عشق به معناى واقعى چيست و كدامين عشق است كه اساس و بنيان خانواده باآن مستحکمتر می شود
عشق به معناى واقعى چيست و كدامين عشق است كه اساس و بنيان خانواده با آن مستحكمتر می شود.؟
پاسخ :
مقدمه
نيازهاى انسان به طور كلى دو دسته است:
نيازهاى مادى و نيازهاى معنوى.
اين نيازها، منشأ انگيزه ها است و انسان پس از احساس نيازدر پي پاسخ برمي آيد پاسخ به نيازها، زمينه رشد و شكوفايى انسان را فراهم آورده، او را به سوى مرزهاى شكوفايى و كمال رهنمون می شود.
يكى از مهمترين نيازهاى انسان، دستيابى به كمالات انسانى و درنتيجه، رسيدن به كمال مطلق است. همه تلاش و كوششها و بیقراریهاى انسان، براى رسيدن به اين نقطه اوج است و تا اين وصال تحقق نيابد، فرياد نياز انسان خاموش نمی شود. بنابراين، اگر انسان دريابد چيزى يا كسى نياز كمال طلبی اش را ارضا می كند يا وسيله دستيابى به آن حقيقت مطلق است، آن را دوست مىدارد و بدان عشق میورزد ؛
از اين رو، محبت و عشق حالتى است كه در دل يك موجود ذى شعور نسبت به چيزى كه با وجود و تمايلات و نيازهايش تناسب دارد، پديد میآيد.
جاذبه هاى ادراكى همانند جاذبه هاى غير ادراكى است؛ يعنى همان گونه كه در موجودات مادّىِ فاقد شعور، نيروى جذب و انجذاب وجود دارد و آهنربا آهن را جذب می كند، در موجودات ذى شعور نيز جذب و انجذاب وجود دارد ؛ اما جذب و انجذاب در موجودات ذى شعور، آگاهانه است و عنصر شناخت در آن نقشى مهم دارد. به همين دليل جذب و انجداب در موجودات ذى شعور را جاذبه ادراكى می گويند؛ يعنى حقيقت اين جاذبه را شناخت تشكيل می دهد؛ به عبارت ديگر، محبت و عشق ورزيدن معلول شناخت است.
ممكن است بپرسيد ملاك اين جذب و انجذاب و محبت و عشق ورزيدن چيست؟
پاسخ : ملاك آن، سازگاری اى است كه آن موجود با محب و عاشق دارد.
انسان به چيزى محبت می ورزد كه سازگارى آن را با وجود و نيازهاى خود دريافته باشد. البتّه هر چه عنصر شناخت در اين ميان كم رنگ باشد، به همان ميزان، ممكن است انسان دچار خطا شود و در تعيين مصداق محبوب و معشوقِ خود به بيراهه رود.
.