1 مقدمه: معنی و معنادرمانی چیست؟
مقدمه: معنی و معنادرمانی چیست؟
معنا درمانی:
معنا درماني يا لوگوتراپي به معناي وجود انسان و نياز بشر به معنا و همچنين فنون خاص درماني براي معنايابي در زندگي مي پردازد.
( 1 - شولتس، 1384)
همچنين مي توان معنا درمانی را آموزش مسئولیت دانست كه طي آن بیمار باید مستقلاً به سوی دستیابی به معنای ذاتی وجود خویش برود.(2 - فرانكل، 1366 )
معنا درمانگر ، مراجع را متوجه مسئولیت می کند چه مسئولیت نسبت به خداوند ، چه وجدان ، چه جامعه و یا هر قدرت بالا و درمانگر جواب نمی گوید که شخص برای کدام معنای زندگی ، حس مسئولیت داشته باشد.(3 - فرانكل، 1366)
تعريف مفهوم معنا از نظر مولانا:
معنا مفهومی عمیق و پایه ای در اندیشه مولانا دارد که مانند روحی می باشد که کالبد بی جان افکار و احساس و رفتار آدمی را حیات و جهت می بخشد. و از آن مهمتر روح آفرینش و هستی هست.
اصل بودن معنی و فرعی بودن صورت
«صورت » در نزد مولانا اطلاق می شود بر پدیده ها و لایه های سطحی جهان هستی ، اعم از جهان هستی و انسان، و مراد از «معنی » حقیقت راستین جهان هستی است که در پشت پرده ی نمودها پنهان شده است و فقط چشمان بصیر و «سبب سوراخ کن» می توانند ببیند.(4 - زمانی، 1384)
همه وجه آشکار جهان که ما حس می کنیم صورت و سایه ای ظاهری از معنای حقیقی آفرینش هست که پنهان به نظر می رسد.
مولانا همه آنچه از هستی و انسان به صورت ظاهری حس می شود را مانند نقش های عاریه ای می داند. همانطور که یک بازیگر نقش های مختلفی ایفاء می کند و بازی او با ماهیت و شخصیت بازیگر تفاوت دارد. انسان هم نقش های در زندگی این جهانی می گیرد که صورت کار هستند.
نسبت معنا با صورت (نقش و ظاهر)، مانند معنی شعر نسبت به قافیه آنست.
قافیه زیبایی دهنده ظاهری به شکل و صورت اشعار هستند. در حالیکه معنی نهفته در جان ابیات هست و اصل هست. بعضی انسانها اشتباه این صورتهای ظاهری دنیا و این قافیه ها را به عنوان معنی می گیرند و اشتباه می کنند.
مفاهیم مذکور را در ابیات ذیل می می بینم:
معنیِ تو صورت است و عاریت | *** | بر مناسب شادیُ و بر قافیت
|
معنی آن باشد که بستاند تو را | *** | بی نیاز از نقش گرداند تو را
|
معنی آن نبود که کور و کر کند | *** | مرد را بر نقش ، عاشق تر کند |
|
719:2 الی 721:2
نقل قول:
توضیح ابیات:
چیزی را که تو معنا می پنداری ، در واقع چیزی جز صورت عاریتی و موقتی نیست. تو به چیزهای به ظاهر آراسته دل خوش کرده ای (مانند کلمات و قافیه های قشنگ)
معنای حقیقی آن است که تو را از خود بگیرد، یعنی من و مایی و خود بینی را از تو بازستاند تو را از نقش و صورت و نقاب های مرسوم زندگی بی نیاز کند.
در واقع معنا آن نیست که انسان را کور و ناشنوا سازد و او را بر نقشِ ظاهر شیفته تر کند و اسیر شکل رایج زندگی کند.
(5 - زمانی،1375)
======================================
منابع:
1– شولتز،دوآن. ترجمه گيتي خوشدل(1384). روانشناسي كمال: الگوهاي شخصيت سالم. تهران: نشر پيكان
2 -- فرانكل، ويكتور اميل، ترجمه فرخ سيف بهزاد(1366).پزشك و روح. تهران: نشر ويس
3- فرانكل، ويكتور اميل، ترجمه نهضت صالحيان و ميلاني( 1366). انسان در جستجوي معنا: پژوهش در معنا درماني. تهران: انتشارات نشر ويس
4- زمانی، کریم(1384). میناگر عشق: شرح موضوعی مثنوی معنوی. تهران:نشر نی
5 - زماني، كريم(1374). شرح جامع مثنوي معنوي ( جلد اول تا ششم). تهران: انتشارات اطلاعات
RE: 1 مقدمه: معنی و معنادرمانی چیست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
معنا درمانگر ، مراجع را متوجه مسئولیت می کند
درمانگر جواب نمی گوید که شخص برای کدام معنای زندگی ، حس مسئولیت داشته باشد.
