تصمیم به ازدواج و شروع یک رابطه از طریق سایت همسریابی
سلام دوستان...خسته نباشید من امشب خیلی اتفاقی با این سایت اشنا شدم و چند نمونه موضوع ک به نظرم جالب میومد و تا حدی به مورد مربوط میشد رو خوندم...و مشتاق شدم ک تو سایت عضو بشم و مسئله ام رو اینجا مطرح کنم تا شاید ازین سردرگمی در بیام... من یه دختر 29 ساله هستم و فوق لیسانس. تا به الان درگیر رابطه های دوستی نبودم و حقیقتش حتی رابطه اجتماعی مناسب و معمولی هم با پسرها نداشتم...(که خب البته الان از نظر برخورد با جنس مخالف دیگه اون حالت گریز و فرار رو ندارم و تا حدی تونستم اعتماد به نفسم رو بالا ببرم... ) حقیقتش همیشه دلم میخواست به صورت سنتی ازدواج کنم یعنی باب اشنایی از طریق خواستگاری شروع بشه و خب تو این مدت هم خواستگارایی داشتم ولی خب تو همون تماس تلفنی جواب منفی میشنیدن...مهمترینش این بود که من شرایط و اعتماد بنفس و اون حس مسولیت پذیری رو تو خودم حس نمیکردم خلاصش این که من امادگی ازدواج رو نداشتم...با گذشت زمان و ایجاد میل و علاقه به ازدواج و نبود خواستگار به این نتیجه رسیدم ک شاید بهتر باشه ک من خودم قدمی برای اشنایی بردارم و به نوعی از لاک خودم در بیام...به همین دلیل مناسب ترین راه رو عضویت در سایت همسریابی دیدم...با پسری 32 ساله اصالتا اصفهانی ولی ساکن اهواز( به دلیله موقعیت کاری) اشنا شدم...البته من خودم شمالی هستم و خیلی مایل بودم ک با کسی ک اصالتا شمالی و همشهری باشه اشنا شم...تویه این مدت اشنایی تقریبا 1 سال من مدام بهشون یاداور میشدم که اگه کلیت من براشون قابله قبوله بهتره به طور رسمی پیشنهاد بدن و اینکه من تمایلی به ادامه این نوع رابطه (تلفنی ) ندارم و اینکه شناخت به این شکل کامل نیست و ....تویه این مدت فقط یکبار اون هم به اصرار من همدیگرو دیدیم. ایشون تا حدی ب معیارهای من نزدیک هستن و البته از نظر احساسی وابستگی شدیدی بهشون ندارم چون همیشه حتی تویه این مدت هم سعی کردم جدی باشم و مسایل احساسی رو کمتر دخالت بدم..که البته ایشون این موضوع رو یه نقطه ایراد میدونن و از من تمایل به ابراز احساساته بیشتری میخوان و دلیله پا پیش نذاشتن برای خواستگاری رو هم تا حدی به این نسبت میدن ک به احساسه من مطمئن نیستن...و خب من هم بارها گفتم که تا وقتی جدیت و قطعیتی در رابطه ندیدم نمیتونم از نظر احساسی راحت باشم...راستش بعد این مدت احساس میکنم این رابطه شبیه یه دوستیه سادس و این رو بهشون گفتم ولی ایشون بسیار تاکیید داره که من رو واسه یه رابطه طولانی مدت میخواد و بخاطر موقعیت کاریش و اینکه خانوادش ساکنه اصفهان هستن نمیتونه به دفعات به دیدنم بیاد و موضوع خواستگاری رو هم هی به امروزو فردا میکشونه....قرار بود تابستونه امسال با خانواده بیان که به خاطر موقعیت کاریه مادرشون سفر کنسل شد...حقیقتش احساس میکنم خسته شدم و تا حدی سرخورده! نمیدونم این رابطه رو تا کجا و به چه شکل باید ادامه داد؟ از طرفی میگم این نوع رابطه اخر و عاقبتی نداره و این رو بارها به خودشون گفتم و از طرفی میگم اگه این رابطه رو کات کنم باز برمیگردم سر خونه اول واینکه اصلا میشه ادمی با شرایطه ایشون رو پیدا کرد؟ احساس میکنم به عنوان اولین قدم بیراهه ترین راه و تاریک ترین مسیر رو انتخاب کردم...نمیدونم چیکار کنم؟ ببخشید طولانی شد...ممنون میشم اگه راهنماییم کنین...