-
RE: اعتماد بنفس
سلام آتنا جان:72:
دلیل این دشواری(اعتماد به نفس داشتن)در خانمها چیه؟:302: به نظر من این است که ما خانم ها به صورتی غریزی بیشتر از آنکه به خود توجه کنیم، بر مسایل اطرافیان متمرکز می شویم و طبیعی است که زمان کمتری برای پیشرفت و ارتقاء اعتماد به نفس در وجود خود می یابیم. :47:
دخترم .......برای داشتن یه اعتماد به نفس قوی در محیط کاری که البته این یه احساس درونی در شماست باید اطلاعات عمومی خودتونو ببرید بالا ....و در مسائلی که در اطرافتون اتفاق می افته یه انتقادگر بشید و همیشه حرفی تازه و جدید برا گفتن داشته باشی....تحلیل کنید...این باعث میشه در شما احساس خوشایندی بوجود بیاد...از تحلیل نترسید...رابطه با همکاران به این طرزی که اعلام کردید اگر باعث اذیت شما هم میشه ...هرگز وانمود نکنید که خسته شدید و کم آوردید...شما دایره لغات خودتونو زیاد کن گلم:227: ....و سعی کنید شیوه های ارتباطی خودتونو کمی تغیر بدید...در مورد اعتماد به نفس و شیوه های ارتباطی قوی در همین تالار و مطالب جالبی هست....من تصور میکنم شما روابط عمومی قوی دارید و دیگران هم شمارو یه مستمع خوبی میدونند ولی کمی حساس شدی ....از این به بعد بگو من قوی هستم و اگر هم خطایی از طرفت خودت و دیگران دیدی زود در ذهنت تمومش کن و اجازه نده ابعاد شخصییتی تورو تحت شعاع قرار بده...
موفق باشی دخترم:72:
-
RE: اعتماد بنفس
سلام آتنا
ضمن تشکر از همکار محترم psy133 به خاطر پاسخشون.
دوست عزیز معمولا تصوری که شما از نگاه دیگران به خود دارید، تابع نگاه خودتون به خودتون هست. یعنی باید ابتدا شمادر چشم خودتان باارزش بشوید. سایر پاسخهای این موضوع( اعتماد به نفس)، مخصوصا اولین پاسخ من حاوی مطالب مهمی در مورد ارزشمندی هست، شما هیچ چاره ای ندارید تا ارزشمندی خود را دریابید. یعنی تا وقتی که متوجه این مسئله مهم نشوید که شما ذاتا ارزشمند هستید و این ارزشمندی به خاطر کسب هیچ چیز خاصی نیست. بلکه شما با همه نقاط ضعف ونداشته هایتان به لحاظ منحصر به فرد بودنتان و وجود داشتنتان گوهر تکدانه ای هستید که در همه کائنات فقط یکی هست و یکتاست.
همواره گفته ام که ما نه فقط از لحاظ اثر انگشت که از هر نظر جسمانی و روانی و توانایی ها ، احساسات، افکار، موقعیت ها ، رفتار و .... منحصر به فردیم و این نشان دهنده ارزشمند بودن ماست.
اما اگر ما برای خود ایده آلهای سطح بالایی تعریف کنیم که با توانی های و موقعیت واقعی ما متناسب نباشد و نتوانیم با توانایی هایمان آن فاصله را پر کنیم دچار حس حقارت می شویم.
---------- ایده آلهای سطح بالا----
........................|
........................|
........................|
........................|
........................|
........................|
........................|
........................|
........................|
........................|
........................|
........................|
--------- وااقعیات زندگی ما ------------
به طور کلی آدمهای کمالگرا با شخصیت های خرده گیر و وسواسی به خاطر دید انتقادی شدید به خودشان و اینکه می خواهند کامل باشند دچار مشکل خودکم بینی و عدم اعتماد به نفس می شوند.
راهکار اینست که از وضعیت فعلی خود راضی شوید. و دوست داشتن خود را منوط با داشتن یا نداشتی صفتی یا چیزی نکنید.نسبت به خودتان مثبت اندیش باشید به این معنی که فقط سعی کنید مثبت های خود را ببینید و از بابت آن خوشحال باشید و از خود تشکر کنید. نخواهید که رشد کنید تا دوست داشته بشوید. شما همین الان هم دوست داشتنی هستید.
لطفا اینجا را کلیک کنید و مقاله« آنهایی که از خودشون ناراضی اند، بخوانند» را مجددا و با دقت مطالعه فرمائید.
-
RE: اعتماد بنفس
با سلام خدمت آقای سنگ تراشان
از توصیه های بجا و مفید شما بسیار ممنونم. مطلبی رو که گفتید هم مطالعه کردم. فقط خیلی سخته آدم شخصیتشو عوض کنه.
-
RE: اعتماد بنفس
من هم در مورد اعتماد بنفس سوال دارم ومشکلی دارم
من همیشه از گاهی از بیان نظرات و گفتن ایده افکار وعقاید همیشه طفره میرم مخصوصا زمانی که در دانشگاه باشم چون نمیدونم چیزایی که میدونم درست یانه یا ازاینکه مورد خنده وتمسخر واقع شم هراس دارم حتی یک بار که می خواستم به استادم تماس بگیرم خیلی احساس خجالت می کردم یعنی می خواستم درمورد مسئله ای راهنمایی بگیرم اما اخر نتونستم اینکار رو کنم یک بار هم به یکی دیگه از استادام تماس گرفتم آخر پته پته کردم که ناگهان الفاظ رو اشتباه گفتم و.یا در هنگام ارتباط برقرار کردن با انسانها همیشه نمی دونم چی بگم چه جوری بیان کنم وحرف همیشه کم می یارم . حالا این مسئله رو کتبی راحت میگم اما می خوام که تلفنی یا حضوری فرضا مشاوره کنم نمی تونم من ظاهری آرام دارم و گوشه گیر اما درونی نا آرام با ذهنی شلوغ دارم گاهی این افکاروعقاید در ذهنم بیداد میکنه اما توان اینکه در قالب کلامات بیارم ندارم یعنی نمی دونم چه جوری بیان کنم از این درونگرایی خیلی عذاب میگشم این زمانی به اوج می رسه که سوالاتی دارم مثلا از استاد یا اشخاص دیگه که عالم هستند اما نمی دونم از بیانشون خجالت می کشم ویک دلهره وهراس همراهم هست حتی تصمیماتم با ترس همراه هستش وبعضی افراد رو می بینم که راحت ابراز وجود میکنند واحساسات ونظرات خودشون رو مطرح میکنند در اجتماع اما من همچنان خاموشم در حالی که نظری هم دارم من ناخداگاه انگار میخوام عواطف ونظراتم رو وخودم رواز دیگران پنهان کنم اما از باطن نمی خوام ویادم هست که بیرون که بودم خیلی هم گرسنه بودم خجالت می کشیدم به تنهایی برم غذایی بخورم . ویه چیزه دیگه در موقع که کسی احتیاج به همدردی داره نمی دونم چه جوری با اون همدردی کنم از دور میبینم وعذاب میکشم هم از ناراحتیش هم از اینکه من چه جوری وچی کار کنم .ودر این زمان کمرو میشم مخصوصا به خواهرم. زمانی که ناراحت هستم ودر حال اشک ریختن فرضا باشم از همه پنهان می کنم حتی خواهرم خلاصه خیلی حرف ها داشتم اما تا این لحظه نتونستم به کسی بگم واین همه حرف تو وجودم جمع شده اما الان احساس سبکی میکنم نمی دونم دلیل این همه خجالت وکمرویی وپنهان کردن احساسات ونظرات وعقاید چیه