RE: دوست تو .... خدا
شخصي خواب دید كه در ساحل و در حال قدم زدن با خداست. رو به رو در پهنه آسمان صحنه هايي از زندگيش به نمايش در مي آمد.متوجه شد كه در هر صحنه دو جاي پا در ماسه فرو رفته است .يكي جاي پاي او وديگري جاي پاي خدا.
وقتي آخرين صحنه از زندگييش به نمايش در آمد متوجه شد كه خيلي اوقات در مسير زندگي او فقط يك جاي پا وجود دارد.همچنين متوجه شد كه آن اوقات از سخت ترين وناراحت كننده ترين لحظات زندگي او بوده است.
اين مورد واقعا او را رنجاند و از خدا درباره آن سوال كرد:"خدايا تو گفتي چنانچه تصميم بگيرم كه با تو باشم هميشه همراه من خواهي بود . ولي من متوجه شدم كه در بدترين شرايط زندگي ام فقط يك جاي پا هست ُ نمي فهمم چرا در مواقعي كه بيشترين احتياج را به تو داشتم مرا تنها گذاشتي؟"
خدا پاسخ داد :"فرزند عزيز و گرانقدر من تو را دوست دارم و هيچ وقت تنهايت نمي گذارم . زمان هايي كه تو در آزمايش و رنج بودي وقتي تو فقط يك جاي پا ميبيني اين من بودم كه ترا به دوش گرفته بودم."