من یه آدم بی عرضه و بدرد نخورم

سلام و خسته نباشید.
اسمم امیر هست .من یک آدم متکی به دیگران هستم و با این سن وسال خیلی بی عرضه هستم و هیچ کاری رو تنهایی نمیتونم انجام بدم حتما باید یکی در کنارم باشه.به خاطر این سر کار هم نمیتونم برم و نمیتونم حتی 1000 تومان پول در بیارم.همش کارها رو عقب میاندازم و خیلی هم بی نظم و انظباط شده ام.با هیچ کس هم نمیتونم دوست باشم.خیلی ساده و بی ریا هستم از این رو همش دچار مشکلات روحی میشم و هز کسی هم که دوسش داشتم سخت متنفرم چون منو دور میزد و با پسرهای دیگه هم ارتباط داشت ولی من احمق با او صادق و وفا دار بودم و اون خیلی منو تضعیف کرد ولی من هم مقصر بودم چون عرضه نداشتم که یه زندگی رو بچرخونم.میخوام بمیرم ولی مردونگی کشتن خودم هم ندارم .و از خونه نمیتونم بیرون بیام

خوب نگفتی چند سالته ؟

نشد دیگر آقا امیر دیگر درمورد خودتان اینطوری صحبت نکنید
زیرا جز اینکه به شما لطمه می زند سود دیگر ندار حتما شنیدی که کی گند "هروقت ماهی از آب بگیری تازه ست"
پس از امروز سهی کن که خصوصیات خوب خود را تقویت و خصوصیات بد خود را تضعیف کنی من می دونم که شما می تونید این کار بکنید و یک چیز دیگه گذشته ها گذشته پس بیخودی به اون فکر نکن و به فکر آینده باش
موفق باشی

امیر همایون جان،می شود با جزییات بیشتر و با مثال درباره خودت،خانواده ات،روابطت با دخترها و پسرها و وضع تحصیلی خودت و اوضاع درون خانواده ات و اخلاق پدر و مادرت شرح بهتری بدهی؟

امیر خان توهمه چی داری.... فقط تجربه نداری همین!!!! ....اگر پر از تجربه باشی این حرفها رو نمیزنی .....پس لطفا ....خواهشا...... راه نرو .... بدووووو...... تا به هر چی میخوای زودتر برسی
ضمنن ! کتاب اعتماد بنفس نوشته بابارا دی آنجلیس رو بخون توی کتابخونه ها هم هست حتما بخونش !

سلام
شايد تا حالا موقعيتي برات پيش نيومده كه خودتو محك بزني . هر كدوم از ما تواناييهايي داريم كه اگه بخواييم منتظر يه موقعيت باشيم تا اونا رو نشون بديم شايد يه عمر انتظار كم باشه . اينطورم كه از نوشته هات معلومه شما تحت تاثير بهم خوردن يه رابطه اين جور از خودت ناميد شدي .

خیال میکردم که نسل آدم های خوب ریشه کن شده و خوشحلم که میبینم دارید به من روحیه می دید چیزی که بر عکسش رو به من گفتن و همش تو سرم زده شد من و با دیگران مقایسه کردن

از همتون سپاسگذارم.چرا من قبل از این که به این درد گرفتار شم کار میکردم و از عهده کارهام خوب برمی آمدم ولی در اثر ندونم کاری تو کارم شکست خوردم و همه چیزم رو از دست دادم و بعد از یه دوره افسردگی با جمع کردن مقداری پول به خارج ازکشور سفر کردم برای ادامه تحصیل و اونجا همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه با یه دختر خانمی آشنا شدم که کاش نمی شدم

جناب آقای امیر همایون
به نظر من شما باید خودت رو محک بزنی و ببینی واقعا نمی تونی از پس زندگی بر بیای یا می تونی
یه مسئولیت به عهده خودت بزار و از خودت بخواه که حتما اون رو انجام بدی
یا اصلا برو سر کار شاید بگی که نمی تونی بری سر کار و نمی تونی حتی یه 1000 تومنی خودت در بیاری اما باور کنی می تونی
شما باید به خودت تلقین کنی که می تونی
یه مثال برات می زنم مثلا خود من اصلا فکر نمی کردم که بتونم برم سر کار یعنی بابام می گفت که من دختر بی عرضه ای هستم از سر لجبازی و به خاطر اینکه خودم رو محک بزنم رفتم سرکار با اولین حقوقی که گرفتم رفتم و یه گوشی موبایل خریدم بعد از دو ماه بابام دیگه بهم اجازه نداد که برم سرکار ولی حداقل به خودم ثابت شد که من هم می تونم کار کنم و حقوق بگیرم .
بعد از اون بهم گیر دادن که نمی تونی از پس زندگی بر بیای و مسئولیت یه زندکی رو نمی تونی داشته باشی به حاطر همین مامانم رو 10 روز فرستادم مسافرت توی این مدت هم خونه داری می کردم هم بچه داری درسته که خسته شدم ولی فهمیدم که می تونم

شما هم باید مسئولیت یه کاری رو بر عهده بگیری مطمئنم که یه ماه دیکه میای و می گی که چقدر اعتماد به نفس پیدا کردی
بی خبرمون نزار
موفق باشی
یا علی

بعد از آشنایی با این دختر همه چیزم رو از دست دادم اول دوستانم و بعد پول اندکی که داشتم.نمیدونم چرا از این دختر اینقدر خوشم اومد ولی اون در اول میگفت که من از تو خوشم نمی اومد و تو رو هم مسخره می کردم.بعد اون شروع کرد به مقایسه کردن من با دیگر پسر ها و اینکه هر روز به یه عنوانی تو سرم میزد البته به صورت مستقیم و غیر مستقیم.و این حرف ها به من شدیدا فشار میآورد تا اینکه فهمیدم که این دختر خانوم در آن واحد که با من هست با پسران دیگر هم ارتباط تلفنی داره . من از روی صدق و راستی جلو رفته بودم و قصدم هم این نبود که دختر مردم رو سر کار بذارم ولی ایشون با من اینطور نبود و هر وقت هم دستش رو می شد با به خیال خودش خرم می کرد تا این مسئله فراموش بشه و من سعی می کردم که ببخشمش و گذشت کنم و به روی خودم نمی آوردم تا اینکه باز تکرار میکرد. داستانش خیلی طولانی هست .خیلی چیزها هست که نگفتم در نهایت (بعد از 4سال) به درد شدیدی تو پاهام گرفتار شدم که هیچ منبع فیزیکی نداشت و دکتر ها همگی گفتن که ابن درد شدید روحی هست ومن که خودم اینو میدونستم چیزی به دکترها نگفتم چون چی باید میگفتم(روم نمیشد)از درد شدید تو تخته پشتم و پاهام زجر میکشیدم جوری که تا به حالا نمیتونم زیاد راه برم(کمتر از 100 متر مسافت) روزی 8 عدد قرص مسکن می خوردم و همینطور قرص های افسردگی و خواب آور ولی انگا ر نه انگار. خودم هم میدونم چم هست ولی نمیتونم بگم.خدا آدم هایی رو که با روح روان کسی بازی می کنند رو لعنت کنه. تقصیر من این بود که مثل یه سری از مرد ها اهل دور زدن و دروغگویی نبودم و اینم حال و روزم

میدونید من که از اول اینطوری نبودم . از 16 سالگی پول درآوردم و کار کردم .کارهای مسئولیت دار و حساس . ولی حالا نمیتونم دیگه.من یا هرکس دیگه میتونه به پول برسه و برشکست بشه و همه سرمایه هاش رو از دست بده.من رفتم ادامه تحصیل دادم که دوباره از صفر شروع کنم و این کار رو هم کردم ولی از اقبال بد با دختری طرف شدم که به جای اینکه تشویقم کنه تا بتونم دوباره از جام بلند شم همش منو تحقیر کرد و تهدید که فلان شخص منو میخواد و اون داره واسه بدست آوردن من تلاش میکنه و تو هیچی همیشه هشتت گرو نهت هست

