-
دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
من با خانواده ام بر سر انتخاب همسر اختلاف داریم و تمام این اختلافات به باور های مذهبی بر میگردد.خانوادم میگن باید همسری که انتخاب می کنی باید چادری باشه اما من خودم از چادری ها متنفرم و از بیرون رفتن با مامان و خواهر خودم که چادریند خجالت میکشم.
تازگیم از دختری توی دانشگاهم خوشم آمده که بد جوریم عاشقشم .ایشان تمام خصوصیات دلخواه منو دارد.اما هیچکدام از خصوصیات خانوادمو نداره .یکی از شرطائی که ایشان برای ازدواج با من گذاشتند انه که باید خانوادمو راضی کنم که اونو همین جوری بپذیرند.مامانم گفته باید قبول کنه چادر بپوشه.وگرنه باید قیدشو بزنم.البته من به خانوادم نگتم ما با هم در مورد ازدواج با هم صحبت کردیم.باید اینم بگم که ما رابطمون به توی دانشگاهو اس ام اس ختم میشه نه بیشتر از این.
حالا من باید چیکار کنم که خانوادم راضی بشوند؟
آیا باید باب میل اونا ازدواج کنمو یه عمر عذاب بکشم؟
من 22 سالمه ولی هم دانشجویم و هم کار میکنمو درآمد دارم هر چند کم.خانوادم از لحاظ مالی در وضع خوبی به سر میبرند.منم نمیخوام پشتمو خالی کنن.
حالا اون کسی که تا دیروز می گفت تا آخر عمر کنارم می مونه.امروز اومد و گفت رسیدن ما به هم محال .می گفت نمی تونه و طاقتش تموم شده.
ما تو دانشگاه همش با هم بودیم.خودش گفت بیا توی دانشگاه به همه بگیم که ما قصدمون ازدواج که کسی در موردمون فکر بد نکنه .منم به خاطر اینکه فکر نکنه جا زدم علی رغم میل باطنیم قبول کردم.
امروز گفت دیگه به من اس ام اس هم نده بالاخره من یه روز می خوام ازدواج کنم به شوهرم چی بگم؟بگم بعد اینکه فهمیدم به هم نمیرسیم بازم با هم رابطه داشتیم.
میگفت حتی اگه قرار باشه به هم برسیم قبل ازدواج داشته باشیم.البته من فکر میکنم این حرفو برای این زد که دید من بد جور ریختم به هم.نمی دونم چه کار کنم .من نمیتونم حتی برای یه لحظه هم به جدایی از اون فکر کنم.نمیتونم اونو کناره یکی دیگه تصور کنم.
من یه ترم از اون زود تر وارد دانشگاه شدم.ترم اول من با دو تا دختر همکلاسی بودم که حتی با اونا حرفم نمی زدم.دیروز فهمیدم که یکی از اونا که چادریم بوده 3-4ماه پیش به کسی که دوست دارمش گفته که من مامانمو فرستادم خواستگاریش!در صورتی که من روحمم از این قضیه خبر نداره.هر چند معشوقم میگه اصلا برام مهم نیست اما فکر میکنم همین موضوع تو تصمیمش نقش پر رنگی داشته.و فکر میکنه من آدم هوس بازیم در صورتی که این اولین دختری بوده که اومده تو زندگیم.حالا چه کار کنم باورش بشه که من همچین کاری نکردم:203:؟
دارم میمیرم .چشام کبود شده از بس گریه کردم.شما بگی چی کار کنم که اون دوباره همون احساس قبل و داشته باشه به من.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
چه طوری ان کارو کنم دوست عزیز؟
من با عشقم چه کنم که داره دیوونم میکنه؟
چه کار کنم که معشوقم دوباره به من توجه کنه؟
ممنونم از توجه شما.اگه کمی دقیق تر راهنمایی کنید بی نهایت ممنون میشم.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
خوب ما هر روز همو تو دانشكاه مي بينيم جطوري از من بي خبر باشه؟يعني اين احتمالو نميدي كه يكي ديكه اومده باشه تو زندكيش؟
بازم از توجهت ممنونم.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
من توي زندكي عاشق 1نفرم و اونم ايشونه،دله دروازه كه نيستش؛اما راجع به اينكه كفتيد سرد رفتار كنم با ايشون بايد بكم كه ايشون 1هفته اي ميشه كه با من سرد برخورد ميكنن ،مي خوام بهش نشون بدم كه دو سش دارم ،جطوري اين كارو بكنم؟
ممنون از شما سارا خانم،بازم كمكم كنيد-
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
اون جند باري كريه منو ديده،جه كار كنم اين ضعفمو يادش بره و از اين به بعد يك كار خوب در ذهنش بمونه_ببخشيد زياد سوال ميكنم_از شما هم ممنونم
در ضمن من نمي تونم مثل داداشتون با اين موضوع كنار بيام
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
من 3 هفته قبل ازش خواستم جادري بشه يعني بهش كفتم وقتي با مامانم ايناست جادري باشه ولي وقتي با خودمه هر جور كه خودش دوست داره باشه اما اون كفت من نميتونم
كفت تو منو همين جوري ديدي بس بايد همين جوريم بخوايم
الانم كه اصلا نمي ذاره باهاش حرف بزنم،واقعا موندم جه كار كنم
رمز سايتشم عوض كرذه تا ثابت كنه من از زندكيش رفتم بيرون
اون فكر ميكنه احساسه من بهش هوس نه عشق،جه كار كنم بفهمه عاشقشم؟
من واقعا كيج شدم كمكم كنيد
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام nakm
در این تالار کم و بیش با مشکلاتی از این دست روبرو هستیم که توجه شما را به آن جلب می کنم.
