ایا من خواستگاری کردم ؟؟؟
سلام به همه دوستان :72:
امیدوارم تک تک تون مشکلتون حل بشه.:72::72:
چند روز پیش به یه دختر خانمی پیشنهاد دادم واسه ازدواج.(تا امروز فکر می کردم اینطور بوده).جوابش منفی بود.اما خیلی ناراحت نشدم.چون یه بار خوب فهمیدم تا قبل از عقد رسمی عشق و عاشقی ممنوع.احساسم مدتهاست زیر خاکه.الانم فکر نکنید نشستم و غصه دارم.فقط به نظرم یه مورد خوبه.نمیخوام راحت از دستشون بدم.
تا امروز فکر می کردم که تو همون چند جمله تونستم نیتم رو بهش بفهمونم.اما حالا مطمئن نیستم.با اجازتون یه مختصری توضیح میدم.میخوام بدونم برداشت شما از این گفتمان چیه ؟ (بخصوص خانمهای گرامی تالار ).البته نظرات اقایون رو هم مشتاقانه شنوا هستم.
اول از همه بذارید لوکیشن گفتمان رو براتون بگم تا بتونید مجسم کنید.فکر کنید یه مغازست و بنده فروشنده و اون خانم مشتری.محل کارش نزدیک و هر از گاهی هم میان مغازه.مثلا هفته ای یکی دو بار.ایشون اوایل که میومدن مغازه دستشون حلقه بود.اما بعد از چند بار اول دیگه خبری از حلقه نبود.از یکی ، دو تا از همکارانش در موردش پرسیدم.گفتن تازه نامزد کرده.منم بیخیال شدم.
اما همیشه ته دلم داشتم خودم رو سرزنش می کردم واسه اینکه چرا یه بار از خودش نپرسیدم.تا اینکه یکی از همین روزا شرایط جور شد.ایشون حدود 20 دقیقه تو مغازه موندن.در این بین همواره افراد دیگری میان و میرن.پس مطلقا تنها نبودیم.اما بالاخره پرسیدم.این متن عینا متن گفتمان رد و بدل شدست.لطفا با دقت بخونید و نظرتون رو بگید.
نقل قول:
فقط خدا : ببخشید،میخواستم یه سوالی ازتون بپرسم.نمیدونم پرسیدنش درست هست یا نه.امیدوارم ناراحت نشید.شما ازدواج کردید ؟
خانم : نه (تقریبا بدون مکث )
فقط خدا : خب،چجوری بگم.میخواستم بدونم کسی هست .... .(واقعا برام سخت بود.نمیدونستم چی دارم می گم.چون از قبل هم برنامه ای نداشتم واسه گفتن)
خانم : (یه لحظه مکث کرد و به یه سمت دیگه نگاه کرد و بعد برگشت به سمتم و گفت . یجورایی، اره.
اما در کمال احترام و متانت جواب داد.البته بنده در محیط کار ادم موجه ای به هستم و خیلی ها با من رابطشون در کمال ادب و احترام هست.ایشون هم شاید همینطور باشه).
فقط خدا : ببخشید.فقط نمیخواستم از طریق واسطه بپرسم.
خانم : خواهش می کنم.
بعد هم مشتری اومد و ... .بعد دو ، سه دقیقه ایشون خداحافظی کرد و بنده باز از ایشون عذرخواهی کردم و ایشون هم در کمال متانت جواب دادن و رفتن.
اما حالا مشکل.این موضوع رو به خواهرم گفتم .گفت تو اصلا منظورت رو نتونستی دقیق برسونی.باید حرف از خواستگاری میزدی و یا حداقل میگفتی نیتت چیه و .... .از یکی از دوستانم هم پرسیدم دیدم همین جواب رو داد.حالا من نمیدونم اون خانم واقعا چه برداشتی از حرفام کرد.خب من مونده بودم بگه کسی نیست تا ازش شماره خونش رو بگیرم که نشد دیگه.
حالا دوباره شدم مثل اون روزای اول که دارم خودم رو به خاطر نحوه سوال و جواب بازخواست می کنم.واقعا شما هم برداشتتون همینه که خواهرم و دوستم گفتن ؟ نامفهومه اینقدر ؟
ممنون به خاطر وقتی که گذاشتید و خوندید.ممنون به خاطر جوابی که میدید.ممنون به خاطر جوابی که نمی دید.دم همتون گرم.
راستی نظرتون چیه اسممو از حالت فینگیلیش در بیارم ؟
فقط خدا :72::72::72: