نوشته اصلی توسط
Peaceful
سلام
نمیتونم تصمیم بگیرم...
حرفای عسل28 منو به فکر فرو برد...شاید هم همینجوری باشه...
من دو روز پیش آب پاکی رو ریختم روی دستش ، خب خیلی حرفا بینمون رد و بدل شد اما خلاصش این بود که بهش گفتم ، این رابطه ادامه دادنش صحیح نیست و من و شما از دو دنیای متفاوت هستیم ، شما خوب ، من هم خوب اما در دو دنیای متفاوت ... شما از خانومی چیزی کم نداری اما نمیتونیم مکمل خوبی برای همدیگه باشیم... بهش گفتم آدم وقتی یه نفر میبینه و چند روز باهاش ارتباط داره چند حالت براش پیش میاد ، یا اینکه بهش حس خوب پیدا میکنه یا حس بد پیدا میکنه یا حس خاصی بهش دست نمیده اما میتونه متصور بشه که بعد میتونه بهش حس پیدا کنه ، یا اینکه بهش حس خاصی دست نمیده و میدونه که هیچوقت هم به این ادم نمیتونه حسی پیدا کنه ، پهش گفتم شما برای من مثل حالت آخر هستین ....
خلاصه هرچی بلد بودم بهش گفتم...
اون شب خیلی راحت پذیرفت و قرار بود رابطمون کنترل بشه و در حد همون نسبت فامیلی که داریم بمونه نه بیشتر... اما از فرداش پیام داد که نمیتونم بهت صبح بخیر نگم... بعدشم که نگران گرسنگی و خستگی من شد و .... در نهایت هم شب بخیر... فرداش هم یه طومار برام نوشت که من برای چیزی که میخوام میجنگم و حرفات قانعم نکرد باید ریز به ریز بگی چجوری به این نتایج رسیدی اصلا ما چه تفاوتهایی داریم...
منم برای اینکه بگم تفاوت وجود داره سه چهار مورد رو به عنوان مثال بهش گفتم... مثلا گفتم من اهل مطالعه هستم دوست دارم خانمم هم باشه و گاهی درباره این موضوع صحبت کنیم اما تو از مطالعه بیزاری... گفتم من هر غذایی رو میخورم تو انقدر به غذاها حساسی که سر جمع دو سه تا غذا بیشتر نمیخوری... و غیره
از فرداش دیدم داره حرفاییی میزنه که نشون بده شروع کرده به خوندن فلان کتاب در موردش صحبت کردن و خوردن غذاهایی که قبلا نمیخورد...
بازم امروز کلی حرف زدیم در مورد اینکه احساس خوب شما کافی نیست و صرف اینکه به من حس خوب داری تضمین موفقیت زندگیمون نمیشه...خلاصه چندین ساعت هم در مورد این موضوعات صحبت شد...
من یه حدسی میزنم ، گمان میکنم خانوم ها مجذوب آقایونی میشن که بهشون کم محلی میکنن و در حقیقت این رفتار من داره نتیجه معکوس میذاره و اون خانوم بیشتر حریص میشه...نظر شما چیه...