یکم: بحث اصلا سر چادری شدن یا نشدن او نیست، اینها یکی از هزاران سرنخی هست که کمک می کند عمق تفاوتها را در یکدیگر ارزیابی کنید.
دوم: در ازدواج عشق و علاقه شرط اصلی و لازم برای ازدواج است و تا به کسی محبت و عشق نورزی صلاح نیست ازدواج کنید. اما باید دچار این توهم نشویم که این محبت شرط کافی هم برای ازدواج است. به دیگر سخن پس از اینکه متوجه چنین محبت و عشقی شدید، آخر نیست. بلکه اول کار است یعنی اید تک تک معیارهای ازدواج را برای خود شناسایی کنید و آن مورد را و تناسبش را در هر کدامتان به دقت ارزیابی کنید تا متوجه شوید آیا فردی را که دوست داری آیا می توانی او را خوشبخت هم بکنی و بر عکس یا نه؟
با کلیاتی که گفتید به نظر می رسد جز احساس عشقی که دارید در سایر معیارها تفاوت اساسی داشته باشید.
البته امروز یک سرنخ نسبت به مسائل اعتقادی (یعنی چادر) خودش را نشان داده و چالش برانگیز شده ، فردا و حتی پس از ازدواج سایر معیارهای متفاوت خودش را نشان می دهد.
لذا برای اینکه برایت چنین مسائلی غیر منتظره و رنج زا نباشه، باید پیشاپیش نسبت به شناخت چنین معیارهای در خودت و او اقدام کنید.
پس:
می توانید همه مقالات بخش مشاوره ازدواج را با دقت مطالعه کنید و در مورد خودتون و آن دختر خانم دقیقا ارزیابی کنید.
و اگر چنین حوصله ای ندارید یا تصور می کنید این مطالب نمی تواند کمک موثری به شما بکند، پیشنهاد می دهم برای بررسی معیارهای ازدواج و همچنین راههای ارزیابی یا تغییر آن، حضورا به یک مشاور خانواده مراجعه بفرمائید.
همیشه این سرنخها را قبل از ازدواج بسیار مهم بدانیم.(نمونه بحث چادری که مطرح کردید)
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
منم خودم دوست ندارم چادری بشه .اگه هم بهش این پیشنهادو دادم فقط به خاطر مخالفت های بی دلیل و بی منطق خونوادم بوده.من و اون اصلا با هم مشکلی نداریم.فقط بحث من اینه که من چه طوری خونوادمو راضی کنم که اونو همین جوری قبول کنن.من خودمم اونو همین طوری که هست دوست دارم و اصلا نمی تونم اونو با چادر تصور کنم.
مشکل دیگه ایم که دارم اینه که اون خوا هان قطع رابطه با من شده. چه کار کنم که برگرده.چون وجود اون واقعا برام آرامش بخش بود.
در ضمن من مقالات بخش مشاوره ازدواجو خوندم.چون به نتیجه نرسیدم گفتم شاید تجربه ی دوستان به دادم برسه.
متشکرم از حسن توجه شما
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
استقلال روانی:تصمیم گیری درست بنا بر واقعیات و انجام هر کاری در زمان خودش.
در ضمن این مورد با استقلال جسمی و مادی یکی هستند،یعنی:تحصیل خود را تمام کرده،به سربازی رفته کاری با درآمد مکفی برای گرداندن یک زندگی داشته باشید و دیگر از نظر مادی و تقریباً احساسی به خانواده تان متکی نباشید.