بین امیر همایون جان؛من اگر بخواهم رابطه ات را با آن دختر آسیب شناسی کنم،دستکم یک بیست سطری باید مطلب بنویسم.اما این کار را نمی کنم واز تو چند پرسش دارم:
1-شخصیت و هویت خود را مگر باید در نظرات دیگران جستجو نماییم؟آیا حرفهای دیگران سنگ محک و معیار ما برای شنهاخت خویش و یا تعریف ما از خودمان است؟
2-به نظر شما هنگامی که ما در یک رابطه درگیر می شویم،هدف غایی ما جهت برقراری و ادامه آن رابطه چیست؟کلاً منظور و دلیل اصلی ما از رابطه با انسانها و بهره گیری از ابزار و وسایل چیست؟و باز کلی تر:اصلاً ما چرا داریم زندگی می کنیم؟نه!جداً هدف شما از زندگی کردن چیست؟
3-بازی فوتبال ایران و استرالیا را یادتان هست دیگر؟!!آیا می دانید پاس گل خداداد را چه کسی داد؟یا رنگ جامدادی دوران دبستان خودتان را که در آن زمان خیلی دوستش داشتید،به یاد دارید؟به احتمال زیاد خیر.
صدام . . . صدام را که می شناسید؛آیا اکنون او وجود خارجی دارد؟چرا به او نمی اندیشید؟؟؟؟
خیلی مشتاقم پاسخ این سه دسته پرسش را بدهید؛زیرا می دانم در آن صورت مشکلتان بیشترش حل می گردد.چشم براهم؛
شاد زی . . . .

سلام amirhomayoon
به نظرم شما اگر مسائل را همین طور به تدریج برای خودت یا برای ما بیان کنی و بعد دسته بندی کنی، خودت هم به راه حل می رسی و هم انگیزه پیدا می کنی که زندگی را از نو و با انرژی جدی بازسازی کنی.
در همین موضوع بین پست اولت و پست آخرت مقایسه کن، به راحتی این پیشرفت ملموس است. بسیاری از افراد که اینجا می آیند، همین که فرصت می کنند مشکلاتشان را طبقه بندی و ارائه دهند، به نتیجه گیری هم می رسند.
چون معمولا همه مسائل در ذهن ما درهم آمیخته هست، وقتی سعی می کنیم خلاصه و ارائه دهیم، کم کم خودمون می توانیم آنها را سامان دهیم.
مثال:
شما در پست اول طوری صحبت کردید، که گویی اعتماد به نفس ندارید. اما کم کم متوجه شده اید که تحت تاثیر شکست یک رابطه و از همه مهمتر فکر تکراری در مورد آن دچار غم ، ناامیدی و بی انگیزگی شده اید.
من پیشنهادم اینست که علاوه بر پیگیری پاسخها در این موضوع خودت، سری به بخشهای مختلف تالار بزن. مخصوصا انجمن های آرامش، انجمن افراد خوشبخت، انجمن مقالات آموزشی ازدواج و ...
چون اینطوری به غیر از این نقطه تیره در زندگیتون، به تدریج وسعت دیدتون به سایر مسائل که مغفول مانده بیشتر می شود. همچنین نسبت به موضوع خودتون هم کم کم به عمق آن پی خواهید برد و آگاهی ها مقدمه مهارتها و رفتارها و تغییرات هست.
اگر ما می خواستیم هروقت به زمین خوردیم، همانجا روی خاکها ولو بشویم و بلند نشویم، شاید تا الان راه رفتن را نیاموخته بودیم.
شکستها هم به خزانه تجارب ما افزوده می شوند تا گامهای بعدی را استوار تر برداریم.
پیشنهاد jahangardT خیلی ظریف و دقیق اشاره به یک تکنیکی دارد که بیان می کند همیشه احساسات نیست که ما را به رفتاری سوق می دهد، گاهی یک رفتار منجر به تغییر احساسات ما می شود. لذا فراهم آوردن یک کار یا مسافرت و ریختن یک برنامه برای زندگی و پیمودن قدمهای عملی کوتاه می تواند منجر به تغییر این احساس و باز هم به تبع آن تغییر رفتار خواهد شد.
خلاصه:
1 - سعی کن اتفاقاتی که برایت افتاده خلاصه و تنظیم کنید
2 - با مطالعه سایر بخشهای این تالار، تمرکز خودت را از مشکلت به چیزهای دیگر بگردانی
3 - به جای افکار گذشته نگر، یک برنامه کوچک مبتنی بر زمان حال برای خودت تدارک ببینی
4 - با انجام کارهای کوچک و مثبت یا مسافرت، مطالعه یا ... شروع به یک فرایند رو به جلو و مثبت کنی. اینطوری دنیای خودت را بزرگتر از دنیایی می کنی که منحصر به یک شکست یا یک دختر بوده است.

