من به زور توی سن پایین شوهر کردم الان مشکلای زیادی دارم دلم میخواد خودمو بکشم
سلام من زهرام 15 سالمه دارم وارد 16 سالگی میشم پدرم منو مجبور به ازدواج با مردی کرد که 11 سال ازم بزرگتره! دوسش ندارم خشکه بی عاطفس نمیخوامش! تحصیل کردس و همش سر کاره حرف همه رو نمیفهمیم درکم نمیکنه محبت نمیکنه برام وقت نمیذاره منم نمیخوام ببینمش همش قهریم از اولین رابطم باهاش خاطره ی خیلی بدی دارم چندشم میشه لمسم کنه نمیذارم همش بهونه میارم البته اونم فهمیده و کاری به کارم نداره بدتر از همه اینکه یه خواهر داره هم سن من که خیلی حسوده و اونو فقط برای خودش میخواد مرتب خونه ی من پلاسه و شوهرمم خیلی دوسش داره هرچی بخواد براش بخره ببردش بیرون محبتش کنه برای منم همه چی میخره ولی من زنشم اون خواهرش چرا همش باید توی خونه ی من باشه؟ چرا بابید طوری رفتار کنن که انگار من حضور ندارم وجود ندارم مهم نیستم تو حاشیم هان؟ ناراحت نمیشم خواهرشو دوست داشته باشه ناراحت نمیشم براش وقت بذاره ناراحت نمیشم براش هدیه به خره اما به اندازه ی یک خواهر نه بیشتر نه اینکه از حق من بزنه و برای اون بذاره نه که طوری رفتار کنه که خواهرش هر دقیقه از روز متوقع باشه من هیچکسو ندارم مادرم اون سر دنیاس و پدرم هم که به درد نمیخوره بزرگتر عاقلی هم ندارم فقط یه مادر شوهره که فقط میتونه تحقیرم کنه و بگه جلو شوهرت بذار و بردار چرا غذات اینطوریه چرا جلوی دخترم تا کمر خم نشدی و... دیگه دارم میزنم به سیم خواهر نه برای مادرم مهم بودم نه پدرم دیگه نمیخوام شوهرم خواهرشو به من ترجیه بده به خدا کشندس حسی که دارم کمکم کنید