تلاش بیشتر برای کسب آگاهی های کافی و نیز مهارتهای رفتاری،یعنی:با یک نگاه دیگر تندی عاشق طرف نشوید و نپندارید که تمام ویژگیهای دلخواه شما را دارد و به او هم بگویید که باید هردویمان از برخی چیزها کوتاه بیاییم و نیز وضعیت روانی،عقیدتی،احاسی و چیزهایی را که دوست دارید بدانید که چیست تا نگویید که برخلاف خانواده دوست دارید او لباس بپوشد و اگر هم چنین می خواهید این البته حق شماست به شرط استقلال روانی،جسمی و مادی از خانواده.
اگر مهارتهای رفتاری و آگاهی خود را درباره ازدواج فرا بگیرید،دیگرچ نین رفتارهایی را بروز نخواهی داد و خردمندانه تر و شکیبایانه تر با مهمترین مسئله زندگی خود روبرو خواهی گشت،هرچند که این گونه رفتارها کاملاً طبیعی است برای یک فردی که تازه پا بر مرحله جوانی گذارده است؛اما برای ازدواج نباید چنین کارهایی را کرد و اینچنین روابط بدون منطقس را پیش گرفت.
امیدوارم وفق باشید.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
همه چیز دست خودتونه اگه واقعا استقلال مالی و فکری دارید خودتون باید تصمیم بگیرید شما باید حرف نهایی رو بزنید اون بیچاره درست می گه روز اول این طوری بوده براش سخته همچین چیزی رو قبول کنه و شاید احساس می کنه اگر این کارو بکنه دوباره در مورد یه چیز دیگه بازخواست می شه و دوباره روز از نو روزی از نو ....
و دیگه اینکه اون فکر کرده شما استقلال نداریدو در آینده در مورد کوچکترین موضوع نظر دیگرون رو دخالت می دید
هر چه زودتر این موضوع رو جمع کنید بهتره ممکنه دل ها تون از همدیگه دور بشه
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
من دوست دارم اون همین جوری که هست بمونه چون من این جوری می پسندم.در مورد انتخاب اونم باید بگم که چشم بسته نبوده من و اون سه ماه در مورد خصوصیات اخلاقی مون با هم حرف زدیم و در عملم دیدیم این طور نبوده که چشم بسته انتخاب کنم و با یه دید عاشق بشم .نگاه اول فقط موجب شد که من در مورد این خانم دنبال اطلاعات بیشتری باشم. از شما ممنونم گرد آفرید
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام شیلا خانم
چه طوری بهش نشون بدم که استقلال دارم؟اگه یه راهنمایی کنید که چه طوری این موضوع و جمع کنم ممنونتون میشم.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
از شرح ماوقع و شکیبایی شما سپاسگزارم.در مورد استقلال مادی منظور دقیقاً اتمام تحصیلات و سربازی و سپس داشتن یک درآمد کافی و خانه ایست تا در آن بتوانید زندگی مشترکتان را آغاز نمایید و استقلال احساسی منظور و روانی منظور توانایی تصمیم گیری منطقی و فارغ از احساسات است و توان اداره زندگی خود و پذیرش مسئولیتهای فردی و اجتماعی خویش.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
خوب اگه اینی که دوسش دارمو از دست بدم چه کار کنم؟اگه به قوله شیلا خانم دلامون از هم دور شد اون وقت چه کار کنم؟منم الن از خونوادم میخوام ما رو نامزد کنن تا من از دستش ندم.خودمم میدونم شرایطم واسه زندگی مستقل کافی نیست.ولی خونوادم میگن حتما باید چادری باشه و افراد مانتویی اصلا قابل اعتماد نیستند!
