-
ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام
يكي از دلايلي كه عضو اين سايت شدم، استفاده از تجربه شما عزيزان و گرفتن مشاوره در خصوص مشكلم شده است. خواهش مي كنم سرگذشت مرا بخوانيد و كمكم كنيد.
من 25 ساله و مجردم.در سن 13 سالگي ( اوج نوجواني) به مدت 2 سال از پسر هم محليمان خوشم مي آمد ولي رويم نمي شد به او چيزي بگويم.
در سن 15 سالگي او براي آغاز رابطه پا پيش گذاشت و از همان ابتداي رابطه،علاقه زيادي با هم داشتيم.
از 3 سال از من بزرگتر است. سه سال گذشت و ما تقريباً تمام روز را با هم بوديم. اخلاقي داشت كه مانند پدر به تمامي مسائل من رسيدگي مي كرد و من ياد گرفتم كه به او تكيه كنم. خيلي از خصوصيات اخلاقي ام چون در سنين يادگيري بودم، شبيه او شد.
مرا به مدرسه مي رساند، مرا بر مي گرداند، شبها تا صبح تلفني صحبت مي كرديم و از پنجره يكديگر را تماشا مي كرديم.
خانواده مذهبي اي داشت كه مي خواستند او زود ازدواج كند. برعكس خانواده ما كه مادرم شديداً با زودازدواج كردن دختر مخالف بود.
او در سن18 سالگي ام از من خواستگاري كرد. من تازه در حال ديپلم گرفتن بودن.با اينكه بسيار به او وابسته بودم و عاشقش بودم و هيچ مشكلي در آن سالها بين ما نبود اما اولاً مي ترسيدم مسئله ازدواج را در خانه مطرح كنم. در ثاني فكر مي كردم صحبت ازدواج براي ما زود است. اين دست و اون دست مي كردم.
مدتي گذشت او دچار سوءتفاهمي شد كه فكر مي كرد شايد من به شخص ديگري علاقه دارم و همين مسئله باعث شد تا از دختر ديگري كه در آشناهاي خانوادگيشان بود خواستگاري كرد.
خيلي سعي كردم او را برگردانم اما در مدت كوتاهي او را عقد كرده و عروسي گرفت. در آن مدت من هم سر خود را با دانشگاه گرم كردم،سعي كردم او را فراموش كنم،سعي كردم ازدواج كنم( حتي يكبار هم نامزد كردم اما بدليل اينكه دلم پيش او بود نتوانستم به نامزديم ادامه دهم و نامزدم هم با تمام تلاش هايي كه برايم كرد اما از من سرد شده و مرا رها كرد) بيماري انزوا و افسردگي گرفتم. دچار ناراحتي قلبي شدم. در اين مدت او نيز كه مدت كوتاهي پس از ازدواجش سوء تفاهمش رفع شده بود و همسرش نيز با آنچه كه در رؤياهايش بود مغايرت داشت، از ازدواجش پشيمان شده و با من ارتباط برقرار مي كرد. درمانده ديدن او حتي براي يك دقيقه بودم. روز به روز به هم وابسته تر شديم. اين منوال تا 3 سال ادامه داشت. او در زندگيش دجار مشكل شد. در اين مدت همسر او از او بجه خواسته بود تا شايد زندگيشان گرم تر شود. سعي كردم ان مرد را رها كنم تا لطمه اي به زندگيشان نزده باشم. سعي كردم با دوست پسر پيدا كنم يا ازدواج كنم. در هر باري كه امتحان كردم ناموفق بودم.اين منوال 2 سال گذشت. از دوستان زيادي مشاوره مي گرفتم اما نشد.او نيز روز به روز زندگيش بدتر شده و اختلافاتش با زنش بيشتر شده و بيشتر به سمت من رو آورد.تا جايي كه او ميخواهد زنش را طلاق دهد و با من ازدواج كند. اولش از حق و ناحق در حق آن زن مي ترسيدم. نمي خواستم من دليل از هم پاشيدن آن زندگي باشم.اما حالا يقيين پيدا كردم كه مشكل آنها وجود من نيست. آنها به هم علاقه اي ندارند. زندگي بدون آن مرد برايم محال شده. قبول كردم اگر زنش را طلاق دهد با او ازدواج كنم. اما يك پسر4 ساله دارد. اگر من هم حاضر به نگهداري آن بچه شوم،خانواده ام نمي شوند. ما نمي دانيم چطور بايد اين مسئله را به خانواده هايمان مطرح كنيم. مي دانم خانواده ام با اين كه او يكبار ازدواج كرده مخالفت نمي كنند اما با بچه حتماً. خانواده او هم اگر بدانند همسر بعدي آن مرد،من هستم چون مرا از سالها پيش مي شناسند،مطمئناً فكر مي كنند من زير پاي او نشسته ام تا زندگيش را از هم بپاشد. به خدا من هم مثل همه زنها وجدان دارم. روراست بگم ، من دليل جدايي آنها نبودم اما از جدايي آنها سود خواهم برد. همه فاميل او منتظرند اصطلاحاً مچ او را بگيرند. ما براي ازدواج با هم راه سختي را پيش رو داريم. خواهش مي كنم مرا راهنمايي كنيد.
ما يكديگر را دوست داريم و خودمات 10 سال است كه براي جدا شدن از هم انواع تلاشها را كرديم كه همگي بي فايده بود.
