-
هیچ کس منو درک نمی کنه
سلام وقت بخیر
در ابتدا دعوت می کنم از دوستان عزیز که در جریان مشکلاتم نبودن پست های قبلم رو مطالعه کنن.با تشکر
چقدر در حال حاضر شرایط سختی دارم.
امسال شکر خدا خونه خریدیم ولی انقدر قیمت بالا بود مجبور شدیم یک سال رهن بدیم و یک سال بیایم زیر زمین خونه پدرشوهرم ساکن شیم
میدونم کارم اشتباه بوده ولی اصلا راهی نمونده بود به معنای واقعی کفگیر ته دیگ خورده بود.
کلا من و همسرم باهم سر مسائل مختلف بحث داریم بیشتر برای اینکه خانوادش زیاد در جریان نباشن و توی بحثامون دخالت نکنن مقاومت کردم بیام ولی خب دیدم چاره ای نیست مجبور به قبول شدم.
5 ماه هست اومدیم و من سعی کردم روابطم رو کنترل کنم و رفت و آمدم زیاد نباشه همون برنامه قبل هفته ای یبار رفتم خونشون.کاری ندارم به کارشون و احترام رو حفظ کردم تا این یه سال تموم شه به خوشی بریم خونه جدیدمون اما.....
توی این 5 ماه سه بار بحث داشتیم با همسرم.بار اول دخالتی نداشتن.بار دوم همسرم نصف شب خونه رو ترک کرد(مطمئنم اگه اینجا نبودیم چنین کاری نمیکرد اون وقت شب منو تنها بذاره خیالش راحت بود پدرش اینا بالا هستن) شب دوم دیدم نیومد پدرش ازش خبر داشت ولی به من نگفتن.پدرشوهرم رو برداشتم رفتم دنبال همسرم و اومدیم خونه و بحث تموم شد.
بار سوم :من زیاد عادت ندارم همسرمو چک کنم یا گوشیشو.ولی اون شب خیلی بهش مشکوک شدم.براش چایی آوردم دیدم توی دایرکت در اینستاگرام با کسی در حال چت بود.تا منو دید سریع صفحه رو عوض کرد.به شوخی گفتم ببینم ببینم ولی خودشون جدی نشون داد و وقت خرید کمی کار کرد با گوشی انگار داشت پاک می کرد.بعد به اصرارمن داد.
داشتم نگاه میکردم گوشیش قفل شد گفتم رمزو بزن همزمان براش پیام جدید اومد نزد برام رمز رو منم گفتم باید بزنی ببینم این چیه ازم پنهان میکنی.میگفت شخصیه.به زور خودشو انداخته بود رو من تا حدی که نفس نفس میزدم و با ناخن گرفتن گوشیشو در آورد از دستم.دعوای بدی شد کتک کاری می کرد منم زورم نمیرسید بهش لباسش رو پاره می کردم وسایل رو می شکوندم مادر پدرش اومدن پایین پدرش با لحن بسیار بد و با پرخاشگری شروع کرد به دفاع از پسرش کرد میگفت چرا زدی اینارو شکستی گفتم زورم نرسید به خودش داشت منو میزد منم اینارو شکستم انگار کر بود فقط تکرار میکرد چرا شکستی اینا پول خورده
جون من براش مهم نبود کتک خوردم گفتم شما اومدی مثله همیشه از پسرت دفاع کنی؟دفاع کن
بحث بالا گرفت مادرشوهرم پدرشوهرم رو از خونه گفت برو بالا
خودش موند شروع کرد به نصیحت من منم گفتم به پسرتون بگین مقصر اونه.همسرم بهم فوش داد منم گفتم مودب باش و دفاع کردم از خودم بلند شد جلو مادرش کتک کاری باز منم از خودم دفاع کردم یهو یه سیلی خیلی خیلی محکم زد بهم جلو مادرش.منم خانوادشو نفرین کردم.مادرش ناراحت شد و شروع کرد به بحث کردن گفتم چون پسرت منو جلوت زد برنگشتی بزنی دهنش منم اینو گفتم.همسرم دید داره بحثمون میشه به مادرش گفت برو مامان این همیشه از این نفرینا میکنه.جلو مادرپدرشم چند بار بهم گفت از خونه برو بیرون.