من واقعا دوسش دارمو حاضر نیستم به هیچ قیمتی از دستش بدم.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
دوست عزیز ببخشید من قصد جسارت ندارم اما طرز فکر خانواده ی محترم شما همانند کشیش های قرون وسطی است. یه تیکه پارچه معیار سنجش وقار و نجابت کسی نیست. عفاف و نجابت زن در رفتارش و در نگاه و صحبتش بیشتر نمود پیدا میکنه تا در چیزهای دیگه. شما باید سعی کنی با دلایل منطقی نگرش خانوادتو تا حدی عوض کنی اگر چه میدونم که عوض کردن فکر آدمها اونهم در سنین بالاتر بسیار مشکله.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
دوستان ممنون ميشم اكه بكيد من جه طور مي تونم طرز فكذر خونوادمو مثل خودم كنمو از قرون وسطي درشون بيارم؟
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام دوست عزیز
به نظر من بهتره قبل از اینکه جلو خانوادتون بایستید یا فکر دوستتون رو از سرتون بیرون کنید روابط خودتون رو به مرور بکنید نقاط مثبت و منفی دوستتون رو بررسی کنید انتظارات خودتون رو از همسر آیندتون یه مرور بکنید بدون اینکه به این خانم فکر بکنید اگه مطمئن شدید که اون خانم از هر جهت برای شما مناسبه با خونوادتون خیلی منطقی و بدون اینکه روی یک فرد خاص پافشاری کنید صحبت کنید و دلیل اونها رو از اینکه عروس چادری می خوان بپرسید و بگید اگه یه عروس چادری داشته باشید که (تک تک نقاط ضعف یک همسر رو بگید نقاطی که برای دوست خودتون به عنوان نقاط مثبت ذکر کردید)اینطوری باشه چی؟ شما فکر می کنید من اینطوری خوشبخت می شم؟ این سخنان و بحثها باید با لحنی کاملاً آمرانه بیان شوند تا تاثیر مضاعف داشته باشند اگه دیدید که تونستید اونها رو تا حدی متقاعد کنید حرف رو روی همسر دلخواهتون و نقاط مثبت اون که می دونید از نظر خانوادتون هم نقطه مثبت محسوب میشه بیارید و بعد تا حدی به اونها اطمینان بدید که بعد از ازدواج همسرتون تحت تاثیر خونواده شما تغییر می کنه و بهتر میشه و اصلا از این موضوع که من از چادری ها خوشم نمی آید جلوی اونها صحبت نکنید چون تاثیر عکس داره
از طرفی موضوع شما با دوستتون است شما می تونید خیلی اتفاقی وقتی با دوستتون و اون خانمی که ادعا کرده شما به خواستگاریش رفتید سر صحبت رو باز کنید و به نوعی قضیه رو به اینجا بکشونید که چرا همچین حرفی رو زده و در اصل به دوست خودتون ثابت کنید که همچین قضیه ای در میون نبوده بعد از اینکه دوست شما به شما اعتماد کرد با او در مورد خونوادتون بیشتر صحبت کنید و به اون بگید اگه واقعاً شما رو می خواد جلو خونواده شما تا حدی باید حفظ ظاهر کنه نه به این معنی که چادر بپوشه و هر چی که گفتند انجام بده بلکه تا حدی پوشیده تر باشه تا وقتی خونواده شما اونو می بینند جا نزنند شما در اصل باید هر دو طرف را آرامتر کنید تا بتونید به مقصودتون برسید چون همون طور که از حرفهای شما پیداست شما نمی خواید هیچ کدوم از اونها را از دست بدید و درستش هم همینه
امیدوارم تونسته باشم تا حدی به شما کمک کنم و آرزو می کنم به زودی مشکل شما حل شه
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
همه ي اين كارا رو كردم و دوستمم خيلي بوشيده تر از قبل شده اما فكر كنم خونوادم به جاي اينكه به فكر خوشبختي من باشند به فكر ابرو خودشونند و انكار واسه خودشون همسر انتخاب كنند،من تمام ويزكي هاي دوستم و به جز جند مورد جزيي قبول دارم و خيليم اخلاقاشو دوست دارم
از توجهت ممنونم
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
امروز دوستمو تو دانشگاه دیدم,من همیشه ازش خواسته بوده که هیچ وقت موهاشو تو صورتش نده.
اما امروز...داده بود تو صورتش و جواب سلام من با سردی جواب داد.
من فکر می کنم می خواد لجمو در بیاره که دیگه بهش فکر نکنم و برای همیشه از زندگیش برم بیرون.شما چه جوری فکر میکنید؟ چه کار کنم؟ دارم دیوونه میشم.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
با سلام
به نظر من شما هم مثل خودش رفتار کن . البته تا یه زمان محدود . بعد هم اگه واقعاً دیدی بهش علاقه مند هستی و نمیتونی دوریشو تحمل کنی برو مستقیماً بهش بگو اصلاً ازش بپرس تصمیش واسه آینده چیه ؟ آیا شخص دیگه ای در زندگیش هست؟ و اگه دیدی ایشون علاقه ای به شما نداره کم کم بی خیالش شو این به نفع خودته. البته می دونم که سخته ولی واسه ازدواج علاقه باید دو طرفه باشه نه یک طرفه. ازش بپرس معنی این سرد برخورد کردناش چیه؟ اصلاً شاید می خواد نازش بکشی......
