-
سلام به همه دوستان
یه سوال دارم. کسی شماره آقای دکتر حبشی که مشاور هستن رو داره یا کسی ایمیل ایشون رو داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اصلن چه جوری باید به ایشون دسترسی داشته باشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟لطفا سریع پاسخ بدین که شدیدا احتیاج دارم .در ضمن من اهل همدانم و ایشون اهل مشهد بنابر این ملاقات حضوری امکان پذیر نیست
-
-
خیلیییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییی ممنون فدایی یار:46::16:
-
سلام عزیزم منم مشکل تورو دارم البته جاری ندارم .و مجبورم با مادر شوهرو پدر شوهرم سر یه سفره غذا بخورم .تازه مادر شوهر من دست از سر شوهرم بر نمیداره هرجا میریم باید بهش بگیم وقتی میام اعلام حضور کنیم .دیوونگیه محض .همیشه سر این موضوع با همسرم مشکل پیدا میکنیم .اگه راهی پیدا کردی منم راهنمایی کن .من حتی اجازه ندارم خونه جدا تو همون حیات داشته باشم .1.5 ساله عروسی کردم و هنوز جهیزیم و نچیدم .هنوز خانم خونم نشدم .
-
سلام m31girl
نمی دونم این وضع ما تا کی ادامه داره ولی من یکم باسخنان دکتر حبشی آروم شدم توصیه من به تو این هست که به سایت بالا که فدایی یار برام گذاشته بری یه سری بزنی .ومثل من از دکتر حبشی مستقیما مشاوره بخوای.
شدیدا درکت می کنم تو زندگی ایی که اختیار نباشه آدم باید منتظر هر مشکلی باشه
-
سلام به همه ی دوستای گلم
امروز دقیقا 51 روز دیگه تا کنکورم وقت مونده برام دعا کنید که شدیدا محتاجم و جلوی خانواده ی شوهرم آبروم نره:43::43::18:
-
سلام
عزیزم سنت خیلی کمه وفوق العاده حساسی شاید چیزایی که میبینی اونجور نباشه که حس میکنی به این فکر کن که مادر شوهرت مثل مادر خودته مخصوصا اینکه سنت کمه وباید بیشتر عمرت رو با خانواده شوهرت سپری کنی پس بهتره که اول به خودت ارامش بدی وااینطور که گفتی درست رو ادامه میدی دوستای بیشتری پیدا کنی تا وقت باهاشون بگذرونی و وابستگی خودت به شوهرت کمتر بشه البته اینو هم بگم که شاید تا دو سه سال اینده این وضعیت روبه بهبود بره پس صبر داشته باش عزیزم
- - - Updated - - -
انشاله قبول میشی وبا رفتن دانشگاه خیلی از مشکلاتت حل میشه مخصوصا اینکه دوستای جدید پیدا میکنی ومحیط دانشگاه خیلی بهت کمک میکنه
موفق باشی
-
درود بی پایان بر شما
زنها عاشق تعریف و تمجید شدن هستند.به مادر شوهرتان نزدیک شوید .با دقت و سیاست تمام سعی کنید هر کاری را به عهده خود افراد برگردانید.سعی نکنید همه کارها را شما انجام دهید .در خیلی از کارها از مادر شوهرتان سوال کنید .درست است که نزدیک شدن یا تعریف کردن از افرادی که چندان در دل آدم جایی ندارند کار سختی است اما شدنی است.اگر بیش از اندازه از یک کار اشتباه جاری یا مادر شوهرتان حمایت کنید البته با سیاست.انوقت همسر شما سعی خواهد کرد که خلاف آن را به شما ثابت کند.این هنر قطعا برای شما که یک مسیر طولانی با این روش زندگی دارید لازم است.راه نفوذ به قلب همسرتان عبور از دل مادرش است.بعد از این که راه را یافتی فرصت داری تسخیرش کنی تا آنجایی که دلت می خواهد.
-
سلام دوست خوبم اميدوارم خوب باشي. يك سوال از شما و از همه دوستاني كه مشكل شبيه شما دارم مي پرسم تو رو خدا صادقانه جواب بدهيد.شما دوست عزيزم وقتي كه ازدواج مي كرديد اصلا از شوهرتون در مورد زندگي و محل و نحوه اون با همديگه صحبت كرديد؟اگر قبل از عقد يا حتي قبل از شروع زندگي صحبت كرديد و با آگاهي از اينكه شوهرتون مادري دارند و شما بايد با اون زندگي كنين و خلاصه شرايط رو قبلا ديدين فكر كنيد و با وجدان تمام جواب بدهيد.اگر همينطوره كه ديگه شما بايد با اين زندگي كنار بياييد و توقعات رو پايين بگيريد ولي اگه شوهر شما قبل از ازدواج به شما زندگي مستقل قولش رو داده بله حق داريد ناراحت بشيد و اگه اصلا صحبتي در اين موارد نكرديد باز شما اشتاه كرديد و بايد قبلا روحيات خودتان را مي سنجيديد و بعد بعله مي گفتيد نميخوام از حرفام ناراحت بشيد بلكه برعكس من هميشه وقتي دچار ناراحتي ميشم فكر مي كنم كه آيا اين شرايط رو ميدونستم و دانسته واردش شدم؟يا نه من اصلا كاملا بي تقصير بودم.به هرحال شما اون زماني كه ازدواج كردي و بله گفتي بخاطر شوهرت چون دوستش داشتي اومدي زندگي اون پس حالا بايد شرايط و خانوادش رو هم دوست داشته باشي.اينطوري كه پيش ميري خودت رو بيشتر زجر مي دي و خودت رو از چشم شوهرت ميندازي كه .بايد با سياست عمل كني.يك مورد ميگم كه با چشم خودم ديدم دختر خواهرشوهر من وقتي ازدواج ميكرد متوجه بودند كه شوهرش يك مادر داره كه با اون زندگي ميكنه با اين آگاهي چون شرايط شوهرش خيلي خوب بود باهاش ازدواج كرد.شما فكرش رو بكن مادرشوهرش توي پذيرايي اين تختش رو گذاشته بود و همونجا دراز مي كشيد و هر روز دختراش و دوستاش ميامدند و اين بايد از اونها پذيرايي ميكردو زبان مادرشوهرش رو نگو چون خودم از نزديك ديده بودم من خودم هر موقع ميرفتم خونه اونا قلبم درد ميگرفت اصلا روحيه اين زندگي در من وجود نداره ولي دختر خواهرشوهرم چندين سال فكر كنم 13 سال با اين شرايط به خوبي كنار اومد و با اينكه سنش كم بود ولي با سياست و احترام كاري كرد كه الان مستقل توي يك خونه سه خوابه زندگي ميكنه و مادرشوهر در يك طبقه جداگانه البته جدا از اينها پيش دختر و پسر ديگرش هست.بايد تو هم ياد بگيري و با احترام و فكر عمل كني و زندگي رو از نگاه ديگه اي كه قشنگه بهش نگاه كني.تو اين شرايط رو قبلا ديدي و الان توي خونه شوهرت هستي سعي كن وقتي مادرشوهرت سرش مشغوله و مثلا مهموني داره برو طبقه خودت و خودت رو مشغول كن.تو مجبور به نگهداري بچه هاي جاريت نيستي فقط به شوهر و مادرشوهرت احترام بزار دل اين دوتا رو كه از تهش بدست آوردي ديگه شما ميشي مورد احترام همه و خانم خونه.مشكلات هميشه هست تو بايد اونقدر قوي باشي كه به مشكلات بخندي