آیا درست است که بگوییم
در این صورت یعنی تلاش بر آن هست که بتوان دلیلی را که برای آن زندگی می کنیم و می جنگیم پیدا کنیم
حال این دلیل هرچی می خواد باشد منتها وقتی این دلیل و یا همان معنا را پیدا کردیم باید مسئولیتش را بپذیریم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
چیزی را که تو معنا می پنداری ، در واقع چیزی جز صورت عاریتی و موقتی نیست. تو به چیزهای به ظاهر آراسته دل خوش کرده ای (مانند کلمات و قافیه های قشنگ)
ایا صحیح هست بگوییم
هرکس در خصوص اون معنا تنها ظاهرش را دیده و از عمق آن بی اطلاع هست
به عنوان مثال از رابطه زن و شوهری
تنها به داشتن رابطه های عاشقانه ، نوازشها، احساس های عاشقانه دل خوش کرده است ؟
حال این سئوال پیش می آید که آیا خواهان روال عادی زندگی بودن نیز جزء همان ظاهر دیدن هاست؟
به طور واضح چنانچه زنی از شوهرش این خواسته را داشته باشد که برای خرید لوازم و وسایل با هم همراه بشوند ، برای مهمونی ها همراه باشند ، برای خرید ها ، جشن ها ، بچه دار شدن، رشد و تربیت بچه همفکری کرده و مسئولیت را بین خودشون تقسیم کند ، آیا به ظواهر اهمیت دادن هست؟
اینجا به وضوح معنا در همراهی کردن خلاصه شد
حال اگر مرد با زن همراه نشود و در این خصوص زن را تنها بگذارد آیا زن باید این رفتار بارز را ندید بگیرد؟
و اینگونه درک کند که معنا چیز دیدگری می بایست باشد؟
آیا این خودفریب دادن نیست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
معنای حقیقی آن است که تو را از خود بگیرد، یعنی من و مایی و خود بینی را از تو بازستاند تو را از نقش و صورت و نقاب های مرسوم زندگی بی نیاز کند.
آیا این برداشت و این ساختار ذهنی را می بایست جایگزین کنیم که هدف واقعی خداست؟
خوب باز هم این برای خدا بودن تا چه مدت کارساز خواهد بود؟ چرا که بشر هستیم و دارای یکسری نیازهای طبیعی؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
در واقع معنا آن نیست که انسان را کور و ناشنوا سازد و او را بر نقشِ ظاهر شیفته تر کند و اسیر شکل رایج زندگی کند.
و در این خصوص یعنی باید به این درک برسیم که در عین حال که زندگی روزمره را داریم همه ی نیازهای انسانی را هم داریم ، اسیر اون نیازها نشویم؟
خوب با این دیدگاه چگونه باید به نیازها پاسخ داد تا اسیرشون نشد
ببنید گرسنگی نیازی است در انسان که غذا خوردن پاسخی است بر آن
خوب می توان این غذا خوردن را کنترل کرد اما نمی توان با بی غذایی زنده ماند
و گاهی پیش می آید که این نیاز در انسان بارز می شود مثل هوس به خوردن غذایی خاص
تا کی می توان این نیازها را ندید و پاسخ نداد؟
یعنی اگر من گرسنه ام هر غذایی می تواند مرا سیر کند و اونقدر به دنبال ظاهر اون غذا که خوشمزه و خوش رنگ و ... باشد ، نباشم
آیا این شیوه زندگی ما را به سوق مسلک درویشان و وارستگان سوق نمی دهد؟
و سئوال دیگر چگونه می توان وارسته بود اما درویش مسلک نبود؟
RE: 1 مقدمه: معنی و معنادرمانی چیست؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
ایا صحیح هست بگوییم
هرکس در خصوص اون معنا تنها ظاهرش را دیده و از عمق آن بی اطلاع هست
به عنوان مثال از رابطه زن و شوهری
تنها به داشتن رابطه های عاشقانه ، نوازشها، احساس های عاشقانه دل خوش کرده است ؟
حال این سئوال پیش می آید که آیا خواهان روال عادی زندگی بودن نیز جزء همان ظاهر دیدن هاست؟
به طور واضح چنانچه زنی از شوهرش این خواسته را داشته باشد که برای خرید لوازم و وسایل با هم همراه بشوند ، برای مهمونی ها همراه باشند ، برای خرید ها ، جشن ها ، بچه دار شدن، رشد و تربیت بچه همفکری کرده و مسئولیت را بین خودشون تقسیم کند ، آیا به ظواهر اهمیت دادن هست؟
اینجا به وضوح معنا در همراهی کردن خلاصه شد
حال اگر مرد با زن همراه نشود و در این خصوص زن را تنها بگذارد آیا زن باید این رفتار بارز را ندید بگیرد؟
و اینگونه درک کند که معنا چیز دیدگری می بایست باشد؟
آیا این خودفریب دادن نیست؟
سلام
همانطور که جای دیگر هم گفتم. این انجمن 3 بخش دارد.
- محتوا
- فرایند
- تکنیک و درمان
ما در بخش تکنیک و درمان این محتواها را عملیاتی می کنیم.
مثلا در مثالی که شما زدیدتوجه کنید:
هر کسی متناسب با معنایی که برای زندگی اش در نظر بگیرد، زندگیش را سازمان دهی می کند.
این معناها نقش مهمی دارند.