و اما در رابطه با خانوادت: اونا میگن حتماً عروسمون باید چادری باشه یا اینکه منظورشون از چادری بودن اینه که فقط جلف نباشه و دختر متین و سنگسنی باشه این خیلی مهمه؟ به نظر من الان دیگه کمتر خانواده ای هست که میگه حتماً حتماً چادر. و اکثراٌ دوست دارن عروسشون یه دختر متین و سنگین و با حجب و حیا باشه و در عین حال اجتماعی و شاد. به هر حال اگه اون واقعاً این خصوصیات را داره و فقط چادر نمی پوشه و اگه شما از لحاظ خانوادگی به هم می خورید دلیلی واسه مخالفت خانوادت و جود نداره.
اما بهتره اول از عشقت و اون چیزی که تو دلش می گذره با خبر بشی بعد خانوادت رو متقاعد کنی آن هم نه با بی احترامی باید با دلایل منطقی با اونا صحبت کنی.
من خودم عروس خانواده ای شدم که همشون یعنی هم خواهر شوهرام و هم مادر شوهرم چادری هستن و خودم هم از اونایی نیستم که مثلاً مواظب باشم موهام پیدا نشه یا خیلی سخت بگیرم. ولی به اعتقاداتم پایبند هستم و همیشه سعی می کنم حریم عفاف رعایت بشه.
پس این مساله نمی تونه تاثیر آنچنانی در زندگی آیندتون داشته باشه.
زیاد در این مرحله به احساساتتون بها ندید از عقلتون کمک بگیرید و مطمئن باش که هر چی که پیش میاد به خیر و صلاح شما خواهد بود.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
اه من فکر کردم مشکلتون حل شده!
ببینید چرا سخت می گیرید آخرین کاری که می تونید انجام بدید اینکه اگه از همه نظر اونو می پسندید خونوادتون روقانع کنید من احساس می کنم در این مورد با خونوادت صحبت نکردید یعنی می خوای دل هیچ کدوم رو نشکنی بالاخره از یک طرف شروع کن با یه صحبت نهایی با اون دوستتون یا با خونواده و شنیدن حرف نهایی اونا می شه تصمیم گرفت این قدر خودتون روعذاب ندید...
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
با درود
ضمن تذکر به wintersun درباره طرز سخن گفتنشان(که پوزشخواهی ایشان جوازی برای چنین سخنانی نیست) و نیز تذکری دیگر به برخی از دیگر دوستان که نوشتارهای اخیر را در کمک به این هموند گرامی گذارده اند؛
آقای nakm ارجمند و دلبسته شده باید این مورد را در نظر داشت که از دست دادن کسی یا چیزی به معنای بدست نیاوردن بهتر از آن در آینده نیست و افزون بر آن برخی تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی را نمی توان دگرگون کرد،زیرا هر فردی از زمان به دنیا آمدن تا این سنی که دارد به هر حال با یکسری تربیتها و آموزشها بزرگ شده است که لاجرم همه آنها بر جانش اندرون شده و با جانش بیرون می رود.
دوست جوانم،می دانم که سخت است،ولی شما و ایشان از دو جهان کاملاً جدا از هم و متفاوت بوده و این امر از همین نخست آشکارا پیداست.(بیرون ریختن مو توسط ایشان و بد دانستن و نپسندیدن این رفتار از طرف شما . . .)در مورد تغییر نظر ایشان یا خانواده خود این نشدنی است و آب در هاون کوبیدن است و بس.پافشاری شما بر ادامه این رابطه به ذلیل دخالت مستقیم احسسات شماست که قهراً عاری از منطق و خردمندی است.
شما می خواهید هم اکنون هر جوری که شده ایشان را به چنگ آورید و به بهانه اینکه قصدتان ازدواج است،درصدد ادامه این رابطه اید.اگر واقعاً برای ازدواج ایشان را در نظر دارید،باید نخست خود را بهتر بشناسید و سپس کسی را نزدیک به ویژگیهای شخصیتی،فرهنگی،عقیدتی،مذهب ی و رفتاری خود برگزینید.در گزینش یک کیس برای ازدواج،به هر حال ممکن است آن مورد یا کیس از دیدگاه منطقی و خردگرایانه *حذف و رد* گردد.ببینید برای ایشان بیرون ریختن مو عادی است،حتی ممکن است خانواده ایشان حجاب نداشته باشند،اکنون شما از این کار بدتان می آید،آیا اختلاف به این بزرگی را نمی بینید؟یا مگر می پندارید رای و نظر خانواده شما و بویژه مادر محترمتان مهم نیست؟؟؟براستی چه چیزی را می خواهید تغییر دهید!!!آن دختر را یا خانواده تان را؟چرا؟؟؟تنها برای وصل به آن دختر؟!!به خدا سوگند که ایبشان را 10% هم نمی شناسید و حتی خانواده خود را . . .