با سلام بطور تصادفی با جستجو در گوگل این لینک را دیدم این حرف ها را بخون:
" امیر خوان خسته نشدی از این همه نصیحت؟؟ یک نفر میگه کتاب اعتماد به نفس بخون - یکی میگی تو میتونی امید داشته باش و... آخه یه موقع هست آدم هیچ کاری نمیکنه و خوب افسردگی میگره اون سرجاش درست و طبیعی هم هست اما یه موقع هست آدم این همه زحمت میکشه از ۱۶ سالگی پول در میاره حتی اونقدر توانایی پیدا میکنه بره خارج و اینجور به آدم نارو بزنند .. این همه کار خوب کنه این همه همه را دوست داشته باشه اما همون کسی که براش یکاری میکنی بهت نارو بزنه اینجوری به کی میشه اعتماد کرد اصلا چرا باید اینجوری باشه خیلی جالبه همون کسی که به تو نارو میزنه به یکی دیگه نارو نمیزنه خدایااااا چرا اینجوریه آخه ؟؟ حتما عیب از منه وگرنه اگه عیب از من نبود همه به همه نارو میزدند و نامردی میکردند .. دختری که تو واقعا براش میمیری واقعا حاظری جونت را براش بدی به تو محل نمیزاره و صاف میره پیش کسی که این حرف ها را به دروغ بهش میگه و میخواهد ازش سو استفاده کنه "
فکر نمیکنی از اونچیزی که درونت میگذره خیلی خبر دارم؟؟ حرف ها با بقیه متفاوت تر نبود؟ بقیه که نمیدونند تو دل آدم چی میگذره و دوست دارند با تمام وجود یکاری بکنند نظرشون هم میدند اما بازم نمیدونند که تو دل آدم چی میگذره - خوب میخواهم بهت بگم به من اعتماد کن چون تا واقعا کسی در جای تو قرار نگیره نمیتونه تو را درک کنه
من امید واهی نمیخواهم بهت بدم که آره تو میتونی - تو بهترینی - دختره را ولش کن برو سر وقت یکی دیگه نه کاملا حرفام متفاوته
من میخواهم این را بگم که اگر تو بپذیری طرز تفکرت اشتباهه و چون میدونم میتونی طرز فکرت را عوض کنی .. همین جا به تو قول میدهم که زندگی تو ۱۸۰ درجه تغییر خواهد کرد و اگه در حال حاظر دختری که میپرستیش به تو نارو زد به موقعیتی میریسی که اون دختر آرزوی داشتن تو را میکنه که هیچ بسیار افرادی بهتر از اون هم به این وضعیت میرسند.
من خود انسانی متحول شده ام و درصد پیشرفت من اینقدر گسترده بوده که خودم دست به قلم شده ام و دوست دارم سایرین را هم متحول کنم چون شرح حالت شبیه به گذشته من بود تصمیم گرفتم این لطف را در حق تو هم بکنم ابتدا ۲ پست آخر بلاگ من را بخون تا موقعیت خودت را پیدا کنی
www.mrglinux.org
و بعد اگر به این نتیجه رسیدی که باید تفکراتت را عوض کنی با من تماس بگیر تا تو را راهنمایی کنم.
موفق میشوی اعتماد کن

و روی سخنم با سایر کسانی که برای این دوست پاسخ گذاشتند: تمام حرف های شما کاملا درست است. اما باید به روشی در امیر خوان نفوذ کرد در این قالبی که خودش را در اون زندانی کرده ببخشید اگر یه مقدار متفاوت حرف زدم .. به حساب بی احترامی نگذارید

امیرهمایون به پرسشهای بنده اندیشیده ای؟. . . .

