آيا آخرين راه حل مشكلم طلاقه ؟؟

سلام به همه دوستان
من يك خانم 23 ساله داراي دو فرزند يكي 4سال (دختر) و يك سال و نيم (پسر) هستم . در سن 17 سالگي با مردي ازدواج كردم كه هيچ احساسي نسبت به او نداشتم . و از سطح فرهنگي بسيار متفاوت بوديم . من در خارج از كشور بزرگ شدم و او در يك روستا .! دختر عموي من با داداشش ازدواج كرده بود و اونا زندگي خوبي داشتن . منم از طريق داداشش معرفي شدم بهش اما من هيچ شناختي از او نداشتم و در اولين برخورد يه حس تنفر درم ايجاد شد چون اصلا هم تيپ و قيافه من نبود اما من چون نامزدم كه پسردايي ام بود و ديوانه وار عاشق هم بوديم رو در يك تصادف وحشتناك از دست داده بودم ديگه برام مهم نبود كه با كي دارم ازدواج ميكنم . ما تا 2 ماه اول زندگيمون درگير بوديم چون به هيچ عنوان نميتونستم تحملش كنم . اما با خودم گفتم دختر اين ديگه سرنوشته تويه و تو بايد قبول كني چون ازدواج كردي و راه برگشتي در كار نيست . از همه چي چشم پوشيدم سعي كردم دوستش بدارم . براي رفتن به خونه مامانم بايد كلي التماس ميكردم . براي خريدن چيزي بايد كلي دليل مياوردم . خلاصه تا اينكه دخترم 2 ساله شد من دچار افسردگي شديد شدم طوريكه تا يك ماه نتونستم سركار برم . ازش درخواست طلاق كردم اما قبول نكرد رفتم يك ماه خونه مادرم بودم ديدم قبول نميكنه و لجبازي ميكنه باز به اسرار خانواده ام برگشتم اما ديگه زندگي برام سختتر شد .از كار اخراج شد و شغل آزاد شروع كرد. ديگه بهم توجه نميكرد دوباره حامله شدم و تو اين نه ماه من اونو نديدم . يعني خيلي كم ميومد پيشم . من تو شهر غريب با يه بچه و شكمي پر به سختي درسم رو ميخوندم و مشكلات حاملگي رو داشتم اما دريغ از يه كمك مالي و يا عاطفي شب و روز گريه ميكردم . بعد از زايمان سردرد ميگرني ميگرفتم و افسردگي را هم داشتم . ديگه نه بهم پول ميده و نه چيزي . بهم ميگه دوست داشتي كي به جاي من شوهرت بود . اگه مثلا مهمان ميومد خونه شبش ميگفت دوست داشتي فلاني شوهرت بود ؟ يا تا تلفنم زنگ ميزنه ميگه كيه دوست پسرته ؟ من يه آدمي هستم اجتماعي و با همه سلام عليك دارم و تقريبا از همه ي دوستاي من خبر داره . در ضمن از موقعي هم كه بيكار شده خرجي خودم و بچه ها رو خودم ميدم اون كار ميكنه البته من پولي نميبينم . چندين دفعه ميليون ميليون پول بهش دادم تا كاري دست و پا كنه اما با هزار تا بهانه پولا رو خرج كرده باز دست خالي شده . بهش ميگم كار كن ميگه اگه نكنم چه كار ميكني ؟ ديگه واقعا خسته شدم نميدونم چكار كنم . الانم كه بهش گفتم به هيچ عنوان حاضر نيستم تحملت كنم و طلاق ميخام ميگه موهات عين دندونات سفيد شه اما طلاقت نميدم ...
لطفا كمكم كنيد اگه سوالي هست بپرسيد .ممنونم

عزیزم سلام
به همدردی خوش آمدی:72:

اگه ممکنه به این سوالها جواب بده گلم.رابطه ی عاطفی ات با همسرت چطور بود؟میدونست دوستش نداری؟بهش گفته بودی؟عیب های همسرت چی بود که ازش خوشت نمی اومد؟تحصیلات شما و ایشون؟

