چند سطری به مناسبت روز زن...
جامعه ای که زنان کوچکی داشته باشد ،
نمیتواند مردان بزرگی را تربیت کند....
سلام
یادم میاد زمانی که بچه بودم ، پدرم خیلی از وقتها که کارم داشت، به جای اینکه توی خونه اسمم رو صدا بزنه ، بهم میگفت "اقای مهندس " ، اخه بیست سال پیش ، مثل الان نبود که توی هر خونه ای 4-5 تا مهندس باشه و مهندس بودن یک ارج و قرب خاصی داشت ، خلاصه بابام خیلی وقتها صرفا از سر احترام _ و نه اینکه علاقه داشته باشه پسرش حتما مهندس بشه _ اینطور صدام میزد و اینقدر این نوع صدا زدن رو ادامه داد تا دیگه باورم شده بود که اصلا برای من توی دنیا شغلی غیر از مهندس شدن وجود نداره ، و من قبل از اینکه محمد باشم ، یک مهندسم ... اون زمان مهندس شدن و وارد شدن توی یک رشته مهندسی دانشگاه خوب کار سختی بود ، ولی بقدر باورهایی که از طریق این رفتار ساده پدرم ایجاد شده بود در من قوی بود که نفهمیدم چطور وارد دانشگاه شدم و چطور مهندس شدم! فقط میدونم کلام پدرم تاثیر خیلی زیادی در این فرایند داشت ، و مطمئن هستم اگر اون زمان پدرم به جای "اقای مهندس " ، " اقای دکتر " ، "اقای هنرمند" ، "اقای سیاستمدار" ، "اقای فوتبالیست" ، "اقای فضا نورد" و... صدام میزد ، میتونستم در بزرگی به هر کدوم از این جایگاهها برسم و البته چه خوب بود اون زمان که بچه بودم وقتی پدرم منو میدید که چه علاقه ای به پول در اوردن و کسب و کار و تجارت دارم ولو شده توی همون دوران بچگی یک بساط پهن میکردم تا بتونم با درامدی که از فروش پفک و ادامس و لواشک به بچه های همسایه داشتم ، به ارزوهای پولی خودم برسم ، چه خوب بود پدرم منو به جای اقای مهندس ، "اقای تاجر "لقب میداد تا اینقدر لازم نباشه سالها عمرم رو توی دانشگاه هدر بدم و دوباره برگردم سر علاقه دوران کودکی خودم....
روزهای اخر دانشجوییم ، یک روز یکی از اساتید دانشگاه به من جمله ای گفت که سهم زیادی در موفقیتهای بعدی زندگی من داشت ، وقتی داشتم فارغ التحصیل میشدم ، یکی از اساتید به من گفت اقای فلانی با شناختی که ما این مدت توی دانشگاه از شما پیدا کردیم ، شما توی اینده کاریتون هم فرد موفقی خواهید شد ... اون زمان نتونستم تشخیص بدم که ایا اون استاد این حرف رو صرفا بعنوان یک تعارف رایج مطرح کرده یا اینکه واقعا در من پتانسیلهای خاصی دیده که این حرف رو داره میزنه ... ولی اینها مهم نبود ، مهم این بود که اون استاد ، چنان با صلابت و جدیت این حرف رو زد که دیگه برای من موفق نشدن در فضای کسب و کار معنایی نداشت ، دیگه مهم نبود باورهای قبلی من در مورد خودم چی بود ، بلکه باور جدیدی که در من از طریق این استاد ایجاد شده بود مهم بود ، اینکه حتما من چیزی در وجودم دارم که اون استاد اینطور به من گفته بود... و همین یک جمله اون استاد کافی بود تا من بتونم خیلی سریع در کسب و کار رشد کنم ....
یک دوستی داشتم که فرد موفقی در بیزینس بود و تعداد زیادی خواهر و برادر داشت... برام تعریف میکرد که وقتی بچه بوده ، یک روز مادرش توی تنهایی گیرش میاره و بهش میگه ،" مرتصی تو با بچه های دیگه من فرق داری و میدونم وقتی بزرگ بشی فرد موفقی میشی " و اون دوستم با تکیه به این جمله مادرش که براش به یک باور تبدیل شده بود و با این ذهنیت نادرست که در او استعدادهایی هست که سایر خواهر و برادرانش از این استعدادها محروم هستند ،تونسته بود سالهای بعد رشد زیادی در بیزینس بکنه و به فرد موفقی تبدیل بشه .... و جالب اینکه بعدها وقتی مادر مرتضی فوت کرد ، یک روز بین خواهر و برادرهاش این موضوع رو مطرح میکنه و تمام خواهر و برادرهاش بهش میخندن و میگن اتفاقا ما هم وقتی کوچیک بودیم ، مامان، مشابه این حرف رو در خلوت به ما هم زده بوده ...