سلام امیدوارم که همیشه خوب و سلامت باشید:72::72::72:
بعضی وقتا بعضی آدم ها که در اطرافمون هستن و به اندازه ذهن کوچیک خودشون فکر می کنن و حرف می زنن با حرفهای بی معنی خودشون باعث می شن افکار پوچ و مسخره شون رو به دیگرون منتقل کنن
مثل همین دختر خانمی که گفتین
در صورتی که اون داشته با این حرفهاش شما رو خرد می کرده و اعتماد به نفس خودش رو بالا می برده
همون بهتر که قطع رابطه شد
خدارو شکر کنید
ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است شما باید اون حرفهایی که اون به شما می زده برعکسش رو هر روز به خودتون بزنید واقعا هم همین طور ه که من می گم باید به جایی به حدی برسید که اون حسرت شما رو بخوره نه اینکه بگه اه دیدی حرف من درست بود خوب شد قطع رابطه کردم

به توانایی های خودتون ایمان داشته باشید
موفق باشید.....

شیلا خانم با تفکراتی که دارید اگر اینجور پیش برید شاید شکست سختی در زندگی بخورید
ثابت شده است هیچ چیز خارج از دنیایی آدمی وجود ندارد و تمام گرفتاری ها و مشکلات و ... علتش خود آدمی است نه دیگران
و همچنین هر رفتاری که شما خودتان با خودتان داشته باشید دیگران با شما خواهند داشت و هر فکری که در مورد خودتان بکنید دیکران در مورد شما خواهند کرد این یک اصل است با این وجحود اگر امیر خود را یک آدم بی عرضه بداند دیگران هم او را بی عرضه میدونند و اون خانم هیچ دلیلی نداره با یک آدم بی عرضه بمونه
جهان هر کسی به اندازه وسعت فکر اوست

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه دوستان عزیز
من خیلی با خودم فکر کردم و تمام نوشته های شمه رو خوندم و به این نتیجه رسیدم که من آدم بی عرضه و بدرد نخوری نیستم
بله شاید من از لحاظ یه قاتل که به راحتی آدم میکشه و یا یه دزد که مثل آب خوردن از دیوار بالا می ره و یا یه کلاه بردار و در نهایت این دختر خانوم آدم بی عرضه ایی باشم و عرضه انجام دادن هیچ کدوم از این کار ها رو نداشته باشم.بی عرضه و بدرد نخور خودشون هستند که مثل زالو از دیگران تغذیه میکنند و آویزون دیگران هستند.این دختر خانوم و آدم های شبیه اون میخواهند یک شبه و بدون زحمت به پول و آسایش برسند.در حالی که آسایش رو باید تو افکار و قلبت جستجو کنی .من برای بدست آوردن هر چیز زحمت می کشم و قدر اون رو خوب میدونم و طمع به مال و ناموس و موقعیت دیگران ندارم
من به حق خودم قانع هستم ولی زحمت خودم رو هم می کشم که در یک جا درجا نزنم تا بتونم پیشرفت کنم و از راه درستش این کار رو کردم و خواهم کرد .اگر من هم مثل اون چند تا دختر دیگه تو آب نمک داشتم و هر زمان که با این بهم زدم سریع با دیگری می رفتم و آدم هوس باز و کلاشی بودم و به هر قیمتی خودم رو به همه جا می رسوندم حتی با خیانت به خودش احتمالا افسرده نمی شدم و دیگه هم به من نمی گفت بی عرضه احتمالا میگفت بی وجدان و بی وفا.
اگر من بی عرضه بودم چطور می توانستم 3 سال تو یه کشور غریب بدون هیچ دوست و آشنایی زندگی کنم و به تازه وارد ها از جمله خودش کمک کنم.تو اونجا کسی به کسی کمک نمی کنه مگر اینکه طرف دختر باشه ولی من در حد توانم به همه کمک می کردم و کارهاشون رو انجام میدادم .کسانی بودند که با وجود دوست و فامیل و آشنا که اونجا داشتن می آمدند و بیشتر از یک ماه طاقت نمی آوردند و گریه کنان می رفتند.پس من بی عرضه نیستم اون دختر بی عرضه هست که از چشمان گناه آلود و ناز و اطفارش و بدنش و نانجیبی برای بدست آوردن موقعیت بهتر استفاده می کنه وبدون اینها حتی نمی تونه تا قم بره

