نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
نمي دونم از كجا شروع كنم انقدر سر در گم و اشفته هستم كه تمركز افكارم برام سخت شده .ان قدر مشكلاتم زياده كه اي كاش مي تونستم كلامي بيان كنم. من 29 ساله و ليسانس هستم همسرم 44 ساله و دكتر. البته هنوز موفق به گرفتن مدركش نشده چون طرحش را نگذرونده و قصد گذروندن را هم نداره! يك سال از ازدواج ما مي گذره.همسرم از اولش ادم شكاكي بود سر هر چيز به من تهمت مي زد .چرا به اون نگاه كردي چرا اونجا خنديدي ... بعدها متوجه شدم كه پدرش هم ادم بدبيني بوده و هنوزم كه 70 سال از عمرش مي گذره مادر شوهرم به تنهايي خانه كسي نمي ره . اوايل زندگي فقط بحث بود و جدل براي اثبات حقانيت خودم تا اينكه پيش يك مشاور رفتيم و اون كلي دارو به همسرم داد . شايد براتون جالب باشه اون هيچكدام از اون داروها را نخورد و از نظرش دكتر تحت تاثير حرفاي من قرار گرفت و اون داروها را بهش داد . در حالي كه خودش يك ساعت تمام با اون دكتر حرف زد.باور كنيد كلي گشتم تا يك مشاور پيدا كنم كه عالي باشه ،استاد دانشگاه باشه تا توش حرف و حديث در نياره چون قبلا هم پيش مشاور رفته بوديم و اون اصلا اون مشاور را قبول نداشت چه برسه به اينكه به حرفاش گوش كنه ( همسر من مي گه من خودم بيشتر از همه مي فهمم سر همين خود خواهي هاشه كه با هيچ كس نمي تونه حتي حرف بزنه . خانوادش از بحث كردن باهاش گريزانن چون اصلا گوش نمي ده ديگران چي مي گن . ) و تنها ارزوي زندگيش اينه كه وقتي ادله لازم را بر عليه من پيدا كرد ببره پيش اون دكتر تا حقانيت خودش را ثابت كنه.مي دونيد بدي اين افكار اينه كه ان قدر در اونها غرق مي شه كه ديگه جايي براي ديدن واقعيت نمي گذاره من را به هر كثافتي مي كشونه تا ذهن بيمار خودش را سيراب كنه . قضاوت مي كنه دليل مي آره حكم مي ده بدون اينكه تو بفهمي اصلا داره در مورد چي حرف مي زنه . الان چند ماه كه ديگه حرفي براي گفتن به هم نداريم . من باردارم ولي اون بازم شرايطم را درك نمي كنه . كار هر روزم شده اشك ريختن از دست رفتارهاش . مي گه ديگه براش اهميت ندارم و دنبال يك دليل محكمه پسند مي گرده كه هم خانواده و هم دادگاه را راضي به طلاق كنه .دوستان تو شرايط روحي بدي به سر مي برم . اين را هم بگم كه همسرم بيكاره و صبح تا شب توي خانه خواب و من كارمند هستم ودر يك شركت معتبر كار مي كنم. همسرم توي بورس كار مي كرد ولي انقدر ضرر كرد كه ديگه پولي براي سرمايه گذاري نداره از همه پول گرفته حتي 6 ميليون وام ازدواجمان را هم علي رغم مخالفت شديد من باز توي بورس سرمايه گذاري كرد ولي تنها چيزي كه ازش موند تماس هاي بانك براي پرداخت نكردن اقساطه. تازه با من قهر كرده كه تو به من اعتماد نداري و چرا نمي گذاري ماشين را بفروشم و پولش را دوباره در بورس بريزم ! واقعا در مانده شدم نمي دانم بايد چي كار كنم . اخه چطور بگذارم تنها دارايي را كه ان هم پدرش براش خريده باز در راهي سرمايه گذاري كنه كه 8 ساله فقط فقط توش ضرر كرده
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
سلام عزيزم
درك ميكنم احساست رو
من فكر ميكنم بين شما و همسرت نوعي نمايش قدرت و عقلانيت وجود داره
ايشون ميخواد ثابت كنه كه مقصر نيست و حق با خودشه شما هم همينطور
احتمالا همسرتون سرلج افتاده بعيد ميدونم واقعا تصميمش طلاق باشه اونم با وجود بارداري شما
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
سلام خانم
