RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
امروز بی ماشین بودم ....
همین طوری !
ماشینو دادم برادر برد خونه !
آخ که نمی دونی چقدر راحت بودم ... کلی پیاده روی کردم به یاد جوونیام :305:
بزرگترین آرزوی من واقعا موبایله !
چی می شد این یه دونه رو هم واسه همیشه نداشتم دیگه عالی میشد !
بعضی روزها واقعا حالم بد میشه از بس زنگ می خوره !
راستی آلودگی هوا هم یادم نرفته که واسش تا آلان دارم سر درد رو تحمل می کنم !:303:
عجب روزی بود!:300:
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
آخ گفتي موبايل
من يه مدت چندماهي موبايلم روكامل كنارگذاشتم هروسيله ارتباتي رو كادكردم
خدايش انقدر راحت بودم نه استرسي كه هي جيبموچك كنم
گوشيم هست يا نه
نه زنگي نه پيامي
-ديگه خانواده كلافه شدن گفتند نميتونيم پيدات كنيم كجاي دلمون شورميزنه هزار راه ميره ،
الانم كه گوشي دارم سايلنت وبدون ويبره گاهي 10يا15تاميسكال دارم خودم سرفرست تماس ميگيرم
دوست آشنايانم عادت كردن ،
اون زموني كه نبود يه دردسر حالاهم كه هست يه درد سر،
آموزش استفاده درست ازامكانات رو نديديم ،
اين تك انداختناي نصفه شب چيه ؟يعني بيادتم خوب هرشب كه نه !!!
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام به دوستای مهربون تالار؛آخه مگه موبایل چشه ؟اگه این موبایل نبود که الان من نمیتونستم بیام نت و احوالی از شما دوستان بپرسم؛موبایل هر بدی هم داشته باشه اینجور جاها به درد بخوره؛تازه منکه مجبورم دوگوشی و دوخط داشته باشم یکی شخصی یکی اداری؛هیچ کدوم رو هم جرات ندارم خاموش کنم یکی دائما رییس اداره تماس میگیره اون یکی هم رئیس خونه;-)منم که گوش به فرمان :-) حال منم خوبه دو روزه ماموریتم ؛دلتنگ خونه ام و اهل و عیالش کمی تا قسمتی هم خسته ام
حال و احوال یاران همدردی (7)
عجب! پس چرا رنگم نمیپره؟؟؟
خیلی هم خوووب
اومدم بگم خداروشکر هوای خونمون که ابری بود صاف شد
هرچند میدونم دیگه هیچوقت آفتابی نمیشه...
منم با گوشی آنم!
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام
فردا و پس فردا سه شنبه و چهارشنبه تمامی مدارس و ادارات دولتی و غیر دولتی تهران تعطیل هستند
:72::72::72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام به همه دوستان:72::72::72:
من هم اومدم یه کم از حال و احوالم بنویسم هر چند اصلا حوصله نوشتن رو هم ندارم
نزدیک بود بی فکور بشید
دیروز صبح کار اداری داشتم یه شهر دیگه. برای اینکه ساعت 8 اونجا باشیم ساعت سه و نیم صبح از شهر خودمون راه افتادیم. همسر من شبها موقع رانندگی وقتی ماشین از روبرو میاد در حد یک ثانیه نور بالا میزنه که اگه طرف خوابش برده باشه بیدار بشه. دیروز هم برای یک راننده تریلی این کارو کرد راننده تریلی بی عقل هم نمیدونم رو لج افتاد یا به چه دلیل دیگه ای ماشینش رو آورد توی راه ما و به راحتی داشت میومد روی ماشین ماهمسر من به خاکی جاده رفت و فقط دو تا از تایرهای ماشین توی جاده موند ماشین هم به شدت تعادلش رو از دست داد چون خاکی جاده هم سطح جاده نبود. بعد از رفتن اون تریلی سعی کرد به جاده برگرده. ماشین هم که تعادل نداشته و چیزی نمونده بود چپ بشه بعد اومدن توی جاده زیگزاگ میرفت و خدا رحم کرد ماشین دیگه ای توی جاده نبود و البته کمی جلوتر جاده اصلا خاکی نداشت و خدا رحم کرد که تو اون قسمت این اتفاق نیفتاد.