شیلا خانوم راست میگه اون پر از نقص بود و من هیچ کدوم رو حتی یکبار هم به روش نمیآوردم .من هم پر از نقص بودم ولی درستش این بود که ما عیب های یکدیگر رو می پوشاندیم و همدیگر کامل می کردیم ولی اون همش سعی داشت عیبهای من رو بزرگ جلوه بده تا جلوی من کم نیاره در حالی که احمق خانوم خبر نداشت که اگر من چیزی از نقصانش نمی گم به این خاطر نیست که دختر کاملی هست بلکه من نمی خواستم با تحقیرش خودم رو بزرگ جلوه بدم من دوسش داشتم و میخواستم ایراد هاش رو پوشش بدم ولی اون نفهمید.اون خیلی مسائل خانوادگی داشت که من میتونستم تو سرش بزنم ولی یکبار هم به روش نیاوردم چون خارج از مردونگی بود
از دختری که برگرده بگه همه پسر ها دنبال باسنی مثل باسن من هستند چه توقعی میشه داشت.کسی که کامل بودن خودش رو در این چیز ها میبینه .
دختری کامل هست که زیبایی درون داره و دارای افکار انسانی هست نه حیوانی

آها . . .داری راه می آُفتی!

سلام به همه دوستای گلم و امیرهمایون خوشحالم که واقف شدی که تو توانایی داری خیلی بیشتر از اینکه بدونی
گذشته ها گذشته به فکر زندگیت باش همه بد نیستن آدم های خوب و با احساسی هستند که شاید به ظاهر معمولی حتی زشت بیان ولی به قول شما از درون زیبا هستند
یه روزی می رسه که این جریانات برات باعث خنده بشه و روزی هزار بار خدا رو شکر کنی
به خدا راست می گم نمی خوام امیدواری الکی بهت بدم
به امید آن روز
در ضمن merginu من چیز بدی نگفتم که سریع موضع گرفتید درسته آدم دست خودشه و خودش باید اعتماد به نفس داشته باشه ولی حرف های دیگرون که مثل خوره به جان آدم میافته هم تاثیر داره خیلی بیشتر از اونی که تصورش کنید نمی دونم شاید حرف من اشتباه باشه ولی بی تاثیر هم نیست
نظرتون چیه؟

سلام و بازم ممنون از همگی که کمکم کردید تا ایدن دوره را سپری کنم.من هم با شما موافقم شیلا خانم ، درسته که همه چیز دست خود آدم هست ولی در هر حال چه بخواهی ،چه نخواهی تحت تاثیر محیط و اطرافیان قرار خواهی گرفت مخصوصا کسی که قرار هست با او تا به انتها همسفر باشی.اینقدر بهت تلقین میکنند تا خودت هم باورت بشه که حق با طرف هست و همه وهمه اینکار ها رو میکنند تا بتونند عیب های خودشون رو پوشش بپوشنند و تو رو همیشه بدهکار خودشون کنند.

امیرهمایون؛این جمله زیر بی معناست و تکرار مکرراتِ ملال نگیز است،آن را از دل،ذهن و صفحه مونیتور حذف کن:
*اینقدر بهت تلقین میکنند تا خودت هم باورت بشه که حق با طرف هست و همه وهمه اینکار ها رو میکنند تا بتونند عیب های خودشون رو پوشش بپوشنند و تو رو همیشه بدهکار خودشون کنند.*

والا نميدونم چي بگم؟ شما نگفتين رابطه شما با اين خانم تا چه حد بوده؟ چطور جدا شديد؟الان كجا ساكنيد(خارج از ايران) باز هم اون آدم دورو رو ميبينيد يا نه؟

اقای امیر همایون عزیز میشه خبر بدی کارت به کجا رسیده اوضاع احوال بهتر شده
کجایی خبر ازت نیست