من هميشه پيگير تاپيك هاي شما بودم و خوشحالم كه مرا راهنمايي مي كنيد . اون نمايش قدرت را براي همه داره . اوايل خيلي سعي مي كردم كه اون را راضي نگه دارم براش توجيه مي اوردم دليل براي اثبات حقانيت خودم . من كلا دختر خيلي صبوري هستم .ولي نكته اصلي اينه كه اون به هيچ كدام از وظايف همسر بودنش عمل نمي كنه . هيچ كدام . من تمام خرج و مخارج خودم را مي دم اگر براي خانه خريدي باشه توسط من بايد انجام بشه . خوب حتما مي گيد نگير . براي اون فرقي نداره اون به نان و چايي خوردن عادت داره . چند سال تنهايي زندگي مي كرده و به اين رويه عادت داره اگر من خريدي نكنم اون محاله انجام بده . باور كنيد هر طور كه بگيد سعي كردم شرايط را تغيير بدم . من ويار بد بارداري دارم و چون شاغل هستم وقتي مي رسم خانه ديگه تواني برام باقي نمي مانه شايد جالب باشه براتون ديشب التماسش مي كردم كه زير گاز را روشن كنه تا غذا گرم شه چون حالم خيلي بد بود و توان بلند شدن نداشتم .ولي اون پاي تلويزيون بود و تكون نخورد نمي دانم گاهي اوقات فكر مي كنم افسردگي شديد داره اخه ما هيچ جا نمي ريم . باورتان نمي شه حسرت يك پارك رفتن را دارم ولي اون فقط پاي تلويزيون و فيلم تماشا مي كنه . اخه اين هم شد زندگي . بايد التماسش كنم تا پاشه بره حمام فكر كنيد! واي به حال بقيه چيزها
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
ببين عزيزم ميدوني من اگه جاي شما بودم چيكار ميكردم
همون نان و چايي م بعد يه مدت ته ميكشه ديگه مگه نه همسرت خيالش از بابت شما راحته ميدونه اگه چيزي تموم بشه شما خودت خريد ميكني
بذار همه چيز تموم بشه حتي نون ، خودت به هيچ وجه نرو بخر بهش بگو كه بره و تهيه كنه اگه پشت گوش انداخت
هيچي درست نكن ، اگه پرسيد بگو نداريم برو تهيه كن
البته براي خودتون يه چيزايي تهيه كنيد ولي به ايشون نگيد ،به خوتون برسيد ولي براي ايشون غذا درست نكنيد تا مجبور بشه بره و خريداري كنه
اصلام التماسش نكن هربار كه ازت پرسيد يا غر زد بازم همون جمله تكرار كن
يا مثلا وقتي حالت بده و نميتوني بري زير گاز رو روشن كني و اونم بيخيال نشسته و داره تلويزيون نگاه ميكنه و نگران وضعيت شما نيست چرا نگران گرم بودن غذايي بذار غذا رو سرد بخوره
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
ممنون هاجس عزيز.من بيماري گوارشي دارم اگر دقيقه ايي غذام دير يا زود بشه عود مي كنه به همين دليل مجبورم غذا بخورم . تازه اون خانه پدرش طبقه پايين ماست و همش در حال سرك كشيدن تو يخچال انهاست . من نمي دونم با همچين ادمي بايد چطور رفتار كنم .واقعا در مانده شدم . خيلي راحت مي ره از مادرش هر روز پول سيگارش را مي گيره اون وقت براي خريدن داروهاي من هيچ اقدامي نمي كنه . باور كنيد يك ماه اون هم توي اين شرايط دارو نخريدم تا خودش يك فكري به حال پولش بكنه ولي مي دانيد نتيجش چي شد . خاك خوردن دفترچه بيمم روز ميز ناهارخوري تا اين كه خودم دلم به حال اين بچه سوخت و داروها را گرفتم.مي گه مي خوام كاري كنم خودت به زانو در بيايي.من سعي مي كنم گله و شكايت نكنم چون نتيجش مي شود فروش ماشين و دود شدن تنها دارايي. من همسر دوم اين اقا هستم . البته اين اقا هم همسر دوم منه.همسر اولش ايراني نبود و من دورادور در جريان مشكلات و درگيري اونها بودم .همش كارشون كتك كاري بود به طوريكه يك بار مچ دست همسرم را با ساطور زد.همه مي گفتن زنش مشكل داره چون حرف ما را نمي فهمه و فرهنگش با ما يكي نيست .الان هر وقت اسم اون مي ياد من بهش مي گم كه بايد بره از اون حلاليت بطلبه چون واقعا منشا خيلي از مشكلات خودشه. دوستان منتظر راهنمايي هاي شما هستم
:325:كسي اينجا نيست . من فكر مي كردم كلي راهكار بدست مي ارم
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
سلام عزیزم.