راننده بعد اینکه به حساب خودش کارشو انجام داد برگشت توی راهش و با خونسردی راهش رو ادامه داد ما برگشتیم و شماره پلاک تریلی رو نوشتیم به پلیس راه هم دادیم ولی وقتی برگشتیم دیدیم هیچ کاری نکردن و گفتن باید برید پاسگاه شکایت کنید و بعد یه مراحلی داره و اگه نتیجه دادگاه مثبت باشه ماشین توقیف میشه تا زمانیکه شما رضایت بدید.
ما یه محاسبه ای کردیم و دیدیم با شلوغی دادگاهها حدودا سه سالی طول میکشه تا به اون مرحله برسه و تا اون موقع واقعا معلوم نیست این آدم نفهم جان چند تا آدم دیگه رو با این طرز تفکر احمقانه گرفته باشه در ضمن اینکه همسر من اصلا وقت دادگاه رفتن نداره. البته ناگفته نمونه درسته توی این شهر ما غریبه هستیم ولی توی موقعیتهای کاریمون با آدمهای سرشناس شهر در ارتباط هستیم فکر میکنم امکانش باشه از راههای دیگه کار شکایت رو جلو بندازیم ولی از اون طرف آدمی که انقدر شرور و بی همه چیز هست امکان اینکه مزاحم زندگیمون بشه و آرامشمون رو بگیره وجود داره...
واقعا دعا میکنم خدا اون راننده های ماشینهای سنگین که لجباز و احمق هستند رو فلج قطع نخاع کنه بندازه تو خونه که دیگه تو جاده ها راه نیفتن و انسانها رو به اندازه سوسک بی ارزش تصور نکنن و به این راحتی با جان آدمها بازی نکنن:323:
ما که هنوز تصمیم نگرفتیم شکایتی بکنیم یا نه هر چند احساس میکنم در قبال آدمهایی که این موجود بی همه چیز در آینده بهشون آسیب میرسونه مسئولیم.
فکرم حسابی مشغوله
خدایا شکرت این دومین بار هست که از دست این راننده تریلی ها نجاتمون میدی :323:
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
امروز ساعت 9/30 با صدای گوشیم از خواب پریدم!!!!!!!
ساعت 9/30؟!!!!!!
باید ساعت 8 سرکار باشم
خدای من از محل کارم بود همه تنم میلرزید همسرم هم نبود خدا خدا میکردم ساعت گوشیم اشتباه باشه
تلفنو جواب ندادم تلو تلو خوران رفتم سمت پذیرایی بله ساعت 9/30 بود
یعنی چی شده محسن کجاست ما هرروز صبح با هم میرفتیم
زنگ زدم به محل کارم و گفتم به خاطر حال ناخوشم از دیروز انمیتونم بیام
زنگ زدم به محسن .گفت نخواسته بیدارم کنه چون خیلی تب داشتم
اول زندگی هرشب مهمون داریم
ساعت 8 میرم 3میرسم خونه بدو بدو اشپزی و جمع و جور و مهمون
این سرما خوردگی هم شده قوز بالا قوز
دکتر؟؟؟؟؟؟؟؟؟عمرا من از امپول میترسم:302:
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام دوستان
اگه از حال من بپرسین که متاسفانه تو این دور و زمونه کسی کاری به احوال کسی نداره- خیلی بده...حسابی سرماخوردم.حالا قدر مادرم بهم معلوم میشه.هیچ کس نیست 1سوپ درست کنه تازه باید خودم غذا درست کنم اونم غذای سرخ کردنی چون همسرم غذاهای ساده دوست نداره.شدم شکل نمکی.1کلاه پشمی جورابای ضخیم کلی لباس...مامان کجایی:302:
RE: حال و احوال یاران همدردی (7)
سلام حال و احوال دل من که الان ابریه ؛امشب ضریح جدید آقا امام حسین رو آوردن شهرمون اما حیف و افسوس که من همونطور که گفتم ماموریتم و نتوستم برم استقبال ضریح ؛خلاصه وقتی چند دقیقه پیش تصاویر مستقیم از شبکه یک پخش شد حالم بیشتر گرفته شد:302:واااای خدا تازه امضای خانومی رو دیدم هوایی تر شدم