مادرش رفت من نشسته بودم آشپزخونه گریه می کردم یهو دیدم مامانم اومد(من پدر ندارم).گویا پدرشوهرم رفته بود دنبالش.پدرشوهرم و مادر شوهرم اومدن شروع کردن دفاع از پسرشون مامانم با ارامش گفت نمیشه من طرف دخترم بگیرم شما طرف پسرت اینجوری چیزی حل نمیشه.گفت اگه گوشیش چیزی نداشت چرا مخفی کرد و حرفایی شد در اخر می خواستن برن شوهرم برگشته جلو اینا میگه اره مونا ناراحته از اینکه بابا تو میای خونه ما .منو خیلی جلوشون خراب کرد
از اون شب به بعد 9 روزه قهریم.برای اشتی 4 بار اومده ولی قبول نکردم.
نمی تونم ببخشمش منو خیلی تحقیر کرده
چون جلو خانوادش منو خراب کرده باید جلو اونا ازم عذر بخواد.با اینکه بارها بهم گفت برو من نرفتم و موندم سر زندگیم ولی اصلا نمی تونم ببخشمش.
از طرفی شوهرم که انقد بهش اعتماد داشتم ازم پنهون کاری میکنه
بهش شک کردم رابطه دیگه ای داره
اعتراض کردم با کتک گوشیشو گرفت
واکنش نشون دادم پدرومادرش اومدن دفاع کردن ازش
هرچی دلشون خواست بهم گفتن
جلو اونا هرچی دلش خواست بهم گفت
جلو مادرش بهم سیلی زد
مادرم اومد و واکنش تندی نشون نداد بهشون
ناراحتم حس می کنم بی کسم
حس می کنم تنهام حس می کنم غریبم
هیچکس بفکرم نیست
همه بفکر خودشونن به فکر اسایش خودشون
من بعد 7 سال هنوز مادر نشدم و مشکل از همسرمه.
دلم برا بچه پر میکشه
بیام به فکر خودم باشم هم طلاق بگیرم هم مهریه (حق طلاق بهم میده دادگاه چون 5 سال از عقدم بیشتر گذشته و عیب از شوهرم هست)حتی مادرم منو سرزنش می کنه.
من باید چیکار کنم واقعا خستم.
-
آرامشتو حفظ کن
منم جند سال پیش یه اتفاق برام افتاد برو تایپیکمو بخون
نقریبا تو مایه های اتفاق تو بود
شاید همسرت یه شیطنت کرده
نه خیانت
اشتباه کردی نزدیک خونه خانواده همسرت اومدی
الان هم بهتره خودخوری نکنی
خیلی سخته فراموش کنی
ولی باید کم کم تو ذهنت کمرنگش کنی
برو تایپیکم بچه ها خیلی راهنمایی های خوبی کردن و حال من خوب شد
- - - Updated - - -
http://www.hamdardi.net/thread-43800.html
متاسفانه منم پدر ندارم و مادرم تا حالا واکنشی نسبت به کارهای خانواده همسرم نشون نداده
همش میگه هیچی نگو
خیلی وقتها به خودم میگم احترام امامزاده به متولیشه
-
ممنون حیاط خلوت عزیز
تایپیکت رو خوندم تشکر
الان زجر روحیه من از چند جهته:
1.اینکه همسرم پنهان کاری کرده و اعتمادم از بین رفته حس می کنم بهم خیانت کرده حتما چیزی بود نشونم نداد و به زور کتک گوشیشو گرفت.
2.خانوادش به زور اومدن منزل ما و دخالت کردن
3.بی احترامیش و کتک زدنش پیش خانوادش خوردم کرد
4.پیش خانوادش منو خراب کرد و حرفایی که بهش جور دیگه گفته بودم بر اساس برداشت خودش جلو پدرش به زبون آورد.نمتونم دیگه توی زندگی بهش چیزی بگم.اینکارو قبلا هم کرده بود
5.مامانم باید محکم تر برخورد میکرد چون منو جلو مادرش زده بود
6.مجبورم 8 ماهه دیگه اینجا زندگی کنم و بی حرمتی و بی محلی خانوادش رو تحمل کنم
-
اینجا هم هیچکی منو درک نمیکنه
هیچی چرا نمیاد نظر بده:54:
-
سلام وقت بخیر
من رفتم نگاهی جزئی به تاپیک های گذشته شما انداختم.