او نمي داند همسرش را كه از روي لج و لجبازي بچه كانه با من با او ازدواج كرده و اين ازدواج ناموفق بوده چطور طلاق دهد.او را طلاق داد، چطور من را به خانواده معرفي كند كه همه من را مي شناسند و نمي خواهيم فكر كنند همه اين اتفاقها نقشه بوده.با بچه اش چه كند؟ او را به كه بسپارد.
خانواده من را چطور را راضي كند براي ازدواج با مردي كه قبلاً ازدواج كرده و حالا فرزند 4 ساله دارد؟
كمكم كنيد.
-
Re: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام دانه
ازتون به خاطر اعتمادی که به تالار همدردی و دوستان خود کرده ای، تشکر می کنم.
می خواستم صبر کنم تا سر فرصت جواب کاملی به شما بدهم... اما به خاطر کثرت سئوالات ، نگران شدم شاید دیر شود، لذا به جواب اختصاری خودم اشاره می کنم.
خواهی، نخواهی شما مسبب از هم جدایی آنها دانسته میشوی. شما گفته اید :
نقل قول:
ما يكديگر را دوست داريم و خودمات 10 سال است كه براي جدا شدن از هم انواع تلاشها را كرديم كه همگي بي فايده بود.
پس عدم جدایی شما عامل اصلی یا عامل تقویت کننده یا عامل حفظ کننده مشکلات آنها بوده است.
من قبلا در پاسخ به سئوال مشابهی به یکی از اقایان تالار گفته ام که به هیچ وجه برنامه ریزی برای ساختن خانواده بر ویرانه های قبلی کار صحیحی نیست.
لذا اساسا کار شما از اول اشتباه بوده، اشتباه ادامه داده اید، و اکنون هم آخرین اشتباه خود را در حال تکمیل کردن هستید.
12 سالگی شروع اشتباه با ارتباط لجام گسیخته....
18 سالگی اشتباه به خاطر مطرح نکردن با خانواده و پیگیری مصر نکردن در انتخابت
و بعد از آن تا کنون به خاطر عدم قطع ارتباط کامل از او....
و اکنون با فکر کردن به او
تنها راه موثر شما اکنون اینست که یکبار و فقط یکبار و فقط یکبار به او بگوئید، حتی اگر طلاق گرفت، حاضر نیستید با یک مردی که نتوانسته زنی را خوشبخت کند و این توانمندی را نداشته ازدواج کنید و به هیچ وجه حاضر نیستید او را ببینید.
( حتما قبول دارید او هنوز متعهد به یک زندگی دیگر است و لازم است که شما عملا از زندگی او کنار بروید، واگر هنوز هم حتی یک کلمه - مهم است حتی یک کلمه - با او صحبت کنید و رابطه بر قرار کنید - به هر شکل- باید مسئولیت به هم ریختن زندگی آن آقا و آن خانم را بپذیری و مطمئن باشید که نفرین همان بچه 4 ساله نمی گذارد زندگی راحتی را داشته باشی... به نظر همین آشفتگی شما همه و همه نتیجه بیرون نرفتن کاملتون از زندگی این خانواده هست.)
شما همین الان پیش خود تصمیم بگیر از زندگی یک خانواده بیرون بروی و زندگی آنها را ویران نکنی... می بینی که از همین الان آرامش می یابی....
اگر باور نداری ، واقعا قصد کن.... و ارتباطت را به کلی قطع کن.... تا احساسات را از درون حس کنی.
فرامش نکن بازخورد اعمال ما دامنگیر خودمان می شوید. و نارامی های این چنین به خاطر نحوه فکر، وعمل خود ماست.
این پاسخ شما تا این لحظه با این موقعیت آن آقاست....
ببخشید به خاطر کمی وقت فرصت نکردم توضیح بدهم که من احساسات شما را می فهمم و می دانم که چه تصوری در مورد این آقا و خانواده ات داری....
اما اینها کافی نیست.
شما وقتی می توانید بگوئید که شما عامل به هم خوردن زندگی آنها نیستید که به هیچ وجه در دید این آقا نیائید، و او مطمئن شود که حتی اگر طلاق بگیرد به شما دسترسی نخواهد یافت.
اینگونه است که پل پشت سرش خراب می شود و برای ساختن زندگی خود اقدام می کند.
جالب حتی شما نباید دلسوزی بکنید و بگوئید برو زندگیت و بساز ، بچهت گناه داره... خانمت خوبه!!!
چون تمام این حرفها هم به معنی توجه به او، علاقه به او و ... تلقی شده و پایه های زندگی آنها را بیشتر در هم می شکند.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
پس زندگي من چي مي شه؟
من خيلي تلاش كردم كسي را جايگزينش كنم اما نشد.
من براي ازدواج كردن اقدام كردم اما ناموفق ماند.
پس من چي؟
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام دانه
احسن
این سئوال خیلی سئوال اساسی هست...
و اتفاقا جوابهای قشنگ و دقیقی هم داره...
اما پاسخ گویی به این سئوال مستلزم اینه که ابتدا از اتشی که درون آن هستی بیرون بیایی یا آن را خاموش کنی.
آرامش یابی...
بعد با این سئوال و سئوالات مشابه به صورت اساسی شروع به بازسازی آن کنید...
در واقع یک دختر 25 ساله در آغاز یک زندگی هست که باید دقیقا و قشنگ بسازه.... نه در پایان مسیر....
اگر پاسخ قبلی مرا بپذیری و....
و احساس کنی به ارامش نسبی رسیده ای....
