RE: دوباره مشکلات من شروع شد
سلام خانومی.الان باید به فکر دختر کوچولوت باشی و البته سلامت خودت.این دهان بینیها توی هر زندگی هست.سعی کن به اونا بفهمونی هر کاری خودتون بدونید درسته انجام میدید.مثلا وقتی اونا این حرفو زدن همونجا توام نظر و تصمیمتو بگو.به شوهرتم نه الان بعدا که اوضاع اروم شد بگو من تو زندگی کسی دخالت نمیکنم بیا نزاریم کسی با ما هم این کارو بکنه.این موضوع جاری و برادر شوهرتم مهم نبوده اونام حتما نمیدونستن ناراحت میشی.اگه بازم مشکل برات پیش اومد با جاریت خواهرانه حرف بزن.
RE: دوباره مشکلات من شروع شد
سلام روناک عزیز .مشکل اینه که برادر شوهرم دکتره عمومیه و خیلی هم مستبد و خودخواه.هرکی مخالفش نظر بده باهاش بد برخورد میکنه من هم بارها اومدم جلوی اونا نظر خودمو بگم و اینه با اونا مخالفم اما از طرز برخوردش توی جمع ترسیدم.جاریم هم آدم حسودیه از این که میبینه شوهرم به حرفم گوش میده و شوهر خودش اصلا براشون وقت نمیذاره میخواد کاری کنه که من هم مثل خودش سرخورده بشم و یک زن مطیع.من نمیتونم زور بشنوم باور کنید حرفاشون خلاف عقل و منطقه .اینقدر تاثیر برادر شوهرم روی شوهرم زیاده که گاهی آرزو میکنم بمیره یا بره از این شهر .چیکار کنم که شوهرم فقط به من گوش بده
RE: دوباره مشکلات من شروع شد
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ania
چیکار کنم که شوهرم فقط به من گوش بده
هیچ کار! هیچ وقت "فقط" به شما گوش نخواهد داد :305:
مشکل بیشتر انحصار طلبی شماس :324:
RE: دوباره مشکلات من شروع شد
سلام عزیزم.بزار اول از همه بگم که مطمئنا اون فقط به حرف شما گوش نمیده و تو فقط میتونی کاری کنی که تو براش در اولویت باشی چون مطمئنا ما ادما همیشه راه کار درستو نمیدیم و ممکنه گاهی نظرات دیگران بهتر باشه.سعی کن با همسرت دوست باشی نزار وجود بچه بینتون فاصله بندازه.هروقت پیش میاد و به نظر اون احترام میزاری خیلی مهربانانه عنوان کن که تو هم دوست داری اون به نظرت احترام بزاره و همیشه با منطق و دلیل نظراتتو بیان کنو ازش خواسته هاتو بخواه.لزومی هم نداره به هیچ وجه از برادر شوهرت یا هر کس دیگه بترسی هرکس در هر جایگاهی شخصیت و دید خودش رو داره.کمی اعتماد به نفستو بالا ببر.ضمنا از این مشکلا همه دارن مثل خود من اما به آینده امیدوار باش و به خودتو همسرو دخترت برس و از این قضیه بگذر(دکتر بردن یا نبردنو.....)به نظرم خیلی اهمیت نداره من این چیزارو واسه مسائل پیچیده تر بهت گفتم گلم.به خدا خیلی توکل کن
RE: دوباره مشکلات من شروع شد
سلام منم فكر ميكنم بهترين كار حرف زدنه با قهر كردن و دو هفته حرف نزدن چيزي درست نميشه تازه جاريتون هم به هدفش كه خراب كردن رابطه شماست ميرسه.بهتره خيلي مهربون و نرم حرفت و بزني و آخرش هم بگي من ميخوام تو تو زندگيمون نظر آخر و بدي نه كس ديگه و باسياست رفتار كن ببين رگ خواب همسرت چيه تو اين مدت كه خوب شده بود چيكار ميكردي يا چه جوري بودي در كل نذار ديگران آرامش زندگيت و به هم بريزن و به هدفشون برسن
RE: دوباره مشکلات من شروع شد
