RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام
آقا محمد انگار زندگی من و همسرم داره رو شما تکرار میشه چقدر شبیه؟ :rolleyes: . آخه ما هم دقیقا همین مشکل سربازیو داشتیم . همسر منم اون موقع ها خیلی اضظراب این موضوع رو داشتن. باورت نمیشه تا معاینه پزشکی هم پیش رفت. یهویی تو تلویزیون گفتن یه بندی اومده که هر کی 4 براده و 3 نفرشون رفته چهارمی میتونه معافیت بگیره. فکر کن . تو عرض یه هفته کل نگرانیها و دلتنگیها و فکر و خیالهای ما تموم شد و 2 ماه بعد کارت معافیتش اومد. اگه توکل کنی به خدا کار تو هم رو به راه میشه. شاید واسه تو هم یه بندی گذاشتن :).
اما توصیه من اینه که بعد صفر بری خواستگاری و جریان سربازی و کاریت رو به داییت توضیح بدی ببینی اونا چی میگن. بهشون بگو که فعلا واسه سربازی رفتن به خاطر کارت آمادگی نداری.
ولی اینم بدون توکل به خدا خودش خیلی مهمه. همیشه خدا رو نزدیکت حس کن . مطمئنم کمکت میکنه. از ته قلبت صداش کن. میشنوه مطمئن باش:72:
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام...
مرسي خانم kamr
تقريبا تمام دقدقه ي يه پسر كه درس رو ادامه داده و طي اين زمان عاشق ميشه همين سربازيه...حالا تازه اگه اوايل دانشجوييش باشه كه واويلا....الان انقدر شرايطهاي ازدواج سخت شده كه ادم نميدونه بايد چيكار كنه...باور كنيد اصلا يه جوان امروزي فكر ازدواج نكنه خداييش اعصابش راحته...
حالا من فاميلم شايد شايد شايد داييم باهام كنار بياد (اگه عاشق غريبه ميشدم كه هيچ)ولي شما فكر كن يكي دقيقا مثل من درسش تموم نشده پس حتما كار ثابت و جالبي نميتونه داشته باشه كه بتونه روش به عنوان كار دائمي حساب باز كنه(مثل من)..سربازي هم نرفته كه خودش كلي حرفه همين سربازي...هيچي نباشه 2سال ادمو از زندگي عقب ميندازه...
تا درسشو بخونه بره سربازي بياد كمه كم بايد يه كار ثابت پيدا كنه و تا بياد واسه شروع زندگي اماده شه فكر كنم به28...تا30 ساله بشه.اگه دختره شوهر نره كه شانسشه اونم تازه بعد از اون بخواد پول رهن خونه و خرج عروسيشو بده خدا ميدونه چقدر طول بكشه...فكر كنم اگه دختر ازدواج كنه تا اون موقع دوتا بچه مدرسه اي داشته باشه.. مگر كسي يكم پشتوانه داشته باشه يا حداقل يه مهارتي رو از پيش داشته باشه كه بازار كار داشته باشه..
ما حومه تهران زندگي ميكنيم(سمت شرق). يه خونه دو طبقه داريم كه طبقه پايين مستاجره با يكم خرج تعمير ميشه به يه خونه ايده ال واسه زندگي تبديل ميشه(تا خودم بسازم)تازه اگر دخترداييم قبول كنه يه مدت مستقل نباشيم(خونه مستقل نداشته باشيم)اگر بگه خونه مستقل بگير چي؟؟
از قبل هم به موزيك علاقه داشتم و از اين لحاظ هم ميتونم بگم اگه يه كيبورد(ارگ) داشته باشم خيلي زود وارد كار ميشم و درامدشم خوبه..ولي سربازي قوزه بالا قوزه
شما اگه دختر داشته باشيد بهم ميديد؟؟؟؟اگه بيام بگم من سربازي نرفتم كار ثابت ندارم درسمو نخوندم شما دخترتو به اميد من نگه ميداري و خواستگاراي از من بهترو رد كني؟؟؟؟ عمرا.......اينا منو نا اميد ميكنه...
البته بازم به قول شما توكل ميكنم به خدا...منم قبول دارم اگر ازش بخوام بدترين شرايط و واسم درست ميكنه تا من به راهم اونطور كه ميخوام ادامه بدم.
خداكنه داييم قبول كنه:323: :323: :323:
شب خوش :72: :72: :72:
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام
اميدوارم كه خوب باشيد...متاسفانه مشكلات من يكي دوتا نيست...يه طرفشو درست ميكنم اون يكي طرفش لنگ ميزنه..