کم کم به مرور زمان من و دوستان و سایر همکارانم... در کنارت خواهیم بود... تا زندگی خود را با دست خود پر از عشق و امید کنی.... بدون اینکه بخواهی عشق را از یکی زندگی در حال خراب شدن گدایی کنی...
به نظرم شما چنین توانی را داری...
مهم اینست که بخواهی که شروع به یک روش جدید و خلاقانه بکنی...
اگر موافقی یا علی....
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
ممنونم از راهنمايي شما
موافقم و تلاش خودم را مي كنم و شما را در جريان آخرين مطالب قرار خواهم داد
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام دانه خانم
شما نبايد بيگدار به اب بزنيد چون اين راهي است كه برگشتش بسيار سخت است
شما بايد در خلوت خودتان خوب فكر كنيد آيا دختري به سن شما كه كلي آرزو دارد ميتواند با بچه خردسال زندگي كند چون شما دوست داريد با همسرتان به سينما برويد به تفريح برويد ببينيد در آن موقع مشكلي پيش نمي ايد
خيلي بايد دقت كرد شايد آن پسر طي اين مدت اخلاقش عوض شده و100ها شايد ديگر
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سخنان اقاي مدير خيلي خوب و جالب بود من هم موافقم بايد تو نباشي تو اون براي خودش تصميم بگيره
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام به همگي
من مشاوره مدير همدردي را امتحان كردم. به اون آقا گفتم من نمي توانم فرزند او را نگه دارم و اگر طلاق بگيرد با او ازدواج نخواهم كرد.
او اصرار كرد كه دليلش چيست؟ عليرغم ميل باطني ام با خشم به او مي گفتم كه من آرزوهاي زيادي دارم كه با تو به تحقق نمي رسد. اولش خشمگين شد و در خيابان با ماشين كارهاي احمقانه مي كرد و داد مي زد. بعد كه ديد من در تصميم مصر هستم عين ابر بهار گريه مي كرد و التماسم مي كرد. من من همچنان بي رحمانه بر تصميم خود پافشاري مي كردم. از شدت گريه تمام پيرهنش خيس شده بود. من با بي اهميتي او را رها كردم و رفتم. بعد از چند ساعت يك نفر از فاميلهايش كه با او دوست است به موبايلم زنگ زدو گفت: با چند بسته قرص آلپاين دست به خود كشي زده است. الان در بيمارستان به سر مي برد.
با شنيدن اين خبر از حرفهايي كه زدم پشيمان شده ام. با اينكه دلم بي تاب است اما هنوز به ديدنش نرفتم. تو رو خدا بگوئيد چه كنم؟ به ديدنش بروم؟ اگر بلايي سرش بيايد من خودم را نمي بخشم. آخه چرا كسي حرفمنو نمي فهمه. خوب من هم به او علاقه دارم. كمكم كنيد. آيا حرفم را پس بگيرم و سعي كنم عامرانه او را متقاعد كنم. اين طور خصمانه درست نبود.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام خواهر خوبم !
از صحت حرفهای دوستش اطمینان پیدا کردید ؟ آیا واقعا در بیمارستان است ؟
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام دانه جان
کاش میگفتی که نتیجه این کشمکش چی شد؟
ما منتظریم
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام همسفر
من رفتم بيمارستان و ايشان را ديدم. حرفهاي دوستش راست بود. او تا من را ديد به دست و پايم افتاد. چنان گريه مي كرد كه تمام بيمارستان كه هيچ ،تمام ذرات هوا دلشان به درد آمده بود. من گاهي اوقات كمي چهره مغرورانه دارم . ابرو بالا انداخته بودم و اولش نخواستم از احساساتم چيزي بروز دهم اما حقيقت اينه كه بغضم تركيد و من هم زدم زير گريه.او همه وجودمه. 12 سال لحظه به لحظه عمرمو باهاش سر كردم. بهم مي گفت ما براي جدا شدن چه كاري بايد مي كرديم كه نكرديم. اگه قرار بود از هم جدابشيم خوب خدا هم كمك مي كرد اما ما هر چقدر تلاش مي كنيم تا از هم جدا بشيم به هم نزديك تر مي شيم. التماس كرد تا احساسات او را ناديده نگيرم.
به او گفتم كه عضور چنين سايتي شدم و ماوقع را براش شرح دادم. او تنها يك جمله گفت و اون اين بود: آيا اون كساني كه راهنمائيت كردم اصلا به من و احساسات من فكر كردند. من نيمي از اين داستانم. پس چرا كسي از من سئوال نكرد؟
حقيقت اينه كه هنوز باهاش ارتباط دارم و هراز گاهي كه حرف جدايي مي زنم، محشر كبري به پا مي كنه. فكر كنم اون مشاوره مي خواد نه من.
من دوستش دارم به خدا.
-
Re: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
دانه عزیزم
من کاملا احساستو درک میکنم . تو خودتو یک لحظه بذار جای همسر اون.لینک زیر رو حتما خوندی اما یکبار دیگه برای درک احساس همسرش بخون و اونم یک زنه مثل ما که پر از امید ، آرزو و حسرته.
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=653&page=3
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
دانه جان من همين امروز بقيه ماجراي تو را خواندم قبلا خوانده بودم ولي فكر نمي كردم كه تو باشي خيلي دلم ميخواد بدونم الان چه شده چرا ديگه به موضوع خودت سر نمي زني و خبري ندادي
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام هنرمند
چي بگم؟ مشكل من تف سربالاست. سالهاست از همه گوشه مي گيرم و هيچ دوستي ندارم.چون همه همان جوابي را به من مي دهند كه مامان نگران نوشته. بخونش...
