مشکلات ازدواج یک زن مطلقه

با عرض سلام خدمت اعضا و مدیریت همدری:72::203: [align=justify]
مدت 2.5 است که از شوهرم جدا شده ام و با فرزند 9 ساله ام در خانه ی پدریم زندگی میکنیم.و الان من 25 سالم است. در این سال ها کم و بیش خواستگارهایی داشتم و لی بیشتر خواستگارهایم یا سن بالایی دارند یا زنشان را طلاق دادند و نسبت به زنها دیدخوبی ندارند یا حاضر نیستند دخترم را قبول کنند . خانواده ام با حرکات و رفتارهایشان مرا ناراحت می کنند که بایدبالاخره بایدیک روز ازدواج کنی و ما همیشه بالای سر تو و دخترت نیستیم.ولی با توجه به اینکه ازدواج اولم در سن پایین بوده و با تصمیم گیری بزرگها بوده است واین تصمیم گیری باعث شکست در سن پایین و به همراه یک بچه شده است. دیگر تصمیم گیری برای ازدواج خیلی برایم سخت و مشکل شده است و نمی دانم برای ازدواج مجدد چه معیارهایی برای یک مرد باید داشته باشد لطفا مرا راهنمایی کنید:203: [/align][/align]

نسیم عزیز، شما الان تجربه خوبی از زندگی دارید، پس خیلی بهتر از کسانی که ازدواج نکرده اند می تونید معیارهاتون رو مشخص کنید. عزیزم برای ازدواج مجدد عجله نداشته باش، شما الان مسئول زندگی فرزندتون هم هستین، پس اون شخص علاوه بر اینکه باید همسر خوبی برای خودتون باشه باید پدر خوبی هم برای دخترتون باشه. با پدر و مادرتون هم صحبت کنید و بگید که به خاطر آینده دخترتون به شما فشار نیارن و اجازه بدن با بررسی بیشتری انتخاب کنید.
اگه خودتون لازم دیدید میتونید به یه مشاور هم مراجعه کنید.

:72:

شاد خوب گفتند. به نظر من میتونی یکم زندگیتو مستقل کنی مثلا اگه سر کار نمیری یه کار یا یه منبع درآمد واسه خودت جور کن که خانوادت کمتر نگرانت باشند.

منم با شد موافقم

دوستان عزیز
من تقریبا بعد از طلاقم مشغول کار شدم درسته که حقوق بالایی نمی گیرم ولی به اندازه ی خرج لباس و پوشاک من و دخترم است البته نا گفته نماند که پدر و مادرم هم تا جایی که ممکن است اگر نیاز به کمک مالی داشته باشم تا جایی که وسعشان اجازه بدهد کمکم می کنند و خیلی ممنوندارشان هم هستم.ولی مادرم برای اینکه کم سن سال هستم و حرف مردم و همسایه ها برای ازدواجم عجله می کند. و هر وقت حرف ازدواج در می آید میگه ببین خودت می زنی و همین حرفها اعصابم را به هم می ریزدو دیگر نمی دانم چه باید بکنم.و هر وقت که نمی توانم قانعش کنم سریع گریه ام میگیرد راستش نمی دانم چه بکنم

نسيم عزيز حالا كه درآمدي داري بهتر است زياد در مورد ازدواج عجله نكن ازدواج دوم بايد خيلي دقيق باشد مخصوصا كه مسئوليت و سرنوشت دخترت هم با تو است به حرف زدن مردم اهميت نده آنها هميشه حرفي براي گفتن دارند رفتار تو مي تواند جوابگوي تمامي حرفهاي آنها باشد اگر زماني تصميم به ازدواج گرفتي حتما با يك مشاور صحبت كن بدون تحقيق و بررسي اين كار را انجام نده به خانواده ات توضيح بده اگر عجله كني شكست در زندگي دوم به مراتب خيلي مشكل تر است.

سلام دوست عزيز
ببين با خود بگو يد اولين و اخرين با ری است که به حرف نسل گذشته گوش ميکنم و خو دتا ن تصميم بگيريد
به کلام و افکا ر نسل گذشته ما ن نبا يد اتما د کرد فقت اهترا م همين

سلام
من حدود سه ساله که از همسرم جدا شدم و با پسرم تنها زندگی میکنم تقریبا مستقلم
قصد ازدواج مجدد ندارم چون همسرم رو خیلی دوست دارم اما متاسفانه اعتیاد داره
گاهی تنهاییو ترحم نسبت به همسرم مجبورم میکنه به رجوع فکر کنم نمیدونم چقدر اینکارم درسته سال اینده پسرم دیپلمشو میگیره و میره دانشگاه و من تنها تر میشم همسرم هم خیلی اصرار به بازگشتم میکنه ولی واقعا سر دو راهی موندم
لطفا کمکم کنید:325:

رها جان؛ برا خودت یه تاپیک جدا باز کن و مشکلت رو بگو؛ انشالله حل می شه عزیزم

خانمي اصلا و ابدا با تكيه بر حرف و حديث مردم و مادر و پدرت، تن به يه ازداج ديگه نده! به نظر مي رسه قبلا در سن پايين همين ديگران برات يه تصميم گيري كردند كه نتيجه اش خيلي خوشايند نبوده! فعلا تمركز كن بر روي كارت و فرزندت. الان دختراش تا سن 35 سالگي قصد ازدواج ندارند، بعدخانواده شما تو 25 سالگي چه عجله اي دارند! يكم به خودت و زندگيت فرصت نفس كشيدن بده و در كنارش با توجه به تجاربي كه از زندگي قبليت داري. براي خودت ليست كن دوست داري همسر آينده ات چه خصلت هايي رو داشته باشه و كدوم هاشو نداشته باشه.
ضمنا سرنوشت دخترت به نظر من خيلي مهمتر از حرف مردمه. خوبه يه ازدواج به ظاهر خوب هم داشته باشي اما دخترت احساس خوبي درش نداشته باشه؟!!!!
فعلا خودت رو ناراحت نكن. فقط از اتفاقات گذشته زندگيت درس بگير و قاطعانه در مقابل ديگران برخورد كن.گريه كردن فقط تو رو ضعيف تر ميكنه.