دادم و گفتن مشکلی نیست و حاضر میشن ...
صبح فردا زجر و تنش های دو سال و نیمه من به پایان میرسه ...
-
مریم جان ممنونم از اینکه برام نظر ارزشمندتو نوشتی
ولی این که منو به صبر دعوت می کنی دیگه عملا برای من امکان پذیر نیست ...
چون من 6 ماه زمان صرف کردم و کلی هزینه وکیل و مشاور دادگاه و ... دادم تا تونستم رای عدم سازش از دادگاه بگیرم ...
این رای سه ماه اعتبار داره و اگر به محضر تسلیم نشه و روش اقدامی نشه از درجه اعتبار ساقط میشه و من در صورت دوباره به بن بست رسیدن باید تماااام این مراحل رو از اول برای طلاق طی کنم و تازه اون موقع با این اخلاقی که اون آقا داره معلوم نیست این دفعه دیگه چه بامبول هایی سرم دربیاره !
طبق نظر مشاور و توافق خودمون دو نفر (از قبل) قرار بر این بود که از این مدت سه ماه دوماهش رو آزمایشی زندگی کنیم و اگر به نتیجه مثبتی نرسیدیم بعد ماه آخر برای ثبت طلاق اقدام کنیم ...
که همونطور که گفتم کل این دوماه کما فی السابق در بی تفاوتی مطلق همسر بنده بدون بازگشت به زندگی مشترک سپری شد ...
و الان من میترسم اعتبار رای دادگاه تمام بشه و بعدشم همچنان بمونم بلاتکلیف و عاطل و باطل اون وقت دیگه دستمم به جایی بند نیست ...
اون وقت چه کنم ؟؟