بنده سفارشم این است که نخست به تحصیل،سربازی و کار خود برسید و سپس در زمان مناسب یک دختر محجبه را ه خانواده و خودتان می پسندید،برگزینید.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
خانم سنگ صبور
من اصلا نمیتونم لج اونو در بیارمو کاری کنم ناراحت بشه اما نمی دونم چرا اون یه دفعه این قدر سنگ دل شده .من خوبی کم بهش نکردم که هیچ بلکه خیلیم زیاد بوده اون هر چی می خواست یا هر کار که میخواست در حد توانم براش انجام میدادم.حالا دلم نمیاد و نمی تونم کاری کنم که حرصش در بیاد.اون حتی رمز سایتشم عوض کرده که دیگه من نتونم برم توش منی که تا ترم قبل خودم براش انتخاب واحد می کردم.نمی دونم منظورش از این کارا چیه.آیا واقعا دیگه دوسم نداره؟
اون روز که گفت دیگه بهش اس ام اس نزنم بهم می گفت تو خیلی بد قولی الانم قول میدی که خونوادتو راضی کنی اما باز میزنی زیره قولت.
ما رشته مون معماریه,اون نقشه هاشو چون خودش نمیرسید بکشه داد من بکشم منم اصلا نمی رسیدم بکشم اما چون اون ناراحت نشه قبول کردم .من علاوه بر دانشگاه مغازه ی داداشمم میرم که از الان بتونم رو پای خودم وایستم.چون روم نمیشه از بابام پول بگیرم.من هر شب تا 11 مغازه بودم تا می رسیدمم خونه ساعت 12 میشد.بعد شام تا ساعت 1.5 -2 میشستم مقشه ها اونو میکشیدم صبحم که از 8دانشگاه بودیم اما چند تا از کاراشو نتونستم تا روز تحویل آماده کنم.اما کارا خودم 7-8 تاشو نرسیدم بکشم.نمره اونم 0.5 نمره از من بیشتر شد .اون روز اینا رو میگفت که دلیله بد قولیه منه و البته یک شبم قرار بود براش قیمه نذری ببرم اما اون جایی که دعوت بودم غذا تموم شدو به خودمم ساندویچ دادند!نمی دونم این وسط تقصیر من چیه.2-3 بارم تو دانشگاه قرار گذاشتیم منم 10 دقیقه ای دیر اومدم با اینکه من 0.5 ساعت قبل از قرار راه اوفتاده بودم اما تاکسی گیرم نیومد.البته ناگفته نمونه فاصله ی خونه ما تا دانشگاه کمه.می گفت اینا دلیلای خوبیه که تو بد قول باشیو نتونی سر قولت واستی.نظر شما چیه آیا واقا من بد قولم.
خونوادمم تاکید دارند که عروسشون باید چادری باشه.نه فقط متین و سنگین!
یکی از داداشام خیلی هوسبازه و با وجودی که زن داره بازم gfداره و هر روز با یک کدومشونه.من اینا رو هم واسه اون تعریف کردم فکر کنم نسبت به منم بد گمان شده که شاید منم اینوری باشم.چه کار کنم این ذهنیت از ذهنش پاک بشه؟
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام گرد آفرید
اون قبل از اینکه با من دوست بشه ام اصلا موهاشو نمیداد تو صورتش.منم چند باری بهش گفتم که من از این مدلا که میدن تو صورتشون اصلا خوشم نمیاد.نه اینکه اون قبلا این طوری بوده و من عوضش کردم .من دنبال رابطه با هاش نیستم فقط می خوام مطمئن شم تو این چند سالی که با هم رابطه نداریم اون پا من وامیسه یا نه همین.خیلی زیاده؟مامنشم چادریه.مامان اونم از رابطمونو اینکه قصدمون ازدواجه خبر داشت.خونواشونم متینو سنگین اند من خونوادشو کامل میشناسم.اما دلیل این کارشو نمیدونم.لطفا کمکم کنید.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
بنده سخنها و پندهایم را درباره جریانت داده ام و اکنون نیز از این تکرار مکرررات از سوی تو در شگفتم.اگر نکته ای در ذهنت هست،می توانی به مواردی که در همین گفتار بیان نمودم،مراجعه کنی.در پایان تنها از تو این را می خواهم که اگر خودت تصمیم به کاری داری و با سخنان و پندهای خیرخواهانت متوجه ماجرا نمی شوی و باز می خواهی کار خودت را ادامه دهی،دیگر نه وقت خودت و مهم تر از آن وقت دیگران را هدر ندهی.