میگن مردم کشور هند ، مردم ترسویی هستن ، دولت هند برای اینکه بتونه این نقیصه مردمش رو رفع کنه ، سرمایه گذاری زیادی روی صنعت فیلمسازی خودش کرده و سیاست فیلمسازی خودش رو بر مبنایی گذاشته که توی اون کاراکترهای قهرمانش ، افرادی شجاع و نترس هستند تا بدین شکل باورهای مردش رو تغییر بده ....
خیلی از این مثالها میشه زد که اثبات میکنه که شاید هیچ چیز در رشد یک فرد ، به اندازه اینکه در او باور مثبت ایجاد کنیم ، در او خودباوری و عزت نفس ایجاد کنیم ، در او احترام و حس ارزشمند بودن ایجاد کنیم ، حائز اهمیت نیست ... بقدری در این نقطه از زندگیم ، نقش موضوع عزت نفس و خودباوری و ایجاد باور مثبت در موفقیت فردی برام روشن هست که اگه روزی فرزندی بخوام تربیت کنم و فقط اجازه داشته باشم با یک فرمول ساده به رشد و تعالی برسونمش ، قطعا از همین فرمول ساده ولی پراهمیت استفاده خواهم کرد.
تا چند سال پیش ، بحث فضای مجازی و زیر مجموعه های اون مثل شبکه های اجتماعی ، شاید در زندگی خیلی از ماها ، یک چیز لوکس و درجه چندم بود ... ولی در این روزها خواه ناخواه ، فضای مجازی ، بخشی از زندگی ما شده که هر کس به اندازه ای از اون بهره میبره... این تکنولوژی هم مثل تمام تکنولوژیها ، مزایا و معایب خودش رو داره ، یکی از مزایا و شاید معایب این تکنولوژی این هست که مطالب ، نوشته ها ، داستانها ، شایعات ، اخبار ، جوکها و... با سرعت نور و با تصاعد زیاد در بین افراد جامعه منتشر میشه ...اما توی این یک دو ساله اخیر ، به لطف فضای مجازی ، انتشار گسترده مطالبی طنز در مورد قشر دختران و زنان ما زیاد شده ، موضوعاتی مثل اینکه تنها دغدغه دختران ما شوهر کردن هست تا تمسخر استعدادها و توانایی ها دختران و زنان ...
واقعیت اینکه خیلی مهم نیست این نوشته ها در مورد دختران و زنان جامعه ، طنز هست یا غیر طنز ، موضوع مهم اینکه تکرار زیاد این موضوعات ، قطعا به تدریج جزئی از باورهای عمومی جامعه میشه ، و کم کم دختران ما عزتمندی و باورهای خود را از دست میدهند و تصویر ذهنی و باور ذهنی خود را در حد هجوهای گفته شده، تنزل میدهند... انگاه نمیتوان از دختری که در فضای مجازی و بالتبع در واقعیت بعنوان یک موجود ضعیف و دست و پاچلفتی که از عهده انجام بسیاری کارها _ که اصلا قرار نیست در انها توانمند باشد _ ناتوان است ، شناخته میشود ، انتظار رشد و تعالی داشت ... نمیتوان از چنین دختری که نظام باورها و عزت نفس او به تدریج و عمدا یا سهوا و از روی جهل توسط دیگران فرو ریخته شده ، انتظار داشت بتواند درون خود جنینی با باورهای بزرگ را رشد دهد ، در اغوش او فرزندی با افکار بزرگ رشد کند و نمیتوان از این زن انتظار داشت پشتیبان روزهای سخت مردی باشد که در زندگی با او مشترک است...
و بدتر از این حالت اینکه دختران ما در تقابل با این وضعیت در ایند ، و به خاطر اینکه به جنس مخالف نشان دهند انها هم به اندازه یک مرد توانمند هستند ، در نقشهایی فرو روند که این نقشها برای انها نوشته نشده و اینگونه به تدریج زنانگی و لطافت خود را از دست دهند و انها هم در زندگی خود به یک مرد تبدیل شوند بخاطر اینکه روزی حرمت و عزت و باور انها را جامعه خراب کرده است....