مثال: من معلول متولد می شوم و توان راه رفتن ندارم. و معنای زندگی خود را حرکت روی پاهایم می دانم.
الف ) در چنین صورتی تا هنگام مرگ ناکام و روان رنجور خواهم ماند. چون یک معنای محدود انتخاب کردم و در ارتقاء آن نکوشیدم. و دنیا را محدود کردم به این معنایی که محدودیت های ذاتی من نتوانست آنرا برایم امکان پذیر کند.
حالا اگر من این معنا را ارتقاء ببخشم و اهداف دیگر در زمینه های دیگر استعدادهای انسانی خود طراحی کنم و در راستای آنها عمل کنم و به آنها برسم خود فریبی کرده ام؟! یا اینکه با آرزوهای تخیلی معنای محدودی برای زندگی خود در نظر بگیرم (فکر به اینکه اگر پا داشتم و .... )و ضعفهای ذاتی ام تا آخر عمر اجازه رسیدن به آن را ندهد؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
معنای حقیقی آن است که تو را از خود بگیرد، یعنی من و مایی و خود بینی را از تو بازستاند تو را از نقش و صورت و نقاب های مرسوم زندگی بی نیاز کند.
آیا این برداشت و این ساختار ذهنی را می بایست جایگزین کنیم که هدف واقعی خداست؟
خوب باز هم این برای خدا بودن تا چه مدت کارساز خواهد بود؟ چرا که بشر هستیم و دارای یکسری نیازهای طبیعی؟
اینجا ما ضرورتا به معنای خاصی اشاره نکرده و جهانی نمی کنیم.
بلکه عمق بخش به معناها را به عنوان یک بینش مهم و یک مسیر سازنده پیشنهاد می کنیم.
مثال ما می گوییم: بشر تو به جای درشکه و دوچرخه، باید از هواپیما استفاده کنی و به جای اینکه به یک ده دیگر بروی می توانی به یک کشور دیگر بروی.
هر چه عمیق تر معناهایت را ارتقاء بخشی، افقت گسترده تر می شود. و زندگی ات پر مفهوم تر.
مهم : فهم معنی و ارتقاء معنی هست.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
در واقع معنا آن نیست که انسان را کور و ناشنوا سازد و او را بر نقشِ ظاهر شیفته تر کند و اسیر شکل رایج زندگی کند.
و در این خصوص یعنی باید به این درک برسیم که در عین حال که زندگی روزمره را داریم همه ی نیازهای انسانی را هم داریم ، اسیر اون نیازها نشویم؟
خوب با این دیدگاه چگونه باید به نیازها پاسخ داد تا اسیرشون نشد
ببنید گرسنگی نیازی است در انسان که غذا خوردن پاسخی است بر آن
خوب می توان این غذا خوردن را کنترل کرد اما نمی توان با بی غذایی زنده ماند
و گاهی پیش می آید که این نیاز در انسان بارز می شود مثل هوس به خوردن غذایی خاص
تا کی می توان این نیازها را ندید و پاسخ نداد؟
یعنی اگر من گرسنه ام هر غذایی می تواند مرا سیر کند و اونقدر به دنبال ظاهر اون غذا که خوشمزه و خوش رنگ و ... باشد ، نباشم
آیا این شیوه زندگی ما را به سوق مسلک درویشان و وارستگان سوق نمی دهد؟
و سئوال دیگر چگونه می توان وارسته بود اما درویش مسلک نبود؟
ما به تفسیر در بخشهای این انجمن این مسائل را باز خواهیم کرد.
بحث این نیست که بی خیال نیازها شویم. بحث اینست که در این نیازها نمانیم.
وقتی یک دانش آموز درس می خواند به یادگیری الفبا نیاز دارد، اما بنا نیست تا ابد در این الفبا بماند.
وقتی نوزادی متولد می شود فقط از شیر خوردن لذت می برد، اما بنا نیست تا 70 سالگی شیر مادرش را بخورد و دریچه های خود را برای ارضاء سایر نیازهایش ببندد.
اینجا هم غذایی که مثال زدید، یک بخشی از راه و ارضاء نیازاست. ما نمی خواهیم در یک جا قفل شویم و بمانیم و سایر خصیصه های انسانی خود را بکر با خود به خاک ببریم.
ما با یک سوپر کامپیوتر چند میلیارد دلاری می توانیم تایپ کنیم وفیلم ببینیم. اما نباید در آن متوقف شویم. این سوپر کامپیوتر برای اهداف و معانی بزرگتری طراحی شده است. اما اگر لازم باشد تایپ هم می کنیم و فیلمی هم در آن به نمایش در می آوریم و لازم نیست بی خیال آنها شویم.
ما می گوییم باید این معناها سلسله مراتب با کسب بینش و آموختن مهارت ارتقاء یابد و بزرگتر شود. اما بنا نیست این کودک معنا یک شبه بالغ شود. از کودکی تا بلوغ زمان می خواهد ، ارضاء نیاز می خواهد و ....
مهم عبور از این مراحل هست.
مهم بزرگ شدن معنا هست
هدف سرکوب نیاز نیست.