به مامانم ميگم ميخوام بعد از صفر بفرستمت خواستگاري ناز ميكنه....ميگه حالا وقتش نيست،دختره رو بهت نميدن الكي خراب ميشيم و از اين حرفا...
چون من يه بار سابقه خواستگاري داشتم..چون طرف 15 سال هم محليمون بود براساس شناخت تحقيقي نكرديم و رفتيم بعد از 4ماه فهميدم دختره يه چيزيش هست و سالم نيست...تازه نه هم شنيديم
نميدونم چرا اينطوريه...كلا هر كي اطراف ماهست طرز فكرش همينه و اين باعث نااميدي پسر خانواده ميشه...همش ميگن فلاني دخترشو به تو نميده و تو فلان مشكلو داري و پول نداري و درس نخوندي و سربازي نرفتي،و........
انگار هركي جز ما رفته خواستگاري همه چيبش اوكي بوده....
من يكي رو ميشناسم (همكلاسيه دانشگاهمه)سه ساله عقد كرده هنوز درسشو تموم نكرده سربازيم نرفته مثل خودم...من نميدونم بچه هاي مردم چه فرقي با ما دارن؟
از لحاظ شرايط مالي و كاري هم با من فرقي نداره....من از اون بيشتر نباشم كمتر نيستم(از لحاظ مالي).....
ميگن كار ثابت نداري...ولي واقعا كار ثابت چه تعريفي داره؟؟؟
يعني كار تو ارگانهاي دولتي يا اداره جات و يا شركتها؟؟؟اگه كسي كار ازاد داشته باشه نميشه گفت كار داره؟؟متاسفانه اطرافيان من جوابي براي اين سوالات ندارن...
به نظر من هركي تو كارش موفق نباشه(به هر دليلي)تو اون كار شكست ميخوره..حالا اگه اداره جات باشه اخراج ميشه اگه ازاد باشه كارش مجبوره ضرر بده يا از اون كار كناره گيري كنه و بره سراغ كار ديگه ..پس نميشه به طور قطعي گفت كار تو اداره جات ثابته ، درسته؟؟؟...چون اينا هم اخراج داره
شماهم يه نظر بديد كه من چطوري ميتونم خانوادمو رو قانع كنم كه هم دركم كنن و هم راضي شن پا پيش بزارند؟؟؟
ممنون :72: :72: :72:
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام محمد جان
تو باید مادرتو راضی کنی نه به صورت رسمی پاشه بره خونشون به زن داییت قضیه رو بگه یه جوری که ببینه مزه دهنشون چیه بالاخره فامیلین زنها هم حرف هم رو بهتر می فهمن. حالا اگه راضی شده یه انگشتر بخرین و نشونش کنین تا درست تموم بشه و بتونین عقد کنین. این فقط کار مامانته که با زرنگی بتونه حرف از دهن زن دایی و داییت بکشه :227:
موفق باشی :72::72::72:
امیدوارم خوشبخت بشی. اگه عقد کردین حتما تو تالار مطرح کن ما هم خوشحال شیم جیگر:227:
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamr
سلام محمد جان
تو باید مادرتو راضی کنی نه به صورت رسمی پاشه بره خونشون به زن داییت قضیه رو بگه یه جوری که ببینه مزه دهنشون چیه بالاخره فامیلین زنها هم حرف هم رو بهتر می فهمن. حالا اگه راضی شده یه انگشتر بخرین و نشونش کنین تا درست تموم بشه و بتونین عقد کنین. این فقط کار مامانته که با زرنگی بتونه حرف از دهن زن دایی و داییت بکشه :227:
موفق باشی:
امیدوارم خوشبخت بشی. اگه عقد کردین حتما تو تالار مطرح کن ما هم خوشحال شیم جیگر:227:
سلام...
ممنون...
اگه جور بشه حتي اگه بله هم بشنوم دنيارو خبر ميكنم چه برسه به تالار
من از خدامه مامانم زرنگ باشه اينكارو بكنه ولي من نميدونم مامانم از چي ميترسه همش طفره ميره..ميگه به بابات بگو بره...فكر كنم بابام بايد با يه روسري سرش كنه بره با زنداييم حرف بزنه :311:
ديشب(چهارشنبه)خونه دختر عمم بودم مثل ابجي بزرگمه...(فاميلاي ما خيلي پيچيده اند،داييم با زن داييم پسرخاله دختر خاله اند ، دختر عمم ميشه دختر داييه ي داييم و زنداييم)ديشب دختر عمم و پسر عمم ميگفتند تو چرا نميري دختر داييتو بگيري؟؟دختر خوبيه ها..!!!!!!
