من تا حالا ندیدم مشکل کسی با گریه کردن حل بشه این از این! این خصلت زنای ایرانیه که هر جا کم میارن گریه میکنن! حتی برای اهداف بزرگ هم به جای تلاش فقط گریه میکنن!!! اصولا با مفهوم شجاعت و تلاش و قهرمانی نامانوسن!
دوست عزیزم در اینکه کار مادرتون در تشویق بیجای شما برای ازدواج تو سن کم قبل از کسب آمادگی اونم با فردی که انتخاب خودتون نبوده، بسیار اشتباه بوده، اصلا شکی درش نیست و ما اینو درک میکنیم و بهت حق میدیم. 7 سال پیش زمانی که من هم 20 سال داشتم اصلا نمیدونستم ازدواج یعنی چی، اما از 3 مورد گریزان بودم 1. عدم ادامه ی تحصیل 2. عدم اشتغال 3. ازدواج قبل از پختگی و پیدا کردن فرد مورد نظرم. الان 2 مورد اول شکر خدا حل شدن اما مورد سوم و مورد چهارمی به اسم 4. فرزند آوری جز مسایل من هستن. من کاملا درکت میکنم و میدونم چه حس بدیه این که فکر کنی شرایطی داری که در شان تو نیست.
بهت میخوام یک پیشنهاد بدم. حرف ملت رو بیخیال شو. مگه چند تا انسان درست و حسابی دور و برت میبینی که حالا اینهمه نظرشون برات مهم باشه؟ نظر عوام رو مساوی هیییچ بزار. ببین متخصصین و خواص چی میگن. خودت رو هرگز قاطی عوام نکن. خاص باش و با ادمای خاص ارتباط برقرار کن. دوستانه بهت میگم اگر به حرف این مردم زیادی توجه کنی کلات پس معرکه س. طبق نظر متخصصین، دوران نامزدی دوران شناخته و با ازدواج متفاوته. تو الان نامزدی و هییییچ لزومی نداره با همین اقا حتما زیر یک سقف بری. پس الان اصلا بغض گلوتو نگیره و به جاش سعی کن به شناختی از خودت و نامزدت و زندگی ای که شالوده ی ازدواج این 2 تیپ شخصیتی میشه دست پیدا کنی. مثل یک دختر تحصیل کرده و شجاع تمام تلاشتو بکن که در همین حال هنر زندگی کردن رو یاد بگیری، بکار ببری، اصولی و باسیاست زندگی و رفتار کنی، اصلا عجول نباش. به خودت و نامزدت و زندگی تون اجازه بده کمی گذر زمان رو بچشن. گذر زمان خیلی چیزها رو تغییر میده. نظراتت رو مثل یک خانم مدرن به بهترین شکلی که میتونی برای نامزدت بگو. انتظاراتت رو، هر چی که ازارت میده، هر چی که خوشحالت میکنه، اهدافت، ارزوهات، دلگرمی هات، چیزایی که دلزده و دلمرده ت میکنه. برای نامزدت گوش شنوا باش و از اون هم بخواه که برای تو گوش شنوایی باشه. بهش بگو که تمام تلاشتو میکنی که اونو راغب به زندگی 2 نفرتون کنی اما در مقابل انتظار نداری که اون گریزپات کنه از این زندگی. بشناسش و بشناس خودت رو. حتی اگر با اون زیر یک سقف نرفتی میتونی در اینده از این همه تجربه ت استفاده کنی. اگر با گذشت زمان هیچ تغییر رو بهبودی تو رفتارش مشاهده نکردی که تو رو امیدوار کنه اون موقع میتونی برای جدایی تصمیم قاطعی بگیری. هرگز برای رفتن زیر یک سقف عجله نکن. اون جدایی خیلی سخته. تو حق داری در مقام یک انسان و سپس در مقام یک زن که شوهرت رو مطابق سلیقه ی خودت انتخاب کنی. من اصلا سرزنشت نمیکنم که میگی دیپلمه، طرز غذا خوردن و رفتارش مثل مردای قدیمه، از چیزی که اطلاعی راجبش نداره حرف میزنه و ... چون تو به عنوان دختر امروزی حق داری شوهر به روزی هم داشته باشی و قطعا وقتی کسی از موضوعی اطلاعات نداره راجبش حرفای نامربوط و خنده دار میگه که موجب سرافکندگی تو میشه چون ادم عاقل اگر راجب موضوعی اطلاعاتی نداشته باشه حرفی نمیزنه و این به معنی این نیست که کز میکنه و یه گوشه میشینه و منزوی میشه نه! یک مستمع فعال میشه توی جمع و توی بحث ها سعی میکنه یاد بگیره و بعدش خودش میتونه یه سرچ مختصری هم تو نت بکنه و آتو دست کسی نمیده. اینا رو گفتم که بدونی درکت میکنم اما به صبر و تلاش تشویقت میکنم. بهت پیشنهاد میکنم در مناسبت ها به همسرت کتاب کادو بدی تا یاد بگیره زندگی یک دانشگاه همیشگیه و نیاز به مطالعه و اموزش و تمیرن داره. اینطوری جبهه ی تو رو هم متوجه میشه و درک میکنه که خانمش یک انسان بامطالعه س.