سلام دوستان عزیز ممنونم از راهنماییتون.حرف شما درسته من خیلی جاها بخاطر حرف نزدنم کلی حرص خوردم چقدر ناراحتی هامو توی خودم ریختم چون نتونسم نظرمو بگم .اخه شوهرم توی جمع خودشون یکذره هم از من و حرفام طرفداری نمیکنه و من بخاطر اینکه ضایع نشم حرف نزدم و اونا کمال سوء استفاده رو کردن.توی این مدت که خوب بود من بیشتر به حرفش گوش میکردم زیاد به حرفای خونوادش گیر نمیدادم هروقت میخواست بره اونجا باهاش میرفتم شوهرم هم سعی میکرد با من و خونوادم نرم تر باشه اما من خیلی دلخورم از شوهرم و خونوادش توی این چهارسالی که باهم زندگی کردیم خیلی جاها دل منو شکستن خیلی جاها اصلا منو ندیدین .نمیتونم باهاشون خوب بشم حتی توی دوران بارداری هم برادرش سر دکتر رفتن و زایمان من خیلی اذیت کرد اما شوهرم ذره ای از وابستگی و علاقش به برادرش کم نشد با اینکه میدید چقدر منو به هم میریزن با ز هم طرف اوناست میدونم خونوادشن و اونارو به من ترجیح میده اما تا کی ...... چقدر همه جا من کوتاه بیام
RE: دوباره مشکلات من شروع شد
سلام دوستان عزیز کسی نیست بیشتر منو راهنمایی کنه؟اینقدر مشکلات بهم فشار آوردن که سررشته همه امور از دستم رفته نه به کارهای تو خونه میرسم نه به بچم.شوهرم با تمام وجود در اختیار خونوادشه اگه کوچکترین مشکلی براشون به وجود بیاد به هر دری میزنه.اما من که الان با شرایط بد روحی بهش احتیاج دارم بی تفاوت ازم میگذره.هر وقت از سر کار میاد یک کمی با دختر بازی میکنه بعدش میره جلوی تلویزیون انگا ر نه انگار که من از صبح چیکار کردم خیلی وقتا برای این که ازخونمون بدم میاد میرم خونه مامانم.اونا عاشق دخترم هستن وقتی اونجا هستم خستگی بچه داری از تنم میره.اما توی خونه خودم شوهرم هیچ کمکی بهم نمیکنه فقط اگه حالم خوب نباشه یه کاری میکنه.چند وقتی دنبال کار بود تا هم کمک مالی به زندگیمون بشه هم خودم از این افسردگی رها بشم اما کارهایی پیدا شد که با وجود بچم فعلا نمیتونم برم. حسابی دلسرد شدم به همه چی.مشکلات خونوادم از.وابستگی شوهرم به خونوادش .درک نکردن من و کوچیک کردن من توسط همسرم پیش خونوادش .سوء استفاده کردن اونا برای اینکه شوهرم ازم طرفداری نکرده.بیکاری خودم.بچه داری .و .......خیلی مشکلات دیگه دارن رنجم میدن
RE: دوباره مشکلات من شروع شد
آنیا جان درکت میکنم اما گلم کمی صبور باش.به نظرم یه مدت سر خودتو با دخترت گرم کن و بزار همسرت کمبودتو احساس کنه بی احترامی و دعوا هم نکن فقط یه جورایی کاریش نداشته باش تا اون به سمتت بیاد مردا گاهی نیاز دارن دورشونو خلوت کرد عزیزم سعی کن همیشه و همه جا در هر شرایطی خودت حقتو بگیری و نظرتو بگی ما که بچه نیستیم چشم انتظار طرفداری همسرت نباش خودت از خودت با حرمت دفاع کن امتحان کن و از عواقبش نترس
RE: دوباره مشکلات من شروع شد
منم با روناك عزيز موافقم بهتره يه كم به خودت برسي و به فكر خودت و بچه ات باشي درسته كه خيلي سخته ولي سعي كن سرخودتو باچيزهايي كه دوست داري گرم كني عزيزم يه برسي كه ببين همسرت خوب شده بود رفتار تو چطور بود شايد بااومدن بچه بهش كم توجه شدي يا اون اين احساس و داره.