به هروی روی امیدوارم آگاه،تندرست و شاد باشی.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
خوب من به جز آوردن دلیل و بیان کامل قضایا که چیزی نمیگم.دله منم متاسفانه دله دروازه نیست که این بیاد واون بره.شما گفتید خونوادشو,خودشو کامل نمیشناسی منم گفتم که با خونوادش چند باری روبه رو شدم و تو این مدتم همش در مورد خونوادهامون صحبت کردیم.چشم بسته که عاشق نشدم یا عشق کر و کورم نکرده.الانم از این ناراحتم که من و اون که با هم هیچ مشکلی نداشتیم چرا یهو اینطوری شد .از چه راهی وارد شم ببینم هنوز دوستم داره یا نه.البته می خوام غیر مستقیم باشه.چطوری طرز فکر خونوادمو عوض کنم؟
ممنونم از لطف شما آقا یا خانم گرد آفرید
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام nakm عزیز
نمیدونم واقعاً چی باید بگم و چطوری کمکتون کنم ولی اینو مطمئن باش که راضی کردن اون دختر به چادر پوشیدن راحت تر از راضی کردن خانوادت به دست برداشتن از باورهاشونه .
یعنی اینقدر سخته چادر سر کردن ؟حالا نه همیشه فقط ماقعی که با خانواده شما رفت و آمد می کنید
این مشکل رو سر سری نگیرید اگه الان حل نشه و حتی به ازدواج هم ختم بشه داشتیم نمونه هایی توی اقوام که به طلاق کشید .
یعنی اون دختر اینقدر دوستون نداره که به خاطر شما یک چادر سر کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
شنیده بودیم کوهها کنده شد واسه رسیدن 2 معشوق به هم
البته من به اون خانم هم حق میدم . چون انسان و اختیار داره و میخواد اینجوری زندگی کنه ولی خوب هر چیزی بهایی داره
آیا شما براش بیشتر ارزش دارید یا اینکه بخواد بدون چادر زندگی کنه ؟
البته اگه چادر فقط ظاهر قضیه نباشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
چون ممکنه اون خانم حتی از لحاظ اعتقادی هم با شما و خانوادتون در تضاد باشه که این دیگه فاجعه ست .
در هر صورت به نظر من راضی کردن اون خانم راحت تر از متقاعد کردنه خانوادتونه .
موفق باشید .
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام سارا
فعلا اون خانمم كذاشته رفته جه كار كنم اون بركرده؟تا بتونم راضيش كنم.من نميخوام منو فراموش كنه
در ضمن اون كفته اكه منو دوست داري خونوادتو زاضي كن منو همين جوري قبولم كنن.
تو رو خدا بكين جه كار كنم تو بد مخمصه اي كير كردم
ممنون از تو ساراي عزير.
د
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سرکار خانم سارا-ف؛چرا ایشان نتوانند به خاطر عشق خودشان نسبت به آن دختر،او را با همین وضع ظاهر بپذیرند!!؟مگر نیابد این اندازه دوستش داشته باشد تا دستکم آزادی او را در روش پوشش او(دختر)بپذیرد؟
شما مثل ایسنکه خودتان مانند خانواده ایشان می اندیشید و رفتار می کنید که چنین سخن می گویید،نه؟؟؟عزیرانم،هنگامی که دو نفر با هم ازدواج می کند،باید از بخشی از خواسته هایشان دست بشویند؛از بخشی و نه همه آن؛نحوه لباس پوشیدن جز آزادیهای لاینفک هر کسی است که در محیطهای خصوصی این آزادی گسترده تر و ژرف تر است.
دیگر آنکه گفتید:آن دختر از نظر اعتقادی هم با خانواده پسر تفاوت داشته باشد،این فاجعه است؛برداشت بنده این است که چون دختر بر خلاف عقاید خانواده پسر است،پس این فاجعه است؛در صورتی که اصلاً چنین نیست.باید خانواده ایشان نیز انسانها و از جمله این دختر خانم را با تمامیت آنها بپذیرند(قیافه،خانواده آن دختر،باورها،رفتار،اخلاق و . . .) و نیز خود این پسر.هیچ کس یا گروهی نه حق دارد و نه می تواند دیگر را از منظر باورها،همانند خودش نماید.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
همون طور كه تا الانم كفتم من اونو با همين وضع قبول دارم اصلا همين جوري دوسش دارم بكين جه كار كنم از دستش ندم
ممنون ميشم ازتون
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام nakm
به نظر مي رسد شما از استقلال كافي جهت انتخاب همسر برخوردار نيسيتد.
يكي از معيارهاي ضروري ازدواج بلوغ و استقلال در انتخاب است. لذا شما هر وقت به چنين معياري دست يافتيد مي توانيد ازدواج كنيد و هر دختري كه شرايط مطلوب شما را داشت انتخاب كنيد.