خیلی متأسف شدم. خیلی....بدون اینکه اول مطلبت اشاره کنی همسر دوم این آقا هستی من این حدس رو زدم و به کررات یاد زندگی خودم افتادم...یاد اینکه شوهر من هم یه بحثی رو شروع میکرد ادامه میداد و بعد برای من یه سؤال 4 گزینه ای طرح میکرد و به من میگفت الف یا ب یا ج یا د...و به شرافتم قسم من حتی صورت سؤال رو نفهمیده بودم...البته بحث های شوهر من همش اس ام اسی بود! همیشه از بحث رو در رو گریزون بوده...بگذریم.
خواستم بگم احساساتت رو درک میکنم. هر انسانی یک روح پاک داره که ممکنه روزگار و زندگی بکارت روحش رو خط خطی کنه...اونوقته که تا اون روح ترمیم نشه نباید وارد یه زندگی جدید بشه...
من فکر میکردم 4 سال برای اینکه زخم های همسرم التیام پیدا کرده باشه کافی بوده...من از گذشته شما و همسرتون چیزی نمیدونم. ولی مطمئنم که زندگی و جدایی قبلی برای همسرتون یا حتی هردوتون حل نشده...گره های کور و باز نشده گذشته است که الان یکی یکی رو میشه.
یه مدتی دوری از هم رو تجربه کنید تا کوچولوتون به دنیا بیاد...به نظر من اگه از هم دور باشید خیلی از تنش ها از بین میره و یه آرامش نسبی رو تجربه میکنید. تو آرامش بهتر میشه تصمیم گرفت. تا این جو متشنج به نحوی آروم نشه هیچ راهکاری به سرانجام نمیرسه.
به نظر من مشکل شما فقط بی مسئولیتی شوهرتون نیست که با خرید نکردن و لجبازی مجبورش کنید به خودش بیاد. ایشون 44 سالشه. پس رفتارش حسابی فیکس شده و با این راه حل های موقت به جواب نمیرسین. امیدوارم مشکلتون حل بشه دوست عزیز.
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
من تصور نمیکنم رابطه شما در حال حاضر بدون کمک گرفتن از مشاور تغییری بکنه. در حال حاضر به این فکر باشید که با دستمزد خودتون این دوران رو با بهترین شکل ممکن و به دور از استرس بگذرونین تا فرزندتون به دنیا بیاد.
ممکنه به دنیا اومدن فرزندتون شوک مثبتی برای همسرتون باشه اما با توجه به شرایط مالی و سنی همسرتون نمیتونه معجزه کنه ، با همسرتون ضحبت کنین که شما موظفین برای فرزندتون شرایط مناسب و محیط پر از عشق و مهربانی فراهم کنین و این وظیفه هر دو شماست.
اگز همسرتون نتونست در فراهم کردن محیط مناسب کمک شما باشه ، با مراجعه به مشاور تصمیم مناسب رو بگیرید.
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
عزیزم فعلا فقط به آرامش خودت و کوچولوت فکر کن.
اصلا باهاش بحث نکن و همون روال قبل رو ادامه بده چون ایجاد دعوا و مرافه ممکنه خدای نکرده منجر به ناراحتی های روحی و جسمی جنین بشه که واقعا قابل جبران نیست.
فقط تنها کاری که میشه کرد به نظر من اینه که داروهاش رو در غذا و یا نوشیدنی بریزی و بدون اینکه بفهمه به خوردش بدی.
