عدم رضایت خانواده از ارتباط با آشنای قدیمی ، چگونه میتونم ادامه ندهم ؟خواهش میکنم یه راه حل بدید

سلام. من چند وقت پیش فرزند یکی از آشناهای قدیمی خانوادگی مربوط به 15 سال پیش رو توی یه شبکه اجتماعی اینترنتی پیدا کردم و مقداری صحبت کردیم و خیلی خوشحال شد. منم خوشحال شدم و حتی عکساشم نشون خانواده دادم
بعد خواهرم هشدار داد که باهاش حرف نزن . اینا همون موقع ادم حسابی نبودن
منم که از یه سری چیزا خبر نداشتم(البته نمیخام مساله رو گنده کنم) باش یکم حرف زده بودم و بش تلفن دادم یه بارم زنگ زد و خاست قرار حضوری بذاریم و ......
اما ازینکه این قضیه کش پیدا نکنه و اینکه خانوادش بخاد دوباره حتی تلفنی با خانوادم ارتباط برقرار کنه(چون داشت بسرعت پیش می رفت)، چون از عکس العمل خانوادم میترسم، دیدم توی یه عمل انجام شده قرار گرفتم و تنها کاری که کردم تلفنمو خاموش کردم و دیگه سراغ اون شبکه اجتماعی نرفتم.
در واقع اصلا اعصاب اینکه کسی تو خونه بم غر بزنه رو دیگه ندارم. برخورداشونم خیلی شدیده و منم چند وقتیه سر مساله ازدواجم خودم تحت فشار هستم و دیگه واقعا حوصله ندارم
حالا خیلی ناراحتم که اولا من آشنایی دادم و شروع کردم و حالا این اتفاق افتاده
اگه گوشیمو روشن کردم و باز زنگ زد چه کنم
اصلا روم نمیشه
حالا میگن این دختره مشکلی چیزی داره اینکارا رو میکنه
به نظرتون من باید چکار میکردم
حتی جرات اینو ندارم به مامان بگم اگه فلانی شمارتو خواست حالو احوال کنه چی بگم
اخه اون روز اول کسی واکنش بدی نداشت. اما کم کم دیدم اصلا ازینا خوششون نمیاد خانوادم
منم که از بچگیمون خاطره بدی نداشتم. هرچی بود خوب بود
اما راستشو بخاید تلفن که کرد. لحن صحبتشو و حرف زدنش نشون میداد که خیلی با ما فرق دارن و سطح پایین هست. یه جورایی حرفای خانواده رو تایید میکرد. میترسم اگر ادامش بدم دردسر شه
الان چکار کنم. گوشیمو روشن کنم. زنگ زد چیکار کنم؟

دوست عزیز سلام
توی دنیای به این بزرگی که بدون اینترنت نمیشه زندگی کرد شما توی یه شبکه اجتماعی باشی یا نباشی چندان به حال این دنیا فرقی نمیکنه چون با سرعت پیشرفت ها حاصل میشه از این گذشته اگه قراره کسی پشت سرت حرف بزنه جاش همونجاس یعنی پشت سر
خواهر خوبم دنیا عوض شده گیرم که اون اقا با شما حرف زد یا شماره داره با یه گل بهار نمیشه چند تا برخورد سرد شما و عدم پاسخ به تماسهای ایشون میتونه مشکل رو حل کنه بقیه رو بسپارید به گذشت زمان که حلال همه مشکلاته
بی خودی برای خودت تصور و خیال نساز میدونم خانوم ها به اینجور مسائل خیلی مقید هستن ولی از دیدگاه من که یه مرد هستم اتفاقی نیفتاده و همش برمیگرده به وسواس فکری شما که اگه ادامه بدی میشه بیماری
بشین با خودت تا اخرش رو مرور کن اونم با بدترین حالت و شرایط مثلا قرار گذاشتین و شما رو گرفتن و الان توی دادگاه نشستی و غیره همین ها رو با خودت مرور کن یعی بدترین حالت ها
حالا چشمات رو باز کن ببین کجای ماجرا قرار گرفتی و چه اتفاقاتی که فکر میکردی نیفتاده و نمیفته
موفق باشید

واقعا از راهنماییتون متشکرم