البته وقتي مستقل دست به انتخاب مي زنيد طبيعي است كه بايد مسئوليت آنرا نيز بپذيريد.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
چرا فکر می کنید من استقلال ندارم؟!!!
من از همه لحاظ اون خانمو پسندیدم اما من گفتم نمی دونم اون خانم چرا این جوری برخورد میکنه ؟شما فکر می کنید هنوز دوسم داره؟چه کار کنم بر گرده فقط تا همین حد که بدونم به کسه دیگه ای فکر نمیکنه نه که باز با هم اس ام اس بازی کنن.دوستان در همه مورد راهنمایی کردن به جز این مورد!
بازم از اظهار لطفتون ممنونم شاید واقعا راهی وجود نداره.:54:[/size]
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام nakm
مي خواهي چه كار كني؟
دوست داشتن مي آد و ميره اگر ساير ملاكها و معيارها و هدفهات دقيق نباشد، مستقل نباشد و مبهم باشه.
مي خواهي دوستش باشي؟ ازدواج كني؟ كي ؟ چه جوري؟ با خانواده ات مي خواهي چه كار كني؟
اين دختر چه انتظاراتي از شما داره؟
شما چه انتظاراتي داري ازش؟
برنامه ات چيه؟
آيا شما هر چي كه او نظرش باشه، ميشي تا او بپذيرتت؟ يا نه تو خودت هستي و شرايط خاص خودت را داري
و خيلي سئوالهاي ديگه
فكر كنم با عجله اي كه داري ، ملاقات حضوري با يك مشاور خانواده خيلي به نفعت هست. چون نيازهست خيلي مسائل ارزيابي بشه.
فقط اين سئوال مهم نيست كه اون دوستت داره يا نه؟
پاسخ سئوالات اساسي تر اگر مشخص نشود، پاسخ به اين سئوال هم درست نخواهد بود و نفعي برات نداره
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
می خوام باهاش ازدواج کنم این که کی باشه برام زیاد مهم نیست فقط نمی خوام از دستش بدم.خونوادمم میخوام راضیشون کنم که مث من به زندگی نگاه کنند.یعنی شما میگید اون جوری ازدواج کنم که اونا دوست دارند؟!پس خودم چی؟من تا الن هر چی اونا گفتند و پذیرفتم اما این یکی با قبلیا فرق داره .اگه اینو قبول کنم باید یه عمر مثل عقده ایها زندگی کنمو حسرت زندگی دوستامو بخورم که خونوادشون جلو پاشون سنگ ننداختند و با اونکه دوست داشتند ازدواج کردند.آیا ازدواج با کسی که تحمیلی دوستش داشته باشم موفق تره یا با کسی که از ته دل دوسش داشته باشم؟من هر جور که اون بخواد میتونم باشم .منم فقط از اون خواستم که پوششش طوری باشه که توی خیابون جلب توجه نکنه اونم پذیرفت.فقط اون میگه که خونوادت باید منو همین جوری بپذیرند.اون از ظاهر سازی بدش میاد که دقیقا منم همین جوریم و از ظاهر سازی متنفرم.فقط الان یه راه حلی یا روشی که بفهمم هنوزم دوسم داره یا نه.
متشکرم
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
دوستان کمک به منو یادتون رفت؟من دارم دیوونه میشم کمک کنید.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
سلام
من اومدم فقط بگم الان که به دوران عاشق پیشگیم فکر میکنم میبینم بیهوده 5 ماه از بهترین روزای زندگیمو از دست دادم.
تا خدا نخواد دو نفر نمیتونند به هم برسند.و من هم دقیقا داشتم با خواست خدا میجنگیدم.
نمیدوم چه طوری از خونوادم مخصوصا پدر و مادرم که اینقدر اذیتشون کردم عذر خواهی کنم یعنی روم نمیشه حتی تو صورتشون نگاه کنم امید وارم منو بخشیده باشند.
توصیه ام به تموم هم سن و سالام اینه که زود واسه آیندشون تصمیم نگیرند این مهم ترین تصمیم زندگیه که اگه اشتباه کنیم یه عمر باید حسرت این تصمیم اشتباه و بخوریم.
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
-
RE: دارم میمیرم.کمکم کنید
به نظر می رسد شما یک راه بیشتر ندارید:
ببینید چقدر به خانواده خود متکی هستید؟ اگر خیلی وابسته اید ببینید می توانید این وابستگی را کمتر کنید . اگر توانستید پس می توانید در انتخاب همسر خود استقلال عمل بیشتری داشته باشید و گرنه با این روندی که شما گفتید با مشکل مواجه می شوید.