من متخصص نیستم ولی احتمالا همسرتون افسردگی و پارانوئید داره و به دارو درمانی نیاز داره....بهترین کار از نظر من اینه که بصورت نامحسوس داروها رو بهش بخورانید
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكمه پسند براي جدايي است
ممنون گل ارا عزيز
شايد حق با شما باشه . اوايل كه در مورد علت جداييش مي پرسيدم مي گفت همسرم به من خيانت كرد ومن چقدر نادان بودم كه نفهميدم اون در توهم به سر مي بره. همسر فعلي من دوست همسر سابقم بود. همسر سابقم متاسفانه به بيماري اعتياد دچارشد و همه تلاش هاي من براي بازگرداندن اون به زندگي به هيچ نتيجه ايي نرسيد . شايد برايت جالب باشه من در بين دوستان همسرم به يك اسطوره تبديل شده بودم بابت تمام تلاش هايي كه براي حفظ زندگي و نجات همسر سابقم كردم . روز دادگاه سه تا از دوستان خودش به عنوان شاهد من آمدند ! كه دو تا از انها بعدا از من خواستگاري كردن .باور كنيد اين اقا صبح تا شب پشت در خانمان بود تا من را راضي به ازدواج با خودش بكنه و من هم عاشق همين رفتارهاش شدم ولي الان تمام اون رفتارها برعليه خودم استفاده مي شه.مي دونم دوري دواي دردهاي ما نيست چون در اون صورت فكر مي كنه من با كس ديگه ايي هستم كه تونستم اون رو تنها بذارم و بعد خودش را محق مي دونه كه بره با هر كسي كه خواست حرف بزنه و چت كنه . اين را به تجربه ديدم روزهايي كه باهاش حتي حرف نمي زنم فكر مي كنه سرم جاي ديگري است!
ممنون samanis عزيز
از قديم گفتن آدمي كه خوابه را مي شه بيدار كرد ولي ادمي كه خودش را به خواب زده نه.با يك دكتر در موردش مشورت كردم اون هم يك دارو داد كه 100 تومان پولش را دادم ولي دو روز خورد و بعد ديگه نخورد مي گه من تو دانشگاه كلنگ نمي زدم مي دونم كه كدام دارو تاثير داره كدام نه.مشاور هم كه مي دانم اگر دوباره بريم اون دكتر بنده خدا هم به ليست دشمناش اضافه مي شه
ممنون sunlife
مادر شوهرم هم همين كار را با پدرش مي كنه و مخفيانه بهش دارو مي ده . مي دونيد وقتي داروهارا مي خوره بي حال مي شه مي گه تو اگه من را دوست داشته باشي بايد همه اينها را بريزي دور وقتي مي بيني حال من را بد مي كنه.واي باورتان نمي شودمن بابت هر چيزي بايد توضيح و دليل بيارم اون هم نه يك دقيقه چند ساعت وگرنه محال است از ذهنش خارج شود و رفتار من را بپذيرد . مي گويد تو مي خواهي من بي حال باشم كه كاري باهات نداشته باشم حالا نمي دانم مگر من چي كار مي كنم ؟ دوستان منتظر راهنمايي هايتان هستم .مغز خودم ديگر قفل كرده
RE: نياز جدي به راهنمايي دارم .همسرم دنبال يك دليل محكه پسند براي جدايي است
من از کلمه "خیانت" بیشتر از فرد خائن میترسم.
چون خودم با همین یک کلمه زندگی خودمو فنا کردم! نمیگم کار اشتباهی کردی که چند و چون جدایی ایشون رو در نیاوردی...چون خودم هم همین اشتباه رو کردم! و حتی بهت حق میدم که تونستی خودتو قانع کنی که باهاش ازدواج کنی...
چون کسایی مثل من و شما که کلمه خیانت رو حتی به زبون هم نمیارن...اینقدر این واژه براشون بار منفی و ثقیلی داره که ترجیح میدن بهش فکر نکنن چه برسه به اینکه کندوکاوش کنن و یه جورایی تا اسمش میاد 100% به طرفی که مورد خیانت واقع شده حق میدن و اعتماد میکنن.
بگذریم مقصودم همدردی بود اگه نه باز کردن گذشته چاره ساز نیست.
نمیدونم شرایط سختی داری به خاطر کوچولویی که تو راهه...کاش بتونی تا به دنیا اومدنش خودتو یه جور آروم کنی تا با فکر باز تصمیم بگیری...
من برات دعا میکنم. مواظب خودت باش.