-
دارم دیونه میشم
سلام خدمت دوستان . طاعات و عباداتتون قبول . خیلی سریع میرم سر اصل مطلب ... 5 سال پیش داییم عاشق دختری شد و باهاش ازدواج کرد و در این بین منم عاشق خواهر زن داییم شدم و ایشون هم از من بدش نمیومد . مدتی باهاش رابطه داشتم و زمانی که باهاش حرف میزدم واقعا به هم علاقمند بودیم و هر روزی که میگذشت هردومون بیشتر به هم وابسته میشدیم تا اینکه بعد سه سال داییم و زن داییم از هم طلاق گرفتن , خواهرش هم آخرین بار که باهام حرف زد گفت عاشقانه دوسم داره و با این وضعیتی که واسه دوتا خانواده افتاده نمیتونیم باهم ازدواج کنیم البته اینم بگم که خانواده هامون از رابطه ی ما خبری نداشتن . راستش الان نزدیک به یک سال و نیم گذشته هنوز که هنوزه شب و روز تو فکرشم و نمیتونم از خیالاتم خارجش کنم . لطفا کمکم کنید که از این وضعیت خارج بشم
-
سلام
دلیل حرفش چی بود؟ خودش نمی خواست؟ خانواده ها اجازه نمی دادند؟ بهانه می آورد که بتونه رابطه رو قطع کنه؟
-
نتایجی بود که بدست آورده بود . خب حقم داشت چونکه فک نکنم هیچ خانواده ای قبول کنه پس از یک ازدواج ناموفق از یکی از اعضای خانواده یکی دیگر از اعضا رو واسه ازدواج بفرسته جلو . دایی من و خواهر این دختر وقتی طلاق گرفتن و زمانی که این دوتا جدا شدن چون نسبت دیگه ای نداشتیم کاملا روابط قطع شد . خودش هزار بار گفت که منو میخواد ولی این طلاق باعث شد که احتمال صددرصدی قبول نکردن خانواده هامون بره بالا و دیگه نشه با هم ادامه بدیم . زمانی که از هم جدا شدیم البته واقعا برامون سخت بود ولی تا یه ماه وضع خوبی نداشتم اما بعدش حالم بهتر شد تا اینکه 6 ماه بعدش یه اردو برای مسابقات داشتم و رفتم شهرشون و با دوستام رفتیم توی شهر بگردیم که توی بازار با خواهرش یعنی زن دایی سابقم دیدمش و از دور زیاد به هم نگاه کردیم . راستش نگاهش جوری بود که بدنم شل شد . از اون روز تا الان تو فکرمه اصلا نمیتونم از فکر و خیالم خارجش کنم . با هر کاری که خودمو سرگرم میکنم بازم میاد تو فکرم .
در مورد پدر و مادر خودم و دختره هم بگم که حتی بعد طلاق هم مشکلی با هم نداشتیم ولی افراد دور و بر هردومون باعث شد فاصله ها بیشتر شه . مادرم قبلنا همیشه میگفت عروس من این دختر خانومه ولی خب این قضایا که بالا توضیح دادم مانع شد
-
سلام
من با اصل ارتباطتتون مشکل داشتم که پنهانی بوده و اصلا چنین ارتباط هایی رو تایید نمیکنم. اما اتفاقی هست که افتاده ...
دوست داشتن یک بخش مجحراس و نود و نه بخش دیگر مسایل مهمی هستن که در ازدواج تأثیر دارن.
این خانمی که طلاق گرفتن خواهر این دختر هست و اگر همسر خواهرش قرار باشه شما باشین مطمئنا برای زندگی شما نظراتی میدن و مداخله میکنن.. حالا والدینشان بماند.
شما با ازدواج وارد این خانواده میشین و باید پاسخ بدین چرا داییت طلاق داد .. چرا اینجوری شد، نکنه تو طلاق بدی و ...
طلاق داییتون باعث میشه قبل از ورودتون و نشون دادن خودتون به این خانواده قبلا یه شخصیتی در ذهنشون از شما بسازن و اگر اون شخصیت خاکستری باشه کارتون خیلی سخت میشه و مدام باید خودتون رو یادآوری کنین.
ارتباط مادر شما با زن دایی سابق و والدینشون و حتی این دختر خانم درخشان نخواهد بود و درگیری هایی پیش میاد که اثر مستقیم روی ازدواجتون خواهد داشت.
بنظرم این احساس و نمیدونم تپش قلب و ... رو فراموش کنین و به شخص دیگری فکر کنین.
-
خب بله منم برای اینکه فراموشش کنم توی این فروم پست گذاشتم . چه راه هایی وجود داره که بشه ایشون رو کامل از خاطراتم پاک کنم و دیگه بهش فکری نکنم چون اصلا امیدی به آینده باهاش ندارم و میخوام فراموشش کنم
-
برای فراموشی بهترین راه ها؛
★بخاطر داشته باشین که برای شروعی جدید و تجربه ای متفاوت افراد دیگری هم هستند که هنوز اونها رو کشف نکردین.
★یادگاریها، آهنگ ها، صحنه ها و هر چیزی رو که شما رو به یاد ایشان می اندزه رو دور بریزید.
★احساسات خودتونو کاملا تخلیه کنین و سعی کنین اثری از دلتنگی، بعض یا ناراحتی در وجودتون باقی نمونه ... شنا، دوچرخه سواری، فوتبال و ...تا هنر و طنز
★افکار منفی رو از خودتون دور کنین و به مثبت ها بیشتر بها بدین.
★حقایق رو بپذیرین . مواردی که باعث میشد حتی اگر یا ایشان ازدواج کنین لبخندها دوامی پیدا نکنن.
★در فرصت جدید و زمانی که احساسات خوب به شما بازگشتن میتونید با استفاده از معیارهای صحیح دوباره به شخصی جدید فکر کنین.