متاسفانه مشکلات حل نشده ای دارید که به مرور روی هم انباشته شده است.
در میان صحبت هایتان عنوان کردید شخصی شما را درک نمی کند!
سوال اینجاست که آیا شما خودتان را درک می کنید؟ تا چه میزان خود را درک می کنید؟
اینجا منظور ما از درک کردن، احساس همدردی نیست، بلکه فهمیدن و شناختن است.
پر واضح است که بخشی از مشکلات مربوط به شوهرتان است ولی بحث ما در این تاپیک و حتی تاپیک های حل نشده گذشته شما، مشکلات ناشی از خودتان است که بر این زندگی وارد آمده.
سوال» قصد تغییرات مثبت دارید و یا فقط نیاز به درک شدن ( همدردی کردن شخصی با شما ) دارید؟
-
درود
در مورد مسئله مالی فقط میگم خرید منزل به هر نحو ممکن بهترین تصمیم بود. من در مورد گذشته کاری ندارم ولی بنظرم اولا بهتر بود مرز مشخص میشد من خودم الان حداقل بیست ساله نت هستم.بعد ازدواج مرز و خط قرمز مشخص شده.بعضی اوقات یه سلام کردن یه احوال پرسی کوچیک اتفاق میوفته چون فضای مجازی دنیای بازتری داره.مثلا یک اقا و خانوم صحبت هایی که میکنن توی نت خیلی بازتره نسبت به بیرون منظورم اینه بیشتر فقط یکجور نوشته هستش نه منظور خاص. خود منم شده با فالوورهای خانوم دایرکت سلامی بوده یا سوال جوابی بوده گفتمانی شکل گرفته منظورم بصورت کلی اینه هرچیزی را سریع به مسائلی جنسی و روابط خارج از عرف ربط ندهیم مگر پیش زمینه قبلی باشه. بهتر بود یکمقدار خوددارتر برخورد میکردی و یکمقدار با ناز و عشوه بیان میکردی.خودمانی بگم دختر خوب مگه مسابقه کشتی کج هستش کم مونده بود دوتایی روی هم فن بزنین و شل و ول کنین همدیگه رو :311::58: شبیه فیلم خشن و رزمی شده بود بیشتر هههههه.
الان هم دقت کنی یکمقدار چه عنوان تاپیک چه متن از روی احساس هستش یه نفس عمیق بکش یکم بخودت فرصت بده بازم میگم من با تبلت هستم در مورد گذشته کار ندارم ولی چون متاهلم تجربه شخصیم میگه در اینجور موارد بیش از حد حساسیت بخرج نده و بزرگنمایی نکن لطفا.
یک روش خوب قبل از انجام کاری تصمیمی بخوای بگیری حرف مهم تاثیر گزاری بزنی حداقل ده ثانیه فکر کن به نتیجه ش که چه تاثیری در روابط خودت و شوهرت و شخص خودت داره یکمقدار صبورتر رفتار کن.
در اخر زدن همسر بعنوان یک مرد میگم به هر دلیلی در هر شرایطی کار بسیار اشتباهی هست بسیار بسیار غلط.این ربطی به زن دلیل بودنم نداره خداوکیلی :58: بهتره شما در مورد مقالات مهارت های ارتباطی و اصول رفتار جراتمندانه در سایت یک جستجو بزنی مخصوصا تاپیک بانو she که استاد ساینس بسیار زیبا آنجا مطرح کنند چگونه بیان کردن درست یک گفتمان بین شما و دیگران.تاثیر خیلی زیادی داره کاملا متوجه میشی که از اساس بهتر بود جور دیگه ای چه ما و چه شوهرتان برخورد کنه. از من میشنوی از خودت شروع کن روی خودت کار کن تمرین کن قوی بشی خیلی توی زندگی تاثیر داره.
در مورد بچه پیگیر باشید بازم ایشالله خیره توی فامیل ماهم بودن بعد چند سال نتیجه گرفتن.