به تازگي دچار بيماري كوليت حاد شدم. الان تقريباً زندگيم به نوعي فلج شده. فعاليتهاي ورزشي،درسي و كاري ام تعطيله. البته موقتاً. چون روزي چندساعت بايد برم دكتر. درد زيادي هم دارم كه به اندازه دردهاي روحي كه دارم عذابم نمي ده.
اوضاع وخيم شده. من مقصر نيستم . من هم قرباني اين ماجرام. سالهاي جوونيم رفته. از جووني و زندگيم هيچ چي نفهميدم. تا چشم باز كردم آه بود و اشك. اما به كي مي تونم بگم. ديدي جوابهايي كه به من دادند چي ها بود... عين جوابهايي كه همه آدمهاتوي واقعيت مي دهند. كي به من فكر كرد. جوابها همه معلومه: ولش كن، برو دنبال زندگيت، بذار زندگيشو بكنه، پاتو از زندگي يه زن ديگه بكش بيرون، و هزاران جمله مشابه. با همه اينها من خدا رو دارم. مطمئنم اگر قرار بود ازش جدا بشم، با تمام تلاشهايي كه كردم خدا مانع جدا شدن ما نمي شد. به جون عشقم قسم،تلاش كرديم، خيلي هم تلاش كرديم. اما نشد.
هنرمند عزيز
درسته اسمم توي شناسنامه اون مرد نيست اما همسر او هستم. قانوني نيستم اما شرعي كه هستم. او شوهر منه. من توي زندگي اون زن نرفتم. به خدا اون زن توي زندگي من اومد. سالهاست كه دارم ظلم اون زن رو تحمل مي كنمو به خاطر وجود عزيز معشوقم دم نمي زنم. اون زن تمام عمر منو به هدر داد اما از خدا مي خوام تاوانش رو پس نده چون سخته.
توي اين سايت آدما مي يان حرف مي زنن، مشكلاتشونو مي گن و يكسري جواب مي گيرن و پروندشون بسته مي شه. بدون اينكه واسه كسي مهم باشه كه آخرش قصه اونا چي مي شه. البته خصلت زندگي اينه . من هم مثل همه اونهاي ديگه. دلم پر درده. تنم پر رنجه. اما اميدوارم و خوشحال. اميدوارم چون خدا رو دارم. خوشحالم چون معشوقم سالمه و داره نفس مي كشه. از خدا هم ديگه هيچ چيزي نمي خوام.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
عزیزم نمیدونم چی بهت بگم. امیدوارم خدا کمکت کنه.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
اره دانه جان همين طوريه كه مي گي ولي شايد هيچ كدوم از ما نتونيم تورو درك كنيم و چيزهايي كه مي گيم به كارت نياد و به جاي اينكه مرحم باشه بيشتر نمك رو زخم باشه .
ولي دوست من چرا اينقدر خودتو اذيت مي كني مگه نمي گي كه بخدا توكل داري و اميد خب اگه به خدا اميد داري چرا اينقدر خودتو اذيت مي كني كه باعث بيماري بشه مطمئن باش خدا هم دوست نداره كه تو اينقدر خودتو زجر مي دي واز اين كار تو سخت دگير مي شه چرا ؟ به خاطر اينكه مي گه اين چه جور مسلمونيه كه به من اعتماد داره و اميدش به منه ولي باز اين همه خودش و زجر مي ده و از نعمت هايي كه من بهش دادم استفاده نمي كنه و يا بد استفاده مي كنه ؟ شايد هم تا حالا به خاطر همين راهت رو باز نكرده به خاطر اينكه قلبا اميد نداري و به دست خودش نسپردي اگه اينجوريه بايد سرحال باشي سرزنده باشي بگي بخندي شاد باشي چون تو خدارو داري و به خدا تكيه كردي خدا هم كه ببينه يك بندش اينقدر دل به اون بسته و به خاطر اميد به اون اينقدر سرحال و سرزنده است جوابشو مي ده وبيشتراز معطلش نمي كنه
دوست ندارم اينقدر شكسته و ناراحت ببينمت در حالي كه اينقدر منطقي هستي كه به خدا هم اميد داري كسي كه به خدا اميد داره حالش اين نيست پس به خاطر اين دوستهاي تازت هم كه شده سعي كن از اين افسردگي و ناراحتي بياي بيرون و به خدا توكل كني واز خودش بخواي كه كمكت كنه سعي كني بهش ايمان داشته باشي و باورت بشه كه چيزي كه ازش مي خواي بهت مي ده
چند تا كلاس ورزش ثبت نام كن از همين امروز دوست دارم فردا كه سايت و باز كردم ببينم كه برام پيغام گذاشتي كه اولين كلاست هم رفتي و خيلي هم خوب بوده
ميدونم كه بهم قول مي دي و به قولت عمل مي كني
غصه نخور كه بي كسي كس بي كسارو داري
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
هنرمند از حرفهايي كه زدي ممنونم. بهم پشت گرمي داد. احساس كردم توي اين دنياي وانفسا تنها نيستم. بله اميددارم و فقط با اميد زنده ام. ممنونم ازت. كاري كه گفتي رو حتماً انجام خواهم داد.