مرسي تسنيم جان .
رابطه عاطفي كه اون به قول خودش عاشقمه اما يكم بدبينه . نسبت به خانواده ام حساسه همه اش به خرافات اعتقاد دارد . و من متاسفانه متنفرم از اين جور كارا . دائم عين اون قديميا اسفند دود ميكنه تا بچه گريه ميكنه ميگه چشمش كردن . سرم درد ميكنه ميره پيش دعا نويس . نه قبلا بهش نگفته بودم كه دوستش ندارم اما الان چرا بهش گفتم ديگه دوستش ندارم و سعي كردم كه دوستش بدارم اما با كاراش منو از خودش دور ميكرد . از لحاظ قوم و نژاد از ما پايين تره طوريكه فاميل كسي راضي به اين وصلت نبود :305:. من دانشجوي ترم آخر رشته كارشناسي حقوقم . فاصله سني يازده سال است . شوهرم تازه داره مدرك كارداني ميگيره . بهم ميگه تو به پولت مينازي . بهش ميگم خرجي من و بچ ها رو بده ميگه نميدم چه غ... ميكني ؟ آرايشگاه ميرم ميگه واسه كي خوشگل كردي ؟ من به نظافت خيلي اهميت ميدم و هميشه ظاهري تر و تميز دارم ، ميگه پيش كي ميري صبح به صبح به خودت ميرسي . بهش گفتم كه حاضرم كار نكنم درسم رو ترك تو خونه بشينم تو تمام امكانات رو در اختيارم بذار . اما قبول نميكنه . :302:

سلام عزیزم.به تالارهمدردی خوش آومدی.منم یه تا سوال داشتم:
آیا ایشون از اول خصوصیاتی مثله بدبینی و ندادن خرجی رو داشت؟

سلام عزيزم . يه زن اميدوار . قبلا كار ميكرد شغلش اداري بودي منم كارتم دستش بود و حساب كتاب همش دست اون بود و من ازش پول تو جيبي ميگرفتم . اما از وقتي كه كارتم رو ازش گرفتم اذيت ميكنه و خرجي نميده . ميگم پول شير و پوشك بده ميگه ندارم . ميگه شهريه مهدكودك بده ميگه تو دوست داري بچه ات بره مهد خوب خودت بده . هر چي طلا داشتم فروختم برا خرجي . بدبيني آره چون من در يك كشور خارجي زندگي كردم اون فكر ميكنه من زمان مجردي با هزاران نفر بودم متاسفانه . اين برام زجر آوره و موقعي هم كه بهش ميگم اين حرفا رو نزن ميگه خودمونيم كسي نيست كه . بهش ميگم بحث اين نيست كه كسي حرفاي ما رو بشنوه من پيش خودم شخصيت دارم . اما كو گوش شنوا ؟؟؟

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

دوستان منو راهنمايي كنيد من تا فردا صبح اينترنت ندارم پس منتظرم .:323:

به نظر من وقتی با تنفر باهاش ازدواج کردی و محبت هم ازش ندیدی پس این زندگی چه ارزشی داره؟؟ خودت خیلی راههای اشتباهی رفتی . خرجی دادی ، کارتت رو دادی طلاهات رو فروختی. حسابی این آقا رو متوقع کردی. با اینکه مشکل داشتی بچه دار هم شدی. به نظر من از پدر و مادرت کمک بگیر و بگو نمیتونی باهاش زندگی کنی. بگو با پدر و مادر همسرت صحبت کنند و شرایط تو برای ادامه زندگی را بازگو کنند و اگر پسرشان قبول نکنه تو حاضر نیستی زندگی کنی. مهریه ات چقدره؟ به نظر من کاری را انجام بده که احساس آرامش کنی هر چی که باشه.

