سلام
من تا حدودی در شرایط همسرتون بودم. همه ی این مشکل تو چند خط زیر خلاصه شده منتها همسرتون نتونستن صمیمانه این رو مطرح کنن و در حال اعتراض حرف دلشون رو به شما زدن.
"اما الان خانمم میگه حق نداری کاری براشون انجام بدی.. حق نداری باهاشون صمیمی بشی.. یه جور رفتار میکنه که انگار مدتها با هم دشمنی داشتن ..و این تعیین تکلیف کردن برای من واقعا زجر آوره..تو تاپیک قبلیمم نسبت به عصبانیت و فوران یکباره خانمم مطلب گذاشته بودم"
اما به طور قطع راه حل این مسئله این نیست که شما کاری برای خانواده تون انجام ندین، باهاشون صمیمی نشین و یا اینکه براتون تعیین تکلیف کنن.
مسئله انحصارطلبی همسر شما و احتمالا کمی هم خستگی ناشی از اداره ی منزل و فرزندتون به تنهایی هست.
ببیند بالاخره شما به خاطر بیماری مادرتون حتما وقت بیشتری برای ایشون گذاشتین و خب طبیعیه که حتی بابت این مسئله نگران باشین. حتی میتونم حدس بزنم که همسرتون ممکنه اوایل شما رو تو این قضیه دلداری داده باشه اما وقتی مسئله ادامه دار شده از این بابت خسته شده. چون همسرتون عادت داشته که شما رو فقط برای خودش داشته باشه، شما فقط برای خودش وقت بذارین و به خاطر این مشکل، مجبور شده شما، وقتتون، محبت و توجهتون رو با خانواده تون قسمت کنه ...
راه حل اینه که شما نشون بدین تحت هر شرایطی به فکرش هستین، حتی وقتی تو بیمارستان هستین باهاش تماس بگیرین، از اوضاع خودش و دخترتون بپرسین و اینکه آیا چیزی لازم دارن یا نه ... این به همسرتون نشون میده که تحت هر شرایطی فراموشش نکردین و یه جور قوت قلبه براش. حتی اگه می خواید به مادرتون سر بزنین ازش بپرسین اگه تمایل داشت با هم برین ... نه با زور و اجبار، منظورم اینه تو این روند درمان همسرتون رو با خودتون همراه کنین. من برادر شوهرم بیمار بود و همسرم به تنهایی به عیادتش میرفت، من به قیمت اینکه بتونم با همسرم باشم حتی حاضر بودم باهاش برم اما ایشون بدون هیچ دلیلی منو با خودش نمیبرد و این واقعا منو ناراحت و عصبی می کرد.
باید همسرتون رو در آغوش بگیرین، نوازشش کنین و باهاش از نگرانی هاتون بگین و اینکه خودتون هم دوست دارین براش و دخترتون بیشتر وقت بذارین اما فعلا باید شما رو درک کنه و ازش بخواید که همراهیتون کنه. اون وقت از همسرتون بخواید برای شما صحبت کنه، بهش نشون بدین که میدونین تو این چند روزی که تنها بوده حتما سختیهای زیادی زو به تنهایی تو اداره ی منزل و بچه داشته و بابت این قضیه قدردانش هستین. قطعا برای همسر شما قابل درکه که مادرتون بیماره و شما به عنوان فرزند این خونواده وظایفی دارین. اون وقت حتی اگه همسرتون تمایلی نداشته باشه که با شما به عیادت مادرتون بیاد یا کار دیگه ای در این راستا انجام بده خودش بهتون پیشنهاد میده که دنبال کارای مادرتون باشین. چون خیالش از جانب شما راحته که همچنان به خودش تعلق دارین.
در مورد مشکلی که با خواهرتون هم پیدا کردن فرمودین: "یه جور رفتار میکنه که انگار مدتها با هم دشمنی داشتن". چه بسا واقعا همینطور باشه!!!! ببینید هر کسی بنا به گفته دکتر حبشی یه ظرفیت روانی داره. در طی ارتباطاتی که بین همسر و خواهرتون شکل گرفته ممکنه رفتارهایی از سوی خواهرتون، همسرتون رو ناراحت کرده باشه که حالا یا ایشون این ناراحتی را به طور خفیف تر با اعتراض به شما بروز داده یا اینکه تو خودش ریخته (متقابلا برای خواهرتون هم همینطور ...). به مرور زمان این ظرف روانی پر میشه، یعنی این دلخوری ها حل نشده باقی میمونن. نتیجه چیه؟ اینکه با کوچکترین بهانه یا حرکت مشکوکی، فرد خودش رو تخلیه می کنه. درست مثل صحبت هایی که همسر شما مطرح کرده که "حق نداری کاری براشون انجام بدی.. حق نداری باهاشون صمیمی بشی". به شدت توصیه می کنم به این حرف های همسرتون توجه کنین. خشم از روی ضعفه ... همسر شما تو فضای صمیمانه ای که داشته نتونسته درددلش رو باهاتون مطرح کنه پس در نتیجه در حالت عصبانیت که تا حدودی حرمت ها زیر پا گذاشته میشه اعتراض خودش رو نشون داده. حتی اگه پای صحبت های همسرتون بشینین ممکنه دلخوریهاش از دوران نامزدی و عقد و عروسی و .... تا بحال رو براتون ردیف کنه ...
برای حل مشکل بین همسر و خواهرتون پیشنهاد آقای باغبان خیلی خوبه. خودم پیر شدم تا اینا رو به همسرم بفهمونم. کاش همه ی آقایون این آگاهی رو داشته باشن!