منتظر خبرهاي خوب از من باش.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام عزیزم من هم دقیقن مشکل تو رو دارم الان تقریبن 9 ماهه این رابطه را قطع کردم سخته برام خیلی وحشتناکه می فهمم چی میگی هر بار که تصمیم میگرفتم تمومش کنم تا صداشو می شنیدم نمی تونستم تحمل کنم گریه هاشو خدا کمکت کنه چون می فهمم چه در دی می کشی
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
دانه عزيز سلام و صبح بخير :16:
صبح شده و تو هيچ خبري مبني بر قولت نزاشتي :54::47::302:
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام honamand
متأسفم. من دو روز توي بيمارستان ميلاد تهران بستري بودم. امروز اومدم. و اميدوار اميدوارم. خوشحالم. دارم سخت درس مي خونم. مي خوام امسال مجدداكنكور بدم و تحصيلاتم رو ارتقاء بدم. فعلا فرصت براي ورزش كردن ندارم . با اينكه 8 سالي ايروبيك كاركردم و علاقه زيادي هم دارم اما الان نه...من زمان مي خوام براي موفقيت. 12 سال صبر كردم. دو سال هم روش.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
چرا بيمارستان ؟
خيلي خوبه كه مي خواي تلاش كني و زندگي رو اونجوري كه هست ببيني
اميدوارم هميشه همين جوري خوب و خوش باشي
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
من باز هم در مورد جدايي با همسرم صحبت كردم اما او مصمم است كه ادامه دهيم. او مي گويد تصميم خود را گرفته و هيچ چيز و هيچ كس او را از تصميم خود برنخواهد گرداند. به او اصرار كردم كه فرزندش را نگه نخواهم داشت. شرايط را برايش توجيه كردم تا مبادا روزي از كرده خود پشيمان شود اما او مصمم تر از اين حرفهاست. من هم به اميد او هستم.honarmand عزيز از اينكه هواي منو داري خيلي خوشحالم. احساس تنهايي نمي كنم. احساس مي كنم احوالاتم براي كسي مهمه. اين همون هدفي بود كه به خاطرش به سمت تالار همدردي سوق داده شدم.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام
يا من از صحبتهاي اين دانه خانم سر در نياوردم يا ايشون مبهم صحبت مي كنند ؟!!
دانه خانم مي تونيد براي من توضيح بديد كه مگه اون خانم مرد مورد علاقه شما رو مجبور كرده بود كه باهاشون ازدواج كنند ؟!!
مگه مرد مورد علاقه شما قدرت انتخاب نداشتند ؟!!! چرا به اين فكر نمي كنيد كه اون مرد به شما خيانت كرده نه اون زن بيچاره ؟!! اين رو بدونيد اگه يك مرد واقعا و صددر صد به كسي علاقه داشته باشه هيچ گاه حاضر نيست به اين زودي كنار بكشه و ظرف مدت كوتاهي بره با كسي ديگه ازدواج كنه !!! ببخشيد اين مرد 12 سال با شما عشق و عاشقي كرده بعد رفته زن گرفته به اون خيانت هم كرده يكي رو بدبخت كرده و شما عاشق چيه اين مرد هستيد و در مورد اون زن كه مطمئنا مرد مورد علاقه شما تهمتها و حرفهاي ناروايي در مورد ايشون براي شما گفته تا شما رو يكبار ديگه خام كنه و شما هم باور كرديد شما چطور به خودتون اجازه مي ديد زندگي اون زن رو از هم بپاشونيد اصلا شما از اولش هم كارتون اشتباه بوده اگه همديگه رو مي خواستيد چرا يه رابطه غير مجاز و غير شرعي رو آغاز كرده بوديد چرا همون موقع خانواده ها رو در جريان نداشتيد !!! چرا اون مرد تلاش نكرد تا شما رو به دست بياره
غير از اين بود كه عشقش رو با شما كرده بود و رفته بود پي زندگيش و بعد دوباره ديده نه خير مثل اينكه موقعيت شما بد نيست دوباره شيطان اونو وسوسه كرده باز بياد سراغ شما چون شما رو هم انيقدر ساده و خام ديده كه مي تونه به راحتي شما رو از آن خودش كنه به قيمت نابود كردن يك زندگي ، يه كم بهتره هر دوي شما خجالت بكشيد و اينقدر حرف عشق و عاشقي نزنيد كه حالمون رو به هم مي زنيد
يه كم به فكر سرنوشت اون بچه و اون زن باشيد ، ببخشيد من رك حرف مي زنم ولي شما عاشق نيستيد شما آبروي عشق رو مي بريد ، اون زن كي به شما ظلم كرده؟!!!
شما داريد به اون بچه و به اون زن ظلم مي كنيد !!!
من منتظر جوابهاتون هستم .
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
در ضمن يادتون باشه اگه كوچيكترين مشكلي از بابت طلاق يا جدايي ، به اون زن يا بچه چه الان چه در آينده برسه مهمترين عاملش شما هستيد و مطمئن باشيد تاوانش رو يه روزي پس خواهيد داد ،اون مرد به اون زن متعهد هست و مهمترين عامل جدايي اش حالا هر بهانه اي هم باشه ولي دليل اصليش شما هستيد پس بكوشيد كه اون مرد از همسرش جدا نشه و اگه هم جدا شد به هيچ وجه به اين مرد خيانت پيشه نزديك نشيد كه اون دنيا عقاب سنگيني از بابت كارتون خواهيد داد .