دوست عزیزم من با توجه به اطلاعات محدودم چیزایی که به نظرم میرسه این هست:
مشکلات شما زاییده ی مجموعه ای از اشتباهات شما و همسرتونه.مثلا:شما علی رغم نداشتن علاقه ای به ایشون باهاشون ازدواج کردین و احتمالا در طول مدت زندگی مشترکتون ایشون متوجه این موضوع شدن(هر چند ناخواسته).پس ممکنه یک سری از واکنشهاشون در اثر همین اجساس باشه.
شما حقوق خودتونو کامل در اختیار ایشون گذاشتین(که این سعه ی صدر شما و میرسونه و خیلی هم عالیه) و لی به نوعی ایشون رو وابسته کمک مالیتون کردین و مسلما الان بد قلقی میکنه و زیر بار نمیره چون آدم چیزیو که راحت به دست بیاره و خیالشو راحت کنه به این زودیا نمیتونه ازش دل بکنه.
البته من نمیخام بگم حق با همسرتونه اما شما شرایطتونو خوب مدیریت نکردین.(علی رغم این که به نظر میزسه زن توانمندی هستین)
پس در کل راه حلهایی که به نظر من میرسه:
برای حل مشکلات عاطفی :عشق بی حد و حصر به همسرتون بدون داوری بدون احساس برتری(حتی ناخودآگاه) تایید و تشویق همسرتون به نحوی که احساس حقارت مقابل شما نکنه میتونه کارساز باشه.
برای بدبینی مطالب زیادی در سایت هست (اما من تا حدودی احساس میکنم بدبینیشم بیشتر به این خاطر که خودشو در حد شما نمیدونه.) به اونا هم یک سری بزنید.
در مورد مسایل مالی اگر مطمینید همسرتون سر کار میره تمام مخارجو عملا(نه با حرف) به ایشون واگذار کنید.حتی شاید بهتر باشه یک مدت از کارتون مرخصی بگیرید تا همسرتون به امید شما نباشه.و مجبور باشه که مخارجو بده.

من خودمم زیاد درگیر مسایل مالی با همسرم بودم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که خانمها نباید در مخارج عادی خونه دخالت کنن و این وظیفه ی اقایونه.
موفق باشین

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط natalie

به نظر من وقتی با تنفر باهاش ازدواج کردی و محبت هم ازش ندیدی پس این زندگی چه ارزشی داره؟؟

---

دوست عزیزم ضمن حفظ اخترام در مورد نظرتون اینجا فقط بحث ایشون نیست پای دو تا بچه هم درمیونه.البته من موافق زندگی تحت هر شرایطی نیستم اما به نظرم مشکلات ایشون اون قدر هم حاد نمیاد .

ممنونم از اينكه وقت گذاشتين و بهم جواب دادين .
درسته من دوستش نداشتم اما هيچ وقت نذاشتم بفهمه كه دوستش ندارم پا به پاش ايستادم . منو پيش خونواده ام نميبرد . اما يه هفته يه هفته خونه مامانش ميمونديم . پدرش فوت كرده . خانواده منم از سطح سواد پايين هستن و من مطمنم كه اگه با اونا صحبت كنم پيشنهاد ميدن كه جدا شو . چون من از لحاظ روحي خيلي شكستم . بدنم ضعيف شده و چهره ام بزرگتر از اون چيزي كه هستم نشون ميده . اما من نگران آينده بچه هام . نميدونم چي ميشن ؟ آخه خودم فكر ميكنم جدايي من بهترين راه حله . تا اينكه بشينم . زجر بكشم و ديونه بشم . بهش گفتم دخترم رو بده به من پسره رو تو بردار . ميگه هرگز.

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

يادم رفت بگم مهريه ام 14 سكه و يك خونه 300 متري و يك زمين 500 متري كشاورزي . تازه كلي پول ازم قرض گرفته هنوز پس نداده .

خب فكر كنم بايد اول مشكلات رو دسته بندي كنيم
لطفا برامون از نكات مثبت همسرتون
ميزان علاقه اي كه بهش دارين
سن فرزندان
كساني كه اگه از ايشون جدا بشين
وضع مالي تحصيلات و شرايط اجتماعي تون بنويسين
لازم نيست كه بگم متاسفانه شما با يه اشتباه شروع كرديد و در عين اعتماد نداشتن به اخلاق همسرتون الان والدين دوتا بچه اين..
بي زحمت اين توضيحات رو به ما بگين تا در حد برداشت خودمون نظر بگيم دوست عزيز
سلامت باشيد

ممنونم ملاحت جان . عزيز من همه اينا رو بالا گفتم كاملا توضيح دادم . اون ميگه عاشقمه و موقعي كه مريض ميشم فقط متوجه ميشم كه بهم رسيدگي ميكنه و نگران ميشه . من علاقه ي خاصي بهش ندارم . چون شريك زندگيم هست باهاش كنار ميام و فقط باهاش دارم زير يك سقفي كه كرايه اش رو خودم ميدم زندگي ميكنم . بچه هام دختر 4 ساله و پسرم كه ناخاسته بود يك و نيم ساله . تحصيلات خودم بيشتره . اون تازه داره كارداني ميگيره .