ايكاش ميتونستم به دختر عمم بگم...خيلي زرنگه مطمئنم ميتونه سه سوته مخ طرف و خانوادشو بزنه ولي متاسفانه با داييم مشكل دارن..البته فقط با داييم مشكل داره ولي رفت و امد ندارن..
اگه ميتونستم خيلي عالي ميشد....100% بله رو ميگرفتم..ولي مامانم زرنگ نيست:302:
من يه چيز اين جمله تونو نفهميدم: ((تو باید مادرتو راضی کنی "نه" به صورت رسمی پاشه بره خونشون به زن داییت قضیه رو بگه))...اين كلمه ي "نه" اينجا معنيش چيه؟
ممنون ميشم جواب اين سوالمو بديد و همچنين شما و تمامي دوستان يه راهي واسه قانع كردن مادرم جلو پام بذاريد
شب خوش :72: :72: :72:
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام عزیز
منظورم این بود که وقتی روزی به عنوان مهمون میره خونه اشون با مقدمه چینی قضیه رو به زن داییت بگه . و بگه که اگه نظرتون مثبته بیایم خواستگاری رسمی اگر که نه بین خودمون بمونه. مثلا از ینجا شروع کنه که ماشااله فلانی (دختر داییتون) هم بزرگ شده خانم شده واسه خودش دیگه باید کم کم به فکر جهیزیه باشی براش و از این جور حرفا.
امیدوارم موفق باشی
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
سلام...
ممنون از اينكه جوابمو داديد
فهميدم چي ميگيد..اگه بتونم مامانمو راضي كنم كه خيلي عاليه...25 دي تولد دختر داييمه...به مادرم گفتم يه هديه واسش ميگيرم هم برو اينو بهش بده هم با مادرش حرف بزن همش طفره ميره...مورد خاصي نيستا..مطمئنم يه جورايي خجالت ميكشه..مادرم بهم ميگه واقعا دختر داييتو ميخواي يا فقط به خاطر نجابتش دنبالشي؟؟؟
خب اكثرا مردا به خاطر نجابت و خانمي يه دختر شيفته اش ميشن..وگر نه يه پسر از كجا ميدونه فلان دختر اخلاقش چجوريه كه بخواد عاشق اخلاقش بشه... قضيه ظاهر هم هست كه راحت ميتونم بگم دختر داييم زشت نيست ولي خيلي خوشگلم نيست ولي برا من خوبه...پسنديدم..(علف بايد به دهن بزي شيرين بياد كه اومده)...
تا ببينيم بعد از صفر چي ميشه....نميدونم مادرم ميره يا نه..خيلي دوست دارم روز ولنتاين بيشتر از الان به دختر داييم نزديك شده باشم..................
بازم ممنون....خيلي لطف كرديد كه تا حالا منو راهنمايي كرديد...فعلا كه خبري از دختر داييه نيست...خيلي وقته اين طرفا نميان..سال سوم انسانيه.فكر كنم الان به امتحاناتش نزريك باشه....اگه چيزي بازم به نظرتون ميرسه بگيد منم اگه خبري بشه حتما ميام ميگم
روز بخير
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
اگه بخواي همين طور دست روي دست بذاري و اقدام جدي نكني دختر داييت از دستت مي ره. من تو شرايطي بودم كه هر خال و دايي يكي از پسراشو براي من در نظر گرفته بود. حرف زياد مي شد ولي اقدام جدي نه.
مي دوني اخر چي شد؟ من اخر با كسي ازدواج كردم كه قبلا مي گفتم اگر فقط همين پسر بمونه باهاش عمرا ازدواج كنم ولي قسما شد دقيقا با همون شخص ازدواج كردم.
همه فاميل تو شك بودند. داييم و خالم با حسرت به من نگام مي كردند. حتى مى ديدم پسرخاله هام از اين كه اقدام رسمي نكرده بودند پشيمونند.
دوستش داري برو جلو... جرأت به خودت بده. اگه از الان جرأت انجام كار به اين اسوني رو نداري در اينده چي مي خواي بكني؟!
به خاطر فاميل بودن هم مطمئنا داييت شرايطت رو درك مي كنه اين قدر به خوت سخت نگير
در آخر امىدوارم كه همه عاشقا به هم برسند اگر صلاح باشه:323:
RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
lover24 گرامی
تاپیکهای مشاوره ای دفتر خاطرات نیست که جزییات ماجراهای زندگیتون ،آنهم در بعضی از آنها حریمها رعایت نشده و بد آموزی دارد را بیایید بگویید :305:
این تاپیک بنا به عنوانش راهنماییهای لازمه را گرفته است و بیش از اینرا نیاز به عملگرایی شما طبق راهنماییها بخصوص از سوی کارشناسان هست . لذا تاپیک قفل می شود .