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
دانه خانم
شما و آن آقا در بچگي يك بازي را شروع كرديد و آن آقا هم واقعاً دسته گلي به آب داده و بدون علاقه رفته سراغ آن دختر از همه جا بي خبر و حالا با يك بچه دلش پيش شماست ! فكر مي كنيد اگر آن خانم از قبل از رابطه شما خبر داشت حاضر به ازدواج مي شد؟
اگر شما امروز داريد چوب تعلل خود و مطرح نكردن خواستگاري اين آقا با خانواده تان را مي خوريد ، همسر فعلي ايشان چه تقصيري دارند . حتماً باز هم مي گي همه همين حرفها را مي زنند پس من چي ؟
به هرحال هر عملي كه انجام مي دهيم بايد نتيجه اش را هم بپذيريم .
اگر اين آقا منطقي بود از همان ابتداي ازدواجش رابطه اش را با شما قطع مي كرد و شما هم مثل هزاران دختر ديگري كه در عشق شكست خوردند بتدريج او را فراموش مي كرديد و يا حداقل شرايط را مي پذيرفتيد .
در زندگي همه زوجها اختلاف هست ولي وقتي پاي نفر سومي در كار باشد هميشه آن طرفي كه دو دلبر دارد فكر مي كند اگر با ديگري ازدواج كرده بود اين مشكلات نبود و هميشه همسرش را با او مقايسه مي كند و گذشت و فداكاريش كم مي شود و كمتر براي بهبود زندگيش تلاش مي كند چون راه ديگري را هم براي خودش باز مي بيند .
در حال حاضر شما چون به اين ميوه ممنوعه نرسيده ايد روز به روز عطشتان بيشتر مي شود ولي بعد از ازدواج با ايشان و درگيرشدن با مسائل معمول زندگي متوجه مي شويد كه اشتباه كرديد . شما هم مطمئناً شرايط خوبي براي ازدواج با فرد مناسب ديگري خواهيد داشت ولي با بتي كه از اين آقا در ذهنتان ساختيد راهها را براي خودتان بستيد و تمام زندگيت را در ايشان خلاصه كردي .
متاسفانه رفتار اين آقا از اول ماجرا تا الان احساسي و بدون تعقل و در نظر گرفتن حق و حقوق ديگران است . يكبار با ازدواجش با ديگري به شما ظلم كرد حالا هم با ازدواج با شما به آن زن و فرزندش و حتي خود شما دارد ظلم مي كند .
خدا به همرات
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام دوستان
از راهنمائيهاتون ممنون
اما هر وقت از جدائي با اين آقا صحبت مي كنم، اينقدر ديوانه بازي در مي ياره كه از گفته خودم پشيمان مي شم. حداقل بگوئيد چطور متقاعدش كنم كه از زندگيم بره بيرون.
فقط نگيد به زور و جبر كه قبلاً امتحان كردم، نتيجه وحشتناكي هم ديدم.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام دانه عزیز :72:
اینکه داری تلاش می کنی تا در شرایطی که برات پیش اومده تغییر منطقی ایجاد کنی قابل تقدیره ..
به نظر من این آقا داره از حساسیت شما به این نوع رفتار به نفع خودش استفاده می کنه ... شاید بهتره این حساسیت رو از رفتارت حذف کنی و اگر واقعا به دنبال آزادی خودت از این پیله ای که درش گرفتار شدی هستی باید قاطعانه و با جدیت بیشتری بر تصمیمت پافشاری کنی وگرنه ... احتمالا می دونی که پیشرفت خوب و قابل ملاحظه ای نخواهی داشت و حتی شاید به مراتب بیش از قبل گرفتار بشی ...
عزیزم من مجددا توجهت رو به پست شماره ی 2 آقای سنگ تراشان جلب می کنم :
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام دانه
ازتون به خاطر اعتمادی که به تالار همدردی و دوستان خود کرده ای، تشکر می کنم.
می خواستم صبر کنم تا سر فرصت جواب کاملی به شما بدهم... اما به خاطر کثرت سئوالات ، نگران شدم شاید دیر شود، لذا به جواب اختصاری خودم اشاره می کنم.
خواهی، نخواهی شما مسبب از هم جدایی آنها دانسته میشوی. شما گفته اید :
نقل قول:
ما يكديگر را دوست داريم و خودمات 10 سال است كه براي جدا شدن از هم انواع تلاشها را كرديم كه همگي بي فايده بود.
پس عدم جدایی شما عامل اصلی یا عامل تقویت کننده یا عامل حفظ کننده مشکلات آنها بوده است.
من قبلا در پاسخ به سئوال مشابهی به یکی از اقایان تالار گفته ام که به هیچ وجه برنامه ریزی برای ساختن خانواده بر ویرانه های قبلی کار صحیحی نیست.
لذا اساسا کار شما از اول اشتباه بوده، اشتباه ادامه داده اید، و اکنون هم آخرین اشتباه خود را در حال تکمیل کردن هستید.
12 سالگی شروع اشتباه با ارتباط لجام گسیخته....
18 سالگی عدم اشتباه به خاطر مطرح نکردن با خانواده و پیگیری مصر نکردن در انتخابت
و بعد از آن تا کنون به خاطر عدم قطع ارتباط کامل از او....
و اکنون با فکر کردن به او
تنها راه موثر شما اکنون اینست که یکبار و فقط یکبار و فقط یکبار به او بگوئید، حتی اگر طلاق گرفت، حاضر نیستید با یک مردی که نتوانسته زنی را خوشبخت کند و این توانمندی را نداشته ازدواج کنید و به هیچ وجه حاضر نیستید او را ببینید.
( حتما قبول دارید او هنوز متعهد به یک زندگی دیگر است و لازم است که شما عملا از زندگی او کنار بروید، واگر هنوز هم حتی یک کلمه - مهم است حتی یک کلمه - با او صحبت کنید و رابطه بر قرار کنید - به هر شکل- باید مسئولیت به هم ریختن زندگی آن آقا و آن خانم را بپذیری و مطمئن باشید که نفرین همان بچه 4 ساله نمی گذارد زندگی راحتی را داشته باشی... به نظر همین آشفتگی شما همه و همه نتیجه بیرون نرفتن کاملتون از زندگی این خانواده هست.)
شما همین الان پیش خود تصمیم بگیر از زندگی یک خانواده بیرون بروی و زندگی آنها را ویران نکنی... می بینی که از همین الان آرامش می یابی....
اگر باور نداری ، واقعا قصد کن.... و ارتباطت را به کلی قطع کن.... تا احساسات را از درون حس کنی.
فرامش نکن بازخورد اعمال ما دامنگیر خودمان می شوید. و نارامی های این چنین به خاطر نحوه فکر، وعمل خود ماست.
این پاسخ شما تا این لحظه با این موقعیت آن آقاست....
ببخشید به خاطر کمی وقت فرصت نکردم توضیح بدهم که من احساسات شما را می فهمم و می دانم که چه تصوری در مورد این آقا و خانواده ات داری....
اما اینها کافی نیست.
شما وقتی می توانید بگوئید که شما عامل به هم خوردن زندگی آنها نیستید که به هیچ وجه در دید این آقا نیائید، و او مطمئن شود که حتی اگر طلاق بگیرد به شما دسترسی نخواهد یافت.
اینگونه است که پل پشت سرش خراب می شود و برای ساختن زندگی خود اقدام می کند.
جالب حتی شما نباید دلسوزی بکنید و بگوئید برو زندگیت و بساز ، بچهت گناه داره... خانمت خوبه!!!
چون تمام این حرفها هم به معنی توجه به او، علاقه به او و ... تلقی شده و پایه های زندگی آنها را بیشتر در هم می شکند.
امیدوارم بتونی بهترین تصمیم رو بگیری .
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
خانم طاهره از توجهتون ممنونم
اما من قبلا اين كار را كردم و نتيجه بدي هم گرفتم. اول دعواي سختي شد، بعد هم دست به خود كشي زد. حالش هم كه خوب شد روزها گريه كرد. من خيلي مقاومت كردم اما من هم كه از سنگ نيستم. تسليم شدم.
يه راه ديگه پيشنهاد كنيد لطفاً.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
دانه عزیزم سلام:
عزیز من..چه میکنی با خودت واین عمر کوتاه و زود گذر...آخه مگر ما چه قدر عمر میکنیم که این همه مدتش رو فقط توی غم دوری و عشق نا فرجام کس دیگه از بین ببریم.... به خدا که زندگی خیلی زیباتر از اینهاست..
حقیقتش تاپیکی که شما ایجاد کردی اینقدر خاص هست که من بارها بهش سر زدم و نظرات همه رو خوندم..ولی خوب صاحب نظر نبودم....ولی چیزی که دستگیرم شد این بود که شما و این خانم قربانیهای این ماجرا هستید..این آقا 100% عاشق شماست....اما عاشق داریم تا عاشقووواین چه مجنونی هست که داره لیلی رو اینطور میسوزوونه....اول اینکه یک بار اینقدر عجولانه بدون در نظر گرفتن علاقه شما ازدواج کرد... و حالا بعد از این همه سال خیلی راحت همسر و فرزند خودش رو کنار میزنه.... و باز بدون در نظر گرفتن مصلحت شما( احساسات - موقیت برای ازدواج و آینده شما.... جریحه دار کردن و تحت فشار گذاشتن شما ) به شما رجوع کرده/.....آخه این چه عشقی هست...؟؟
قسم میخورم من کسی رو دیدم که دیوانه وار عاشق دختری بوده اما برای مصلحت دختر و یا مخدوش نکردن احساسات اون حاضر شده راه رو برای شخص دومی باز بکنه و دختر هم خیلی خوشبخت شده...
من خودم هیچگاه توی این شرایط قرار نگرفتم پس نمی تونم عمق احساس شما رو درک کنم...اما میبینم که شما داری خودت رو داغون کسی میکنی که ارزشش اینقدر نیست............ شما خیلی ارزشت بیشتر از اینهاست...قدر خودت رو بدون و این زمانی حاصل میشه که به خدا ایمان کافی داشته باشی....و آیا تا حالا شده به این فکر کنی که خدا حتما تو رو خیلی دوست داشته که طی این همه سال..... شما بااین آقا ازدواج نکردید.... حتما مصلحت شما این بوده و ارزشتون بیش از اینهاست..... پس خودت رو در نظر بگیر و عکس العملهای خیر منطقی این آقا رو برای جدائی مهم ندون.... و فقط به خودت ...زندگی طلائیو دور از این همه درد فکر کن.....
موفق و شاد باشی
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
با سلام
عزيزم خودت را از او دور نگهدار ، اجازه نده كه با تو تماس بگيرد به هيچ طريقي . تلفنت را عوض كن مسير رفت وآمدت را عوض كن . اگر او تورا واقعاً دوست دارد به قول نجوا خودش بايد از سر راهت كنار برود . دوستي او دوستي خاله خرسه است ممكن است وارد زندگيش شوي و با او ازدواج كنيد و همديگر را هم دوست داشت باشيد ولي مطمئن باش بخاطر آن زن و بچه هيچوقت آسايش نخواهي داشت و احساس خوشبختي نخواهي كرد.
بعداز جدايي به او حتي لحظه اي فكر نكن كه او چه حالي دارد. مقابله با هوس او سنگدليه يا اينكه يك عمر فرزند بيگناه او در هراس ونگراني زندگي كند ؟
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام دانه جان
نمیدونم به این تاپیکی که ایجاد کردی سر میزنی یا نه ولی خیلی دلم میخواد از احوالاتت با خبر بشم
راستی توی ارسالهایی که داشتی تقریبا از اطلاع داشتن خانواده خودت و طرفت چیزی نگفتی؟؟
آیا خانواده خودت از این موضوع کاملا آگاهند اگه هستند عکس العملشون چیه؟
آیا تو را ترغیب به ازدواج دیگه نمی کنند؟
خیلی دوست دارم جواب این سوالاهام رو بدونم
امیدوارم خدا مشکلت رو هر چه زودتر حل کنه
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
همسفر عزيز
از طريق پيام خصوصي با شما صحبت خواهم كرد.ازتوجهت واقعا متشكرم.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
من زماني كه اين بحث در جريان بود هنوز عضو نشده بودم ، اما الان كه تموم پست ها رو خوندم با اين كه ظاهرا تاپيك فعال نيست ولي من پست خودم ميفرستم :
.
.
تاپيك مثل اينكه نتيجه كارش مشخص نشد و احتمالا نميشه ، اما من به هر حال دو خط دعا ميكنم :
1- اميدوارم هر كسي هرجاي اين دنيا بخاطر رضايت خودش و يا هر دليل ديگه مرتكب خيانت شد ، شديد ترين عذاب ها رو از سوي خدا متحمل بشه !
2- اميدوارم كسي كه مورد خيانت واقع شد ، خدا بهش صبر و صبوري عنايت كنه و درماندگي و زخمي كه يك انسان پست و كثيف در او ايجاد كرد رو خدا مرحم بزاره !
آمين !
.
.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام خانم ، در كليه مسائل زندگي از ديگاه رياضي و حساب به مسائل نگاه كن و كليه نكات آن را مورد ارزيابي قرا ده و ترازويي براي خودت طراحي كن كه يك كفه آن مزايا و كفه ديگر آن معايب ، مشكلات و كاستيها مي باشد . در صورت مقايسه كفه ها با توكل به خدا و تلاش در راه دستيابي به زندگي خوب يكي از راهها را انتخاب كن هر چند من مي دانم كه در اين راه از نگاه احساسي به مسئله در امان نخواهي بود و بايد با احساست هم مبارزه كني . [/font]
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
اين تاپيك بسته نشده و من هنوز درگير مسائل و مشكلاتي هستم كه روز به روز بيشتر و بيشتر مي شه. واقعاً در كارخودم موندم و نمي دونم چه كنم. مخالفت خانواده ها و اصرار آن آقا بيش از حد شده و من واقعاً نمي دانم چه كنم. به خواست خانواده و ديگران احترام بگذارم . به خواست خودم يا به خواست آن آقا كه الان احساس مي كنم در زير بار فشار مشكلات تقريباً ديوانه شده. اما به زودي تكليف خودم را روشن خواهم كرد. روزها و سالها هرچه بيشتر مي گذرد بيشتر به ضرر من خواهد بود.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
سلام دانه جان....
امروز دوباره سری به تاپیک تو زدم///
و دیدم که هنوز درگیر این ماجرا هستی....امیدوارم بتونی هر چه زودتر این مسائل رو سر و سامون بدی....چون عمر انسان خیلی کوتاه ه هست و خیلی زود میبینی که اون رو فقط در دودلی خرج کردی..
موفق باشی
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
اين تاپيك بسته شد
من به مردي كه سالها دوست داشتم نرسيدم و زن مردي شدم كه اصلا شناختي به او ندارم. از بيماري روحي و افسردگي هم بسيار رنج مي برم.
چطور مي توانم مغز خود را دور بيندازم تا يادم نيايد كه با كه بزرگ شده ام و كه بوده ام و در اين سالها بر من چه گذشته.
اين روزها جلوي نامزد تازه از راه رسيده،تظاهر به خنده تمام زندگيم را فراگرفته.
حال خوبي ندارم و نمي توانم بيشتر از اين از آنچه كه در اين مدت بر من گذشته صحبت كنم چرا كه معتقدم هيچ كس توانايي درك كردن احساسات و عواطف ديگري را ندارد.
مي خواهم بروم و با درد خودم بسوزم و براي درد آنكسي كه به من اميد بسته بود مويه كنم.
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
دانه عزيز :
من الان سرگذشتو خوندم خيلي غمگين شدم . ولي عزيزم به نظر من انسان بايد با اوني كه دوستش داره ازدواج كنه . مگه ما چند بار به دنيا ميايم .شجاع باش و به حرف هيچ كس اهميت نده . موضوع تو كه بدتر از موضوع من نيست با اينكه همه دوستان ميگن غلطه ولي من ميگم درسته چون روحمم پيشه هيچ كس ديگه آروم نميگيره . تو هم همينكارو بكن
-
RE: ازدواج دختر مجرد بعد از 12 سال عاشقي با مرد بچه دار
چه كنم؟؟؟؟؟
فرار كنم؟؟؟؟؟!!!
چه راهي پيش پا دارم وقتي حتي يكنفر با ما